تبیان، دستیار زندگی
بررسی نگاه زنانه، نوشتار زنانه و رابطه آنها با فمنیسم در ادبیات داستانى توسط فتح الله بی نیاز.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان های زنان

بررسی نگاه زنانه، نوشتار زنانه و رابطه آنها با فمنیسم در ادبیات داستانى توسط فتح الله بی نیاز.

بخش ادبیات تبیان
دفترچه

ترجیح می‏دهم به جاى پرداختن به موضوع‏هاى كلى این عرصه كه كم نیستند، به طور مشخص روى نگاه و نوشتار زنانه متمركز شوم و هر از گاهى هم روى مرزبندى بسیار حساس آن با فمنیسم مكث كنم؛ امرى كه به‏نوبه خود مقاله‏ها و بلكه كتاب‏هاى پرشمارى را طلب مى‏كند.

خانم «لوس ایریگاراى» نظریه‏پرداز بلژیكى فمینیسم بر این باور است كه وضعیت زن در تمام مكان‏ها و زمان‏ها شبیه وضعیت طبقه كارگر است در جامعه سرمایه‏دارى؛از نظر ایریگاراى زن به‏مثابه سوژه، موقعیت مظلومانه‏اى دارد؛ چون حتى براى شناخت از جنسیت خود و به‏طور كلى سخن گفتن باید زبان مردانه را به‏كار گیرد.

به‏طور كلى زنانه‏نویسى یا «نگاه زنانه» در ادبیات با آن مقوله‏اى كه امروزه به‏نام فمنیسم مى‏شناسیم، تفاوت دارد. نگاه زنانه، هستى را به دو بخش مرد و زن تقسیم نمى‏كند، اما ستم مضاعف بر زن را نیز مردود نمى‏شمرد. نگاه زنانه، تنگناهاى زندگى زن را به مرد نسبت نمى‏دهد و اگر بدهد عامل اصلى را مناسبات اجتماعى مى‏داند. «نگاه زنانه» در عین حال ظرایفى را مى‏بیند كه مرد به دلایل پرشمار قادر به دیدن آنها نیست. «زبان و نگاه زنانه» گاهى به سكوت مى‏گراید و زمانى به پُرحرفى و وراجى كه گونه‏اى فریاد زدن است. به‏همان دلیل كه جزئى‏نگرى و پرحرفى وجهى از زنانه‏نویسى است، حداقل‏گرایى در نوشتار هم، كه نشانه سكوت است سویه دیگر زنانه‏نویسى است.

شاید وجوه ماهوى و كیفى رنج و فشارى كه بر مرد و زن وارد مى‏آید، یكى باشد، اما تدافع «پیكره» كلى ذهنى - جسمانى مرد و زن در برابر این عامل خارجى یكسان نیست و یكسان هم نمى‏ماند. در حقیقت آن‏چه زن حس مى‏كند، نوعى «فقدان» است؛ فقدان از هر نوعى، غریب بودن، بیگانگى، ناهمخوانى و در جمع بودن اما از جمع نبودن.

برعكس، مرد با «فقدان» روبه‏رو نیست و كسى بیگانه‏اش نمى‏پندارد.

نگاه زنانه، «نابرابرى‏ها» و فقدان امكانات خود را در مقایسه با مردها، به ابزارى براى مردستیزى تبدیل نمى‏كند و محو مشكلات و معضلات زن را معادل محو مرد نمى‏پندارد؛ «محو» در ساختارهاى سیاسى و اقتصادى گرفته تا پدیدآورى زبان زنانه.

«زبان زنانه» كه با آراء نظریه‏پردازانى چون ژولیا كریستوا، لوس ایریگاراى، سوزان بوردیو و دیگران تدوین و تكامل یافت، بعدها محورى‏ترین موضوع فمنیسم شد. البته فمنیست‏ها گامى جلوتر رفتند و بر این باور شدند كه با شكل‏گیرى زبان زنانه، مى‏توانند بار عمده مردسالارى را حذف كنند. فمنیست‏هاى افراطى یا عقب‏مانده حتى موضوع نگاه و زبان زنانه را به امرى درجه دوم تقلیل دادند؛ هر چند در ظاهر مدعى‏اند كه «زبان» همچنان محورى‏ترین مسأله زنان بوده و هست.

