تبیان، دستیار زندگی
نور صداقت در چشمانش می درخشید. قالیچه ای که خود بافته بود برای هدیه به دفتر حرم آورده بود. گفت نذر داشتم برای حضرت. جریان چیست؟ با همان راستی و صفای باطنی اش لب به سخن گشود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برداشتن پرده از راز سر به مُهر!

شاهچراغ

آستان مبارک امامزادگان همواره کانون تجلی انوار و برکات الهی بوده و مرقد پاک و مطهرشان معدن فیض و کرامت است. امامزادگان مقربان درگاه الهی اند و زائران برای نزدیکی به خداوند متعال و برآورده شدن حاجات به بارگاه ملکوتی شان متوسل می شوند.


حضرت احمد بن موسی شاهچراغ فرزند پاک حضرت امام موسی بن جعفر و برادر بزرگوار حضرت امام رضا و عموی حضرت جواد(علیهم السلام)، صاحب معجزات فراوانند. برکات این شهید بزرگوار و سید السادات الاعاظم چون خورشیدی فروزان روشنگر دل های عاشقان و کرامات روشن تر از آفتابش گرمابخش جسم و جان نیازمندان است.

آنجا که دل می شکند و ناامید و درمانده از همه جا با چشمانی گریان و دلی محزون به درگاه او متوسل می گردد، آقا و سرور خویش حضرت شاهچراغ را وسیلت می سازد، سراپای وجودش لبریز از نیاز می شود و در طواف ضریح مطهرش پژواک استغاثه های خویش را در این فضای عطرآگین می شنود و چهره ملکوتی یار را بی پرده در تجلی آینه ها می نگرد، اشک شوق در چشمانش موج می زند و دل فریاد بر می آورد:

«السلام علیک یا سید السادات الاعاظم احمد بن موسی الکاظم»

و آنگاه که پیـــــمانه وفا را می نــــوشد، پرده از راز سر به مــــهر برداشته می شود، عقـــــل از حـــیرت در شگفت می مانــد و معجزه رخ می نماید.

این قالیچه نذری که خودم بافته ام

نور صداقت در چشمانش می درخشید. قالیچه ای که خود بافته بود برای هدیه به دفتر حرم آورده بود. گفت نذر داشتم برای حضرت. جریان چیست؟ با همان راستی و صفای باطنی اش لب به سخن گشود و گفت:

شوهرم کارگر ساده است. دو پسر و یک دختر دارم. از عشایر ترک فارس هستم. ماه محرم سال گذشته فرزند یک ساله ام بعد از یک تب شدید فلج گشت. او را به شیراز آوردم. مدتی در بیمارستان سعدی و نمازی بستری بود. در بیمارستان نمازی آب کمر او را آزمایش کردند، اثری نبخشید. به پیشنهاد بستگانم او را نزد چند دکتر خصوصی بردم. آزمایشات زیاد و درمان های مختلف تجویز کردند اما همگی عاجز از معالجه او شدند. آنها گفتند فلج کامل است و نمی توان برای او هیچ کاری کرد.

وی پس از لحظاتی روحانی مزبور را دیگر نمی بیند و متوجه می شود طنابی که پای او را به ضریح بسته است باز شده و در میان هلهله زائرینی که در حاشیه ضریح مقدس به نوحه خوانی و سینه زنی مشغولند او افسوس می خورد و با خود می گوید که چرا من نمی توانم همدوش این برادران به سینه زنی بپردازم. در همین لحظات بناگاه از خود بیخود می شود و به یک باره روی پای خویش می ایستد

از شدت ناراحتی از پای درآمده بودم. غم سراپای وجودم را فرا گرفته بود. ناامید از همه جا بی اختیار به یاد حضرت شاهچراغ افتادم. بچه را بغل کرده به همراه برادرم به پابوس شاهچراغ آمدیم. گفتم: یا شاهچراغ. من شفای بچه ام را از تو می خواهم. دستم به دامنت آقا. من جز شما کسی را ندارم. آقا شاهچراغ! اگر بچه ام خوب بشه برایت قالی می بافم.

