مقاومت 33 روزه هفت ساله شد
لشگر خدا
یکی از رزمندگان حزبالله میگفت من به همراه چهار نفر از دوستان همرزمم با دشمن مبارزه میکردیم. تشنگی بر ما فشار آورده بود و مسافت زیاد و راه ناهموار کوهستانی، توانی برایمان باقی نگذاشته بود. ما باید خود را به پایگاه میرساندیم و از آنجا عملیات خود را آغاز میکردیم. در نزدیکی پایگاه خانهای وجود نداشت که ما بتوانیم رفع عطش کنیم. در داخل کوهستان غاری بود که زنی سالمند با خانواده کوچک خود در آن زندگی میکرد. آنها از ترس حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی به منطقه بنتجبیل، بدان جا پناه آورده بودند.
به سمت غار مذکور حرکت کردیم و به آن پیرزن سلام کرده و از وی آب طلب کردیم. وی پاسخ سلام ما را داد و برایمان آرزوی توفیق و پیروزی بر دشمن صهیونیستی کرد. افراد این خانواده برایمان آب آوردند و ما مشغول نوشیدن آب شدیم. وی شروع به پر کردن ظروف از آب شد. در این حال یکی از ما پرسید چه نیازی به این همه آب است. این پیرزن با تعجب گفت من عذرخواهی می کنم که آب کافی برای سیراب کردن ارتشی که پشت سرشماست، ندارم.
این زن در پشت سر ما تعداد زیادی نیروهای ملبس به لباس نظامی مشاهده کرده بود که در حقیقت فرشتگان الهی بودند که خداوند سبحان برای کمک به ما اعزام کرده بود.
با این گفته پیرزن ما با شادی و تعجب و لرزش به همدیگر نگاه میکردیم.
مائده ...
یکی از جوانان مقاومت لبنان میگفت: در هنگام فراگیری آموزشهای قبل از جنگ، ما میتوانستیم برای مدتی طولانی گرسنگی را تحمل کرده و غذا را به گونهای تقسیم کنیم که بتوانیم چند روز را بدون غذا سپری کنیم. چنانکه میدانید هواپیماهای اسرائیلی از هر روشی استفاده می کردند تا هیچ آذوقه ای به دست ما نرسد. یک روز جنگندههای رژیم صهیونیستی به شدت مواضع ما را بمباران کردند و ما چاره ای جز ورود به خانهای که در طی دو سه هفته گذشته خالی از سکنه شده بود، نیافتیم. به محض باز کردن قفل و ورود به آن، با یک سفره غذای گرم که گویی در همان لحظه آماده شده بود، روبرو شدیم. ما فارغ از بمباران دشمن مشغول خوردن شدیم . این غذا آنقدر لذیذ بود که گویا در تمام طول عمرمان چنین غذایی نخورده بودیم.
رزمندگان می دیدند که آتش تا نزدیکی آنها میآید و بدون آنکه به آنها آسیبی برساند، از کنارشان عبور کرده و گویی به آنها سلام میدهد
سلام آتش بر بندگان خداست
یکی از رزمندگان خط مقدم مقاومت اسلامی میگوید: نبرد سختی بین ما و صهیونیستها در جریان بود و دشمن قادر نبود جبهه ما را در هم شکسته و مانع از پرتاب موشک از این جبهه شود. از همین رو با مواد آتش زا محیط پیرامون ما را آتشباران کرد. با این اقدام، پایگاههای پرتاب موشک در محاصره آتش قرار میگرفت و دشمن میتوانست رزمندگان را شکست دهد.
در چنین شرایطی رزمندگان خود را در حلقه محاصره آتشی بزرگ دیدند، اما خداوندی که آتش را بر ابراهیم خلیل سرد و سالم کرد به رزمندگان کمک کرد. آتش همه چیز را به جز دستگاههای پرتاب موشک، مهمات و محل حضور رزمندگان فرا گرفته بود. رزمندگان می دیدند که آتش تا نزدیکی آنها میآید و بدون آنکه به آنها آسیبی برساند، از کنارشان عبور کرده و گویی به آنها سلام میدهد.
یکی از رزمندگان میگوید: آتش مأموریت داشت که به ما آسیبی نرساند. وقتی دشمن دید رزمندگان با وجود این آتش عظیم به مبارزه و پرتاب موشک ادامه میدهند، ترس به دلش راه یافت.