برعكس، آنها در دیگر عرصه‏ها راه افراط پیمودند. امروزه معتقدند كه مردها حقوق زن‏ها را پایمال كرده‏اند و دو جنس در تقابل با هم قرار دارند و هر آسیبى، از جمله خدشه‏دار شدن نگاه و نوشتار زنانه، معلول مردسالارى است.

از سوى دیگر نگاه و نوشتار زنانه بدون باور به این نكته كه زن و مرد به دلیل اشتراك در رنج مساوى اند، امروزه مدام در حال تغییر است؛ از مركززدایى، سیاست و معناگریزى گرفته تا ابداع ضمایر جنسى، استفاده از صداهاى تكرارى براى القاى حس جنسى زنانه و استفاده از ایماها و اصوات مبهم. به موازات این تحول، نباید ناگفته گذاشت كه خود فمنیسم نیز در شمار كثیرى از جوامع دستخوش چندپارگى و بعضاً فروریزى یا دست‏كم عقب‏نشینى است. در نتیجه محملى براى دعاوى بیشتر باقى نمى‏ماند. به این دلیل مى‏بینیم كه نگاه و نوشتار زنانه از شعار و غوغاسالارى كناره مى‏جوید و به‏جاى آن «جهان و تفكر» زن را مطرح مى‏كند.

اگر نویسندگان زن در گذشته دور در اروپا و تا همین چند سال پیش در ایران، شخصیت‏هاى زن را در داستان خود با شیوه‏هاى مختلف روایى باز هم تحت سلطه و انقیاد مرد قرار مى‏دادند و نتوانسته بودند آن «تفكر» را بازنمایى كنند، به این دلیل بوده است كه زبان، فرهنگ و نگاه این نویسنده‏ها به‏كلى مردانه بوده است. اما وقتى به این نگاه مجهز شدند، رویكرد آنها در سمت‏گیرى به‏سوى بازتاب نگرانى‏ها، گرایش‏هاى زودگذر یا مستمر، تمایلات روانى و فیزیولوژیك زن‏ها تغییر كرد. ادبیات فمنیستى، خصوصاً نوع افراطى آن، تمركز را روى «آگاهى از سركوب زنان در جامعه، محل كار، خانواده قرار مى‏دهد و این‏كه كار زنان، جسم آنها و تمایلات جنسى‏شان با ایدئولوژى پدرسالارى كنترل مى‏گردد و همه‏جا تحت ستم و استثمار هستند.» این تلقى از زندگى، خواه‏ناخواه فردِ معتقد به آن را وامى دارد كه در فعالیت اجتماعى یا نوشتن متن داستانى بدون اصطكاك از كنار مسائل پرشمار اجتماعى بگذرد. هیچ تردیدى نیست كه باید سلطه مردسالارانه را به چالش كشید، اما اگر قرار باشد در این جریان فقط «تصویر و تجلى هستى زن» مطرح شود، وظیفه اصلى یعنى نشان دادن زن به‏مثابه یك «خود» و نه «غیر» به حاشیه رانده مى‏شود؛ به‏همان شكل كه تصویر ارائه‏شده از زن از سوى بعضى از نویسنده‏هاى زن، «تصویرِ خودى» نیست، بلكه زیر سلطه نگاه مردانه شكل گرفته است.

نگاه زنانه، «نابرابرى‏ها» و فقدان امكانات خود را در مقایسه با مردها، به ابزارى براى مردستیزى تبدیل نمى‏كند و محو مشكلات و معضلات زن را معادل محو مرد نمى‏پندارد

البته ساده‏لوحانه است كه نگاه زنانه و فمنیسم را به ادبیات محدود كنیم، زیرا این رویكردها بر وجوه اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و روانى انسان تكیه مى‏كنند؛

به‏همین شیوه نیز نمى‏توان نویسنده‏هایى را نادیده گرفت كه حرف چندانى از فمنیسیم و زنانه‏نویسى نزدند، اما عملكردشان در این جهت بوده است و به آن اعتلاء بخشیده است. براى نمونه مى‏توان از گراتزیا دلددا (1936-1871) نویسنده ایتالیائى و برنده جایزه نوبل 1926 نام برد كه نگاه زنانه‏اش در ادبیات با مولفه‏هاى پرشمار فرهنگى - اجتماعى درآمیخته است. دلددا این نگاه را، هم در زندگى روستائیان به خواننده نشان مى‏دهد و هم در زندگى شهرى. نگاه او ستمى را كه بر زن‏ها مى رود اساساً متوجه الگوها، سُنت، باورها و اعتقادات مى‏داند تا مرد.