نمی دانم چه شد. همین مقدار یادم هست که از بس گریه و زاری نمودم از حال رفتم. ناگهان نوری مشاهده کردم که همه جا را گرفته بود. شخصی مرا صدا زد:

«خانم، این بچه مال شما است؟» به حال خود آمدم. چشمانم را باز کردم. آن شخص گفت: «خانم! این بچه مال شما است؟ چرا مواظب او نیستید، توی این شلوغی زیر دست و پای زوار ممکن است آسیب ببیند.»

نگاه کردم دیدم حالت بچه تغییر کرده، او را در بغل گرفتم. برادرم گفت: شرف مژده، قاسم شفا پیدا کرده.

آری شفا یافته بود. حال عجیبی داشتم. از شادی سر از پا نمی شناختم. بچه ام را می بوسیدم. ضریح آقا را می بوسیدم. وقتی به خود آمدم دیدم در منزل هستم. از خوشحالی نفهمیدم چطور تا خانه آمدم. نذر کرده بودم قالیچه را که تمام کردم بچه را بیاورم داخل صحن آقا راه برود. اکنون پسرم قاسم دو سال دارد. از درب حرم که وارد شدیم بچه را رها کردم تا چشمش به آب و فواره افتاد، دوان دوان به سمت آب حرکت کرد. حالا هم این قالیچه نذری که خودم بافته ام هدیه آوردم.

با هزاران امید

جابر خالدی فرزند عزیز قلی 24 ساله و اهل روستای علیا خفرک سفلی از توابع مرودشت می باشد. در دوران سلامت چندین بار به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافته و همراه با سایر رزمندگان اسلام در جنگ حق علیه باطل شرکت نموده و علیرغم شهادت برادرانش به اسامی حمید و مسعود خالدی یکدم از مبارزه با صدامیان کافر دست برنداشته بود. نامبرده به دنبال شهادت برادرانش و دیگر ناراحتی ها و مصیبت های خانوادگی سرانجام در شب دهم ماه رمضان پس از افطار دچار سکته می شود و طرف چپ بدن بخصوص پای چپش بطور کامل فلج می گردد.

وی بلافاصله به وسیله نزدیکان و همسایگانش به بیمارستان مرودشت منتقل شده و سپس به دو تن از پزشکان خصوصی مراجعه می کند که نتیجه ای نمی بخشد. وی آنگاه به توصیه پزشکان مرودشت به بیمارستان شهید فقیهی شیراز اعزام می شود، ولی پس از آزمایشات مختلف و عکسبرداری از همه جا ناامید شده بالاخره در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان بر اساس خوابی که یکی از نزدیکانش می بیند که وی در حرم حضرت شاهچراغ شفا یافته است به وسیله چند نفر از بستگانش با هزاران امید به پابوس فرزند هفتمین اختر آسمان ولایت و امامت حضرت احمدبن موسی می شتابد و با قرائت قرآن و دعا از آن بزرگوار طلب شفا می نماید.

پنجره فولاد

دقایقی پس از نیمه شب ملاحظه می کند که یک روحانی بالای سر او ایستاده و همراه با او دست به دعا برداشته است. وی پس از لحظاتی روحانی مزبور را دیگر نمی بیند و متوجه می شود طنابی که پای او را به ضریح بسته است باز شده و در میان هلهله زائرینی که در حاشیه ضریح مقدس به نوحه خوانی و سینه زنی مشغولند او افسوس می خورد و با خود می گوید که چرا من نمی توانم همدوش این برادران به سینه زنی بپردازم. در همین لحظات بناگاه از خود بیخود می شود و به یک باره روی پای خویش می ایستد. زائرین حرم با مشاهده وضعیت این جوان افلیج که به صورتی غیر مترقبه شفا یافته بلافاصله او را در آغوش می گیرند و شکر و سپاس می گویند.

