خواهش می کنم سفسطه نکن!
ریشه همه اشكال بت پرستى یك چیز است و آن انحطاط فكرى و جهل و نادانى بشر و عدم رهبرى صحیح او در مسائل خداجویى و خداشناسى است كه با تعلیم و تربیت و راهنمایى انبیاء ، به خوبى قابل پیشگیرى مىباشد.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی كَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (بقره ـ 258)
آیا آن كس (نمرود) را كه خداوند به او پادشاهى داده بود، ندیدى كه با ابراهیم دربارهى پروردگارش محاجّه و گفتگو مىكرد؟ زمانى كه ابراهیم گفت: خداى من كسى است كه زنده مىكند و مىمیراند، او گفت: من هم زنده مىكنم و مىمیرانم. ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق مىآورد، پس تو (كه مىگویى حاكم بر جهان هستى،) خورشید را از مغرب بیاور. (در اینجا بود كه) آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمىكند.
در آیهى قبل خواندیم كه خداوند ولىّ مۆمنان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوى نور مىبرد، این آیه و آیات بعد نمونههایى از ولایت خداوند و بیرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح مىكند.
در روایاتِ تاریخى آمده است كه نمرود از پادشاهان بابل بود و حكومت مقتدرانهاى داشت. او با حضرت ابراهیم دربارهى خداوند مباحثه و مجادله كرد.
وقتى حضرت ابراهیم گفت: پروردگار من آن است كه زنده مىكند و مىمیراند، او گفت: من نیز زنده مىكنم و مىمیرانم. سپس دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، یكى را آزاد نمود و دیگرى را دستور داد بكشند. وقتى ابراهیم علیه السلام این سفسطه و مغالطه را مشاهده كرد كه این شخص چه برداشتى از زنده كردن و میراندن دارد و چگونه مىخواهد افكار دیگران را منحرف كند، فرمود: خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا دارى كه بر جهانِ هستى حكومت دارى و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست، خورشید را از مغرب بیرون بیاور! آن موقع بود كه نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سكوت نداشت.
نكات آیه:
1- چه كسى با ابراهیم در این جلسه روبرو بود، و با او محاجه كرد؟
در قرآن تصریح به نام او نشده ولى همین اندازه مىفرماید: أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ یعنى به خاطر غرورى كه از حكومت خودكامه پیدا كرده بود با ابراهیم به محاجه برخاست، ولى در روایتى كه از على علیه السلام در تفسیر "در المنثور" نقل شده و همچنین در تواریخ آمده است نام او "نمرود بن كنعان" بود.
2- گرچه در آیه فوق زمان این بحث و گفتگو مشخص نشده اما از قرائن بر مىآید كه این موضوع بعد از بت شكنى ابراهیم و نجات او از آتش بوده است زیرا مسلم است كه قبل از به آتش افكندن ابراهیم مجالى براى این گفتگوها نبوده و اصولاً بت پرستان حق چنین مباحثهاى را به او نمىدادند و آنها ابراهیم را یك مجرم و گنهكار مىشناختند كه مىباید هرچه زودتر به كیفر اعمال خود و قیام بر ضد خدایان مقدس برسد.
آنها در این موقع تنها از علت اقدام به بت شكنى پرسش كردند و سپس با نهایت عصبانیت و خشونت ،دستور آتشسوزى او را صادر نمودند اما هنگامى كه او از آتش به طرز شگفتانگیزى نجات یافت ، توانست به اصطلاح به حضور نمرود برسد و با او به بحث و گفتگو نشیند.
3- از آیه به خوبى بر مىآید كه نمرود هرگز از این بحث و گفتگو در جستجوى حقیقت نبود، بلكه مىخواست گفتار باطل خود را به كرسى بنشاند و شاید به كار بردن كلمه "حاج" نیز به همین منظور باشد زیرا این كلمه غالباً در همین موارد به كار مىرود.
4- از آیه به خوبى بر مىآید كه جبار آن زمان مدعى الوهیت بود، نه تنها به این معنى كه او را پرستش كنند بلكه علاوه بر این خود را آفریدگار عالم هستى نیز معرفى مىكرد یعنى هم خود را معبود مىدانست و هم خالق را.
و جاى تعجب هم نیست هنگامى كه مردم در برابر سنگ و چوب به سجده بیفتند و علاوه بر پرستش، آنها را در امور جهان مۆثر و سهیم بدانند ، این فرصت براى یك "جبار اغفالگر" پیش مىآید كه از سادهلوحى مردم استفاده كند و آنها را به سوى خود دعوت نماید و خود را همچون بتى جلوه دهد كه هم او را بپرستند و هم به خالقیت او گردن نهند.
تاریخچه بت پرستى:
براى بت پرستى به زحمت مىتوان تاریخچهاى نشان داد و آغاز آن را تعیین نمود بلكه از قدیمترین ایامى كه امروز از آن آگاهى داریم ، این موضوع در میان افراد بشر كه داراى افكارى منحط و در سطح پایین بودهاند وجود داشته است.
در حقیقت بت پرستى یك نوع تحریف در عقیده خدا پرستى است. همان عقیدهاى كه جزء فطرت و سرشت انسان است و از آنجا كه این سرشت همیشه در انسان بوده تحریف آن در میان افراد منحط نیز همیشه وجود داشته است و لذا مىتوان گفت تاریخ بت پرستى با تاریخ پیدایش انسان تقریباً همراه بوده است.
ریشه بت پرستی ها در چیست؟
ریشه همه اشكال بت پرستى یك چیز است و آن انحطاط فكرى و جهل و نادانى بشر و عدم رهبرى صحیح او در مسائل خداجویى و خداشناسى است كه با تعلیم و تربیت و راهنمایى انبیاء ، به خوبى قابل پیشگیرى مىباشد.
پیامهای این آیه:
1ـ هر كس هر چه دارد از اوست. كافران نیز در دنیا از نعمتهاى او بهرهمند مىشوند، ولى از آن سوء استفاده مىكنند. «آتاهُ اللَّهُ»
2ـ قدرت و حكومت مىتواند عامل استكبار و غرور گردد. «آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ»، «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ»
3ـ توجّه به افكار عمومى و قضاوت مردم لازم است. گرچه پدیدهى حیات یكى از راه هاى خداشناسى است و جواب نمرود صحیح نبود، ولى آن بحثها و مجادلهها، افكار عمومى را پاسخ نمىگفت. «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ»
4ـ مغالطه و سفسطه، ترفند اهل باطل است. «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ»
5ـ حقّ، اگر منطقى و مستدل ارائه شود، بر باطل پیروز و حاكم است. «فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی كَفَرَ»
6ـ در مباحثهها از استدلالهاى فطرى، عقلى و عمومى استفاده كنید، تا مخالفِ لجوج نیز مقهور و مبهوت شود. «فَبُهِتَ الَّذِی كَفَرَ»
7ـ كافر ظالم است، زیرا به خود و مقام انسانیّت ظلم كرده است. «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» آمنه اسفندیاری بخش قرآن تبیان
منابع:
تفسیر نور ج 1
تفسیر نمونه ج 2