تبیان، دستیار زندگی
تا آدم به روی زمین نیامد ، امر و نهی و تکلیف و شریعتی وجود نداشت. بعد از اینکه آدم هبوط کرد و به زمین آمد و بعد از این که توبه اش پذیرفته شد و به عنوان پیغمبر انتخاب شد و نبوت ایشان شروع شد آن وقت امر و نهی هم مطرح شد. اگر از این به بعد خلافی واقع می شد ش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به این دلیل به زمین آمد

حضرت آدم

طبق آیه قرآن خداوند به حضرت آدم (علیه السلام) امر می کند به درختی که می شناخته نزدیک نشود ولی حضرت نزدیک می شود. و ما این را تعبیر می کنیم به ترک اولی، در حالی که این ترک اولی نیست زیرا این یک امر قطعی است که خداوند می فرماید نکن ولی ایشان انجام می دهد.

همچنین چرا چنین تعبیر کنیم به اینکه پیامبران اشتباه می کنند، منتها خدا آنها را از اشتباه نجات می دهد یا جلوگیری می کند یا کمکشان می کند که آن اشتباه را مرتکب نشوند، در حالی که فکر اشتباه گاهی اوقات به ذهنشان می آید و گاهی هم مثل حضرت آدم (علیه السلام) به آن عمل می شود.

اگر غیر این است نهی حضرت آدم چه نوع نهیی بود، آیا واقعاً خداوند ایشان را از آن کار نهی کرده بود و ایشان هم خلاف نهی الهی رفتار کردند؟

از طرفی مراد ما از عصمت چیست؟ وقتی می گوییم فلانی معصوم است، منظور از معصوم چیست؟

پاسخ:

مراد از عصمت در بُعد عملی یعنی عدم ارتکاب گناه و گناه نکردن.

اینجا یک سوال مطرح می شود گناه چیست؟ گناه یعنی انجام حرام یا ترک واجب.

آنچه که ما ملتزم هستیم در موضوع عصمت از آن دفاع بکنیم این است که آیا پیغمبر کار حرامی مرتکب شده یا واجبی را ترک کرده است؟

اما آیا کاری که حضرت آدم (علیه السلام) کرد حرام بود؟ باسخ منفی است، ایشان واجبی را ترک نکرد و این کار را می گویند ترک اولی یعنی بهتر بود که این کار نمی شد و به شکل دیگری انجام می شد. اولی این بود که، این کار اینطوری نشود ولی حالا آن اولی ترک شده است.

اما آیا در آن ترک اولی مرتکب حرام شده یا واجبی ترک شده که خلاف عصمت باشد؟

باز هم جواب منفی است. ترک اولی خلاف عصمت نیست بلکه در زندگی همه پیامبران و معصومین اتفاق افتاده. مواردی در تاریخ می خوانیم که پیامبران ترک اولی داشتند. مثل حضرت یونس (علیه السلام ) که بهتر بود بیشتر بین قوم خود می ماند گرچه وظیفه ا ش را انجام داده بود. اولی این بود که حضرت یوسف (علیه السلام ) از خدا تقاضایی نمی کرد و مواردی از این قبیل که مرتکب فعل حرامی نشده اند.

تا آدم به روی زمین نیامد، امر و نهی و تکلیف و شریعتی وجود نداشت. بعد از اینکه آدم هبوط کرد و به زمین آمد و بعد از این که توبه اش پذیرفته شد و به عنوان پیغمبر انتخاب شد و نبوت ایشان شروع شد آن وقت امر و نهی هم مطرح شد. اگر از این به بعد خلافی واقع می شد شریعت زیر پا گذاشته شده بود و تکلیف الهی انجام نشده بود

اما نسبت به حضرت آدم (علیه السلام) که خداوند فرمود: " لاتقربا هذه الشجره " به این درخت نزدیک نشو. در مورد این نهی باید ببینیم که این نهی از چه نوع نهیی بوده؟ نهی ارشادی بوده یا نهی مولوی؟

در نهی ارشادی هرگز گناهی وجود ندارد. در این نهی، نهی کننده از موضع مولویت وارد نمی شود بلکه از موضع نصیحت و ارشاد وارد می شود، تخلفش هم تخلف از مولا یعنی خدا نیست.

