داستان چند نسل در محراب سانتاماریا
مجموعه داستان «محراب سانتا ماریا» نخستین کتاب ملاحت نیکی، شامل پانزده داستان کوتاه است که در سال نود و دو توسط نشر روزنه به چاپ رسیده است.
«هاون برنجی»، «نذر سید»، «سیل آورده»، «قناری»، «شبریز»، «ما سه نفر بودیم»، «آن مرد با اسب در باران آمد»، «زمین خاموش»، «یاشار كجاست؟»، »خانه سیاه است»، «پرواز تهران تبریز»، «محراب سانتا ناریا»، «زود بود»، «بند رخت» و «راه شیری» از داستانهای این مجموعهاند.
برخی معتقدند نمیتوان برای آثار ادبی بطور مطلق قالب وفرمی محدود قائل بود چنانکه داستان های «محراب سانتا ماریا» شاید در نگاه اول از نظر فرم و ساختارداستانهایی کاملا رئالستی به نظر برسند اما با دقت بیشتردرمی یابیم این داستانهادر قالب یا فرم خاصی نمیگنجند و گاه حتی در همان شکل واقعگرایانه ورئالیستی خود بسیار متفاوتند. بطورکلی میتوان گفت درمجموعه «محراب سانتا ماریا» شاهد داستانهایی با صحنهپردازی و فضاسازی وسیع وگاه همراه با توصیفات رئالیستی جزنگارانه، اغلب با اتمسفری سنتی هستیم، که به مضامینی عمیق تاریخی -سیاسی اقلیمی میپردازد که ازنگاه انتقادی به جنگ تا بن مایههای اجتماعی متنوعی چون فقر فساد،خیانت وجنگ و پیامدهای آن را ...دربرمیگیرد.
روایت نویسنده از این کتاب را در ادامه می خوانید:
جرقه نقطه اتصال شما و ادبیات کجا و چگونه شکل گرفت؟
ادبیات و جهان داستان به موازات دیگر فعالیتهایم همیشه در زندگی من بوده و اگر مجال و جراتی برای نوشتن نبوده خواندن مستمر بوده. یعنی آرزوی هر کتاب خوان پیگیری که روزی بنویسد و جهان داستانی خودش را بسازد.
در کتاب محراب سانتاماریا دغدغه تاریخی در شکلگیری داستانها به وضوح قابل رویت است این علاقه به تاریخ و شکلگیری داستان بهمثابه امر تاریخی چگونه شکل میگیرد؟
تاریخ معاصر دغدغه من است. تاریخ نه به شکل حجم انبوهی از محفوظات شب امتحان که سه روز بعد از حافظه پاک میشود بلکه به صورت سواد و روشن بینی اجتماعی. گاهی به این جمله برمیخوریم که مردم حافظه تاریخی ندارند ولی من فکر میکنم مشکل عدم سواد تاریخی است. من فکر میکنم در یک جامعه مدرن عنوان باسوادی دانش حداقلی از تاریخ را هم ایجاب میکند.
چقدر داستان های محراب سانتاماریا حاصل زیست شما و تجربه زیستی شما است؟
پاسخ این چه قدر خیلی است. البته من تجربه زیستی را محدود به دوره زندگی شخصی فرد نمیدانم. تجربه زیستی شخص به عنوان راوی و نویسنده ممکن است شامل زندگی چهار یا پنج نسل باشد. یعنی تمام افرادی که نویسنده در طول زندگی درک کرده و پای صحبتشان نشسته به او تجربه زیستی منتقل میکنند.
در داستانهای کتاب محراب سانتاماریا عنصر گذشته و برگشت به گذشته بهطوری که داستانها یا در گذشته روایت میشوند یا به گذشته بر میگردند، نقش پررنگی دارد.
گمان میکنم این سبک نوشتن مربوط به شخصیت و سلایق نویسنده است. شاید من آن قدر انسان مدرنی نباشم که خیالات و تصوراتم را به آینده بفرستم و شاید هم اگر این کار را بکنم نتیجه آن داستانی تخیلی برای کودکان باشد.
در داستان نذر سید داستان را بردهاید به زمان پهلوی اول و داستان در آن مقطع زمانی روایت میشود.