ساده‏لوحانه است اگر حرف‏هاى یك زن راوى را به‏حساب «خصلت» پرگویى او بگذاریم: حرف‏هاى او درواقع نوعى فریاد زدن است و بس! متن‏هاى روایى گینزبورگ این فریادها را به گوش ما مى‏رساند. گاهى هم او نوعى فرار به جلو را از جانب زن به ما نشان مى‏دهد، امرى به‏مثابه «انحراف از فردیت» كه به لحاظ روانكاوى صرفاً نوعى «واكنش حادِ گذرا» تلقى مى‏شود و به‏خاطر رهایى از تنهایى دردناكى صورت مى‏گیرد كه كسالتبارتر از تنهایى پیش یا بعد از ازدواج است.

نویسنده دیگرى كه در تمام آثارش نگاه عمیق زنانه داشت، سیدونى گابریل كولت (1872-1954) نویسنده فرانسوى است. شاید شمارى از داستان‏هایش مثلاً «آواره» و «پاى‏بند» تجربى باشند،اما اعماق وجود «زن‏هاى تجربه‏كننده» را به خواننده نشان مى‏دهد.

داستان‏هاى «آواره» و «پاى‏بند»، كه در كنار اثر دیگر كولت به‏نام «عزیز»، از قوى‏ترین رمان‏هاى روان‏شناختى و تحلیلى قرن بیستم فرانسه است و نشانى از سانتى‏مانتالیسم و صحنه‏هاى پر اشك و آه و دخترپسند و حتى آرایه‏هاى اصیل رمانتیك ندارند، اندوهناك‏ترین احساسات و عواطف بشر، و به‏طور خاص زن را بازنمایى مى‏كنند.

یكى از ارزش‏هاى كارهاى كولت، نقطه‏نظر او در مورد تفاوت‏هاى جهان‏شمول زن و مرد است. او معتقد بود كه زن‏ها مى‏توانند به‏سهولت خودشان را با فراز و نشیب‏هاى زندگى تطبیق دهند، حال آن‏كه مردها در این حد انعطاف ندارند. نیز، چیزى كه از نظر او وجه تمایز زن‏ها از مردهاست، قدرت تحمل زن‏ها در طولانى‏مدت و پاى‏بندى آنها به نوآورى در معناى عام آن است. این نكات به‏طور غیرمستقیم در داستان پاى‏بند بازنمایى شده‏اند.

بر عكس آن‏چه ذكر كردم، شمارى از منتقدین نیز فكر مى‏كنند، نگاه زنانه بدون تجربه هم مى‏تواند شكل گیرد. به‏طور كلى عده‏اى دچار این افراط و تفریط شده‏اند كه بعضاً جنسیت را در زنانه‏نویسى دخیل ندانند و بیشتر روى تجربه زیسته و تفكر و ایدئولوژى نویسنده تمركز كنند.

البته بودند و هستند نویسندگانى كه مولفه‏هایى از نگاه زنانه در آثارشان دیده مى‏شود؛ از آن جمله تولستوى در جمع كلاسیك‏ها و دیوید هربرت لارنس، رومن گارى، و آلبرتو موراویا در مدرنیست‏ها و حتى شاعر و نمایشنامه‏نویس نیمه دوم قرن هجدم آلمان، فریدریش شیلر- خصوصاً در آثارى همچون دوشیزه اولئان، مارى استوارت، والنشتاین.

و در پایان این پرسش مطرح می شود : آیا در ایران اثری نوشته شده است که بتوان آن را فمینیستی خواند؟ تا آن جا که من اطلاع دارم خیر. تکرار می کنم تا آن جا که من اطلاع دارم .

در جامعه ما به دلیل باورها و اعتقادات اخلاقی ، مذهبی و اجتماعی ، چنین رویكردی تا كنون در زن های نوینسده شكل نگرفته است .


منبع: مرور