نقاره خانه ها به صدا در آمدند

در خـــجسته ایام میلاد حضـــرت قائم علیه السلام در بارگاه ملکوتی فرزند بزرگوار امام هفتم حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ علیهماالسلام معجزه ای رخ داد.

دختر بچه محصل 11 ساله ای بنام مرجان اسدپور فرزند محمد جواد اهل خرمشهر ساکن شیراز که بطور مادرزادی مبتلا به ناشنوائی و لکنت زبان بود و از حدود 2 سالگی خانواده وی با مراجعه مکرر به سازمان بهزیستی-کلینیک ویژه هدایت و چند دکتر متخصص در شیراز قصد مداوای وی را داشتند، اما نتیجه ای حاصل نمی شد.

چند شب قبل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به خواب می بیند و مورد عنایت خاصه این حضرت واقع می شود، و شب جمعه نیز همراه با نزدیکانش به حرم مطهر حضرت شاهچراغ مشرف شده و پس از زیارت لحظه ای به فکر فرو می رود که شفای خود را از حضرتش بگیرد. لذا با قلبی پاک و آکنده از عشق به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به حضرت احمدبن موسی الکاظم شاهچراغ علیهماالسلام متوسل می گردد و روسری اش را به شبکه های ضریح مقدس می بندد.

پس از آن نوری از ضریح مقدس ساطع می شود و او در ناباوری کامل و گریه فراوان به مادرش می گوید که مادر مگر می شود من خوب شوم و شفا پیدا نمایم؟ که حضرت با عنایت خاصه خود شفای وی را از حق تعالی گرفتند و دختر بچه ناشنوای مادرزاد شفای خود را بدست می آورد. متعاقب وقوع این معجزه خدام حرم مطهر نقاره خانه آستان مقدس شاهچراغ را به صدا در می آورند.

نذر کرده بودم قالیچه را که تمام کردم بچه را بیاورم داخل صحن آقا راه برود. اکنون پسرم قاسم دو سال دارد. از درب حرم که وارد شدیم بچه را رها کردم تا چشمش به آب و فواره افتاد، دوان دوان به سمت آب حرکت کرد. حالا هم این قالیچه نذری که خودم بافته ام هدیه آوردم

در مجلس با شکوهی که به همین مناسبت با حضور هزاران تن از شیفتگان خاندان ولایت در صحن مطهر برگزار گردید، آیت الله سید محمد مهدی دستغیب تولیت آستان مقدس احمدی و محمدی جریان معجزه حضرت شاهچراغ و شفا یافتن دوشیزه مرجان اسدپور را بیان نمودند و ضمن تفسیر سوره مبارکه کوثر به ذکر فضائل ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین پرداخت. خانم مرجان اسدپور طی سخنانی از معجزه ای که برایش اتفاق افتاده بود صحبت کرد و شرح بیماری خود را به تفصیل برای زائران حرم مطهر بیان داشت و پدر و مادرش نیز از خداوند قادر متعال سپاسگذاری نمودند.

رها زقید تملک

حضرت احمد بن موسی علیهماالسلام ستاره ای درخشان از تبار ولایت و مایه افتخار و سربلندی پیروان امامت است. او که هزار بنده از برکت وجودش ز قید تملک رهایی گرفته اند، و بارگاه ملکوتیش محل رفت و آمد ملائک و روضه ای از باغ های بهشت است. انوار قدسی وجود مبارکش چون آفتاب تابان است، و جایگاه منورش مظهر عشق و ایمان و شهادت.

چراغ بزم شهنشاهی تو خرمن ماه               شه چراغی و مشکوه و نوربخش جهان

مهین نبیره احمد قرین نام احمد                   خصال احمدی و حیدری است از تو عیان

فرآوری: صالح                 

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس احمدی و محمدی علیهماالسلام (شاهچراغ)

مطالب مرتبط:

چراغ نورافشان فارس

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.