در این داستان زبان دو جنبه داشت زمانی و مکانی. یعنی داستان در دوره پهلوی اول در تبریز روایت میشود و باید زبانی انتخاب میشدکه با مولفههای زمان و مکان هماهنگ باشد. برای مولفه مکانی از کلمات آذری استفاده شده. از طرفی در این داستان ما بریده روزنامه با زبان نگارشی آن دوران داریم یا دیالوگ فرد ارمنی با مشخصه زبانی خاص خودش. این داستان و داستان سیل آورده دو داستانی بودند که من روی زبانشان کار کردم و از زبان و آثار نویسندههایی که آن برهه زمانی را نوشتند استفاده کردم.
تنهایی و بیتابی و سرگشتگی و از همه بیشتر گمگشتگی مشخصه های اصلی زنهای داستانهای شما هستند. این مولفهها از کجا میآیند؟
بله درست است ما در داستانهای مختلف با زنانی روبهرو هستیم که منزوی هستند و ریشه انزوا در هر یک متفاوت است. زنی که از ترس دستگیر شدن در اوایل انقلاب منزوی میشود یا زنی که بعد از شکست در رابطهای عاطفی منزوی شده یا زندگی در غربت زنی را به انزوا برده و یا زیادی بودن و دخترزا بودن زنی را منزوی کرده ... بنابراین گاهی این انزوا خودخواسته بوده و گاهی تحمیلی یعنی از فرهنگ و جامعه به زن تحمیل شده و این زنها در ادامه خودشان دخترانی دارند که یا مثل زن زمین خاموش آرزوهایش را در برق نگاه دختر دنبال میکند یا مثل زن داستان صبری دخترش تسلسل زیادی بودن و نیستی میشود.
معمولا داستانی را که شروع میکنید می دانید آخرش چه میشود؟
نه. اغلب نمیدانم و یک سوم یا کمتر از این هم در ذهن دارم.
عدهای از نویسندهها هستند که قبل از نوشتن حسابی پژوهش میکنند. شما روشتان چگونه است؟ یکراست میروید سراغ داستان یا قبل از آن به تمام جوانب داستان فکر میکنید مثل شخصیتها و روشهای روایت و نوع راوی؟
برای من این دوران شروع گاهی خیلی هم طولانی است مدتها با داستان حرف میزنم و خیال پردازی میکنم. داستانهایی هم داشتم که با نوشتن شروع کردم ولی نسبت به بقیه ناموفقتر بودند.
اصولا چقدر اعتقاد به این دارید که در مورد موضوعی که با آن آشنا هستید بنویسید؟
عقیده صد درصدی در این مورد ندارم که داستان باید دنیای خودم باشد. من از دنیای سربازی تجربهای جز شنیدههام نداشتم ولی داستان ما سه نفر بودیم را نوشتم و یا داستان قناری با راوی مرد در زمان پهلوی دوم یا نذر سید با دانای کل معطوف به ذهن مرد. بنابراین اگر موفق به نوشتن موضوع بشوم فبهاالمراد.
چقدر اعتقاد دارید به این موضوع که داستان باید دارای پیام باشد یا نه؟
اگر درست متوجه سوالتان شده باشم منظورتان زیرلایه یا محتوا داستان است که من امیدوارم در داستانهایم به صورت شعار نباشند. یعنی من در نوشتن شعاری برای ارائه ندارم یک سری دغدغههای شخصی هست که هر نویسندهای بهطور ناخودآگاه آن را بیشتر نشان میدهد یا طرح پرسش میکند.
به جمع خوانی (منظورم خواندن داستان بعد از نوشتن نسخه اول و خواندن در بین دوستان) اعتقاد دارید؟ کمی هم در مورد فضای ادبی شهرتان بگویدد؟
جواب این سوال نسبی است یعنی تا جمع چه جمعی باشد. موقعیت شما در آن جمع چه باشد. تازه وارد و مبتدی باشید یا سفارش شده و پشتیبان دار که در هر دو صورت نقد به درد بخوری به دست نمیآورید. ولی در یک جمع سالم و ساده و برابرخیلی خوب است.
روشتان برای نوشتن چیست؟ قانون خاصی دارید؟ پشت میز مینشینید؟ با قلم بر کاغد یا با کیبورد بر صفحه وُردِ کامپیوتر. از آداب نوشتنتان بگوئید؟
با کیبورد و ورد کامپیوتر راحتتر هستم.
منابع: آرمان، ایبنا