تبیان، دستیار زندگی
جدایی، انفصال، و حتی رهایی، به معنی کناره گیری سرد و یا عقب نشینی خصمانه نیست. با ناامیدی پذیرفتن و تسلیم تقدیر شدن در برابر هر آن چه زندگی و آدم ها پیش پای ما گذاشته اند، نیست.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگی برای خودم، یا برای دیگران؟


جدایی، انفصال، و حتی رهایی، به معنی کناره گیری سرد و یا عقب نشینی خصمانه‌ نیست. با ناامیدی پذیرفتن و تسلیم تقدیر شدن در برابر هر آن چه زندگی و آدم‌ها پیش پای ما گذاشته‌اند، نیست. نسبت به آدمها و مسایل بی‌تفاوت شدن نیست، نوعی خوشی و سعادت ناشی از نادانی و بی خبری نیست. شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت های واقعی نسبت به خود و دیگران نیست.

همرنگ جماعت

رهایی یعنی (زندگی در زمان حال) یعنی (حالا و در اینجا زندگی کردن)؛ یعنی در عوض فشار آوردن و سعی کردن در کنترل زندگی، به آن اجازه دهیم در مسیر خود حرکت کند. افسوس گذشته‌ها و ترس از آینده را رها کنیم و در امروز زندگی کنیم و سعی کنیم تا با توکل به خدای بزرگ و توانا ، بیشترین بهره را از زندگی ببریم. رهایی یک بیطرفی سودمند است. به معنی بی‌توجهی نیست. رهایی یعنی یاد بگیریم چگونه بدون دیوانه شدن دوست داشته باشیم و در فکر دیگران باشیم.

رهایی یعنی از برپا کردن آشوب در ذهن و محیط پیرامونی خود دست برداریم. بدون نگرانی و وسواس آدم ها را دوست داشته باشیم و در راستای مشکلات خود تصمیمات صحیحی اتخاذ کنیم. یعنی آزادانه دیگران را دوست بداریم، آن گونه که به نفع آن‌ها باشد و خود نیز صدمه و آسیب نبینیم.تغییر، با آگاهی و پذیرش واقعیت آغاز می‌شود. رفتاری را انتخاب کنید و روی آن کار و تمرین کنید. پژوهشگران می‌گویند ما نیاز داریم یک عمل را 21 بار انجام دهیم تا به صورت عادت درآید. نقطه ی شروع، هم دشوار است و هم جالب.

همرنگ جماعت شدن، دشمن رهایی است

بسیاری از ما، بارها تلاش کرده‌ایم همرنگ جماعت شویم. انگار همرنگی با دیگران، بخشی از نظام ارزشی ماست که از نظر اجتماعی و سیاسی مثل دیگران باشیم! مثلا اینکه بدانیم چه چیزی مطابق مد است وچه چیزی پسندیده است و چه چیزی زشت شمرده می‌شود.  ما -به غلط- این گونه آموزش یافته‌ایم که مثل دیگران باشیم، نه‌اینکه دریابیم خویشتن واقعی ما چگونه است. متاسفانه اغلب افرادی که متفاوت هستند و همرنگ جماعت نیستند، زندگی سخت و پرتنشی دارند.

ترس از ترک دیگران

ما بعضی از اوقات خیلی از تجربیات را از دست می‌دهیم، چون می‌ترسیم دیگران ما را طرد کنند. گاهی آن‌قدر در آرزوی تعلق داشتن به جمع و مورد قبول واقع شدن هستیم که حاضریم برای اینکه بتوانیم چند نفر را «دوست» بنامیم، شخصیت حقیقی خود را فراموش کنیم. البته آن دوستان، خود واقعی ما را نمی‌شناسند. آنان فقط آن قسمت از شخصیت ما را می‌شناسند که خیال می‌کردیم قبولش دارند؛ زیرا ما مدام تلاش کرده ایم که بقیه ی وجود مان را پنهان کنیم.

تولد دوباره خود، یعنی آن بخش هایی از وجودتان را که دیگر باعث رشد و پیشرفت شما نمی‌شود، رها کنید. یعنی با فردی که دیگران می‌خواهند باشید خداحافظی کنید و شخصیتی را به وجود آورید که خود می‌خواهید

هر بار که آرزو، عقیده، خواسته یا عادتی را ترک کردید چون مورد قبول نبود، یا به دلیل آن مثل دیگران نبودید، یا انتظار آن نمی‌رفت، یا تا به حال کسی چنین کاری نکرده بود، یا در صورت انجام آن از قضاوت دیگران می‌ترسیدید، بخشی از خویشتن حقیقی خود را فدا کرده‌اید. هر چه بیشتر از دست دهید، از وجود حقیقی شما کمتر باقی می‌ماند. گاهی، شاید آنچنان در زیر بار ارزشهای دیگران مدفون شده‌اید که وقتی سعی دارید خود را بیابید، دیگر واقعاً کسی وجود ندارد و هنگامی که دیگر خود را نشناسید، نمی‌توانید با دیگران یا به تنهایی شادمانی حقیقی را تجربه کنید. وقتی برای خاطر آرزوها و ارزشهای دیگران، از آرزوها و معیارهای خود دست می‌کشید، قدرت خود را تسلیم می‌کنید. هرچه بیشتر حقیقت خود را فدا کنید، احساس ناتوانی بیشتری می‌کنید.

وقتی کودکی متولد می‌شود، از شکم مادر خود خارج می‌شود، از محفظه‌ای که او را در بر داشته است، آزاد می‌شود، و با تنفس و خون از ماوای اولیه‌ی خود بیرون می‌آید. این خروج برای بقای نوزاد ضروری است. طفل دیگر نمی‌تواند درون حصارهایی که او را احاطه کرده است، رشد کند و طولی نخواهد کشید که آنچه زمانی او را تغذیه می‌کرد، باعث نابودی او خواهد شد، مگر اینکه خود را از آن برهاند. بنابراین تولد دوباره خود، یعنی آن بخش هایی از وجودتان را که دیگر باعث رشد و پیشرفت شما نمی‌شود، رها کنید. یعنی با فردی که دیگران می‌خواهند باشید خداحافظی کنید و شخصیتی را به وجود آورید که خود می‌خواهید.

سرور حاجی سعید

بخش خانواده ایرانی تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.