با اشباح جنگیدیم
با پایان یافتن تجاوز رژیم صهیونیستی که با شکست نیروهای زبده این رژیم همراه بود و بعد از سوال و جواب از افسران میدانی، 300 تن از سربازان اسرائیلی شرکتکننده در نبردهای بنت جبیل، الخیام، یعترون و مارون الرأس که از نیروهای یگان ایگور و گولانی بودند برای معالجه راهی مراکز درمانی اروپا شدند. این افراد مطالب عجیبی را به روزنامهها گفته بودند و فرماندهان آنها مورد سرزنش واقع شده بودند، چرا که گفته می شد آنها مسئول دیوانگی و جنون این سربازان شدهاند. در زیر به گفتههای عجیب و غریب این سربازان اشاره شده است:
دانی: ما میدیدیم اشباحی با ما میجنگند.
مجری: چگونه؟ می توانی توضیح بدهی؟
دانی: بارها به فرماندهان گفتم که این مسئله واقعیت دارد ولی آنها ما را به مصرف مواد مخدر و قرصهای روانگردان محکوم کرده و برای صحت این موضوع، معاینه های پزشکی بسیاری بر روی ما انجام میدادند.
مجری: دانی تو میدانی که اشباح وجود خارجی ندارد، میتوانی درباره توان استتار و خیزش رزمندگان حزبالله برایمان توضیح بدهی. سخن گفتن از این اشباح غیرمنطقی به نظر میرسد.
دانی:من مطمئنم که آنها شبح بودند، چرا که آنها در آسمان پرواز میکردند.
با این گفته دانی، مجری و برخی از حاضران میخندند و مجری رو به سرباز دیگری به نام راقی کرده و می گوید: تو در گزارشت گفتی که مبارزانی بدون سر دیدهای؟ چطور چنین چیزی ممکن است.
راقی : تنها من آنها را ندیدهام . تمام افراد یگان من این صحنه را رویت کردهاند.
مجری : با دیدن آنها چه کار کردید؟
راقی: فرار کردیم.
مجری: آیا این امور به خاطر ترس، اضطراب و پریشانی میدان نبرد نبوده است؟
راقی: باید به شما بگویم نه تنها من که تمامی سربازان دیدند که مبارزانی بدون سر به ما حمله میکنند.
دانی، راقی و دیگر افراد مجموعه آنها برای خارج ساختن تصاویر مهاجمان بی سر از اذهانشان راهی درمانگاههای فرانسه و سوئیس شدند.
ما برای رویارویی در هر جنگی آماده بودیم و از قبل برای آن آمادگی داشتیم و تصور میکردیم که این جنگ تا سال 2006 به تاخیر افتاده است، مقاومت هیچ نگرانی نداشت
برای رویارویی آمده هستیم
دبیرکل حزبالله لبنان سیدحسن نصرالله نیز نظر خود را درباره مقاومت 33 روزه در گفتگویی این چنین بیان کرده است: پس از 25 می 2000 مردم آزادسازی سرزمین را جشن گرفتند و ما از روز دوم گفتیم که باید برای جنگ اسرائیل علیه لبنان آماده شویم، مقاومت در لبنان در سال 2006 شکست راهبردی تاریخی به اسرائیل وارد آورد و اسرائیلیها در این مورد اتفاق نظر دارند، اسرائیل انتقام تاریخی با مقاومت در لبنان دارد.
وی در ادامه اظهار داشت: زمانی که دو سرباز اسرائیلی به اسارت گرفته شدند ما برای رویارویی در هر جنگی آماده بودیم و از قبل برای آن آمادگی داشتیم و تصور میکردیم که این جنگ تا سال 2006 به تاخیر افتاده است، مقاومت هیچ نگرانی نداشت بلکه همه چیز نبرد روشن بود زیرا از قبل برای آن آماده شده بود.
سیدنصرالله افزود: در جنگ جولای 2006، هدف اصلی وارد آوردن بیشترین خسارت به دشمن بود، ما در برخی مکانها آزادی تصمیمگیری را به برادرانمان دادیم و آنها نیز تصمیم گرفتند که تا آخرین نفس در مارون الرأس بمانند و ما در عیتا نیز تعداد زیادی از برادرانمان را داشتیم و در یک برههای ارتباط ما با آنها قطع شد و ما تصور کردیم که آنها شهید شدهاند اما زمانی که دوباره ارتباط ما با آنها برقرار شد حاج عماد مغنیه با من صحبت کرد و من به آنها گفتم که ما آنها را به باقی ماندن در این مکان و نبرد مجبور نمیکنیم اما آنها خود تصمیم گرفتند تا آخرین لحظه باقی بمانند.
فرآوری : سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منابع: خبرگزاری فارس، سایت مشرق