فرض کنید که پزشک به انسان بگوید از این غذا پرهیز کن، این غذا را نخور، این نهی است و اگر انسان این غذا را بخورد مولویت پزشک را لطمه زده؟ خیر پزشک بر ما مولویتی ندارد اما می گوید این غذا را اگر بخوری مرضت طول می کشد ، به این، نهی مولوی می گویند. یک وقت پدر می گوید که برو نمازت را در مسجد بخوان و به جماعت بخوان، یا امر پدر که می گوید با فلانی دوست نباش، فلان مسافرت را نرو، این نهی پدر، نهی مولویست که اگر انسان تخلف کرد پدر بودن پدر را و مولویت پدر را زیر پا گذاشته است.

بس نهی ارشادی گناه نیست فقط انسان به نتیجه اش نمی رسد. پزشک می گوید اگر سیگار بکشی دچار این بیماری می شوی اگر سیگار کشیده شود لطمه ای به پزشک زده نمی شود به خود انسان لطمه وارد می شود.

حال آیا این نهی حضرت آدم (علیه السلام ) نهی ارشادی بوده؟

برخی گفته اند که نهی آزمایشی بوده و مولوی نبوده بلکه ارشادی بوده. به دلایل فراوانی که بعضی به آن اشاره می کنند در نهی ارشادی معمولاً به نتیجه اشاره می شود و می گویند اگر چنین کردی، چنین نتیجه ای خواهی گرفت. در تمام آیاتی که نهی وارد شده نتیجه هم به دنبالش آمده است. مثلاً می فرماید که به این درخت نزدیک نشوید " فتشقی " اگر نزدیک شدید به مشقت می افتید، به بدبختی می افتید ولی حضرت آدم (علیه السلام) نزدیک شد نتیجه را هم دید.

این که در همه ی آیات بعد از نهی، اشاره به نتیجه شده، چنین فهمیده می شود که خداوند حضرت آدم (علیه السلام ) را ارشاد کرده است و فرموده تزدیک شدن به شجره نتیجه اش این است.

دلیل دوم اینکه نهی، لحن مشفقانه و لحن نصیحت آمیز دارد نه تحکم.

شیطان

دلیل سوم اینکه بلافاصله بعد از اینکه مرتکب نهی شدند نتیجه روشن شد یعنی به محض اینکه به آن درخت نزدیک شدند لباساشان فرو ریخت و این را دیدند و یاد گرفتند که با برگ های موجود در بهشت خود را بپوشانند. دقیقاً مثل اینکه می گویند اگر این غذا را خوردی این مشکل برایت پیش می آید، آنها خوردند و مشکلش هم بلافاصله آشکار شد.

از همه ی اینها مهمتر این است که در نهی تکلیفی، در نهی مولوی وقتی که انسان توبه کرد و توبه اش پذیرفته شد همه ی آثارش برداشته و بخشیده می شود. حضرت آدم (علیه السلام) توبه کرد خداوند هم توبه اش را بخشید ولی اثر آن نهی باقی ماند واین به خاطر ترک اولایی است که کرد اما در عین حال آثارش برداشته نشد و باقی ماند و آن آثار رنج و زحمت و زندگی در زمین بود ، از این می فهمیم که نهی، نهی ارشادی بوده نه مولوی.

در قرآن گاهی واژه " عصی "، گاهی کلمه ی " ذنب " و گاهی کلمه ی " غوی " آمده است مثلاً غوایه الشیطان، اینها همه واژه هایی هستند که به معنای ترک اولی قابل جمع هستند همینطور واژه " ظلم " در آیه " ربنا ظلمنا انفسنا فإن لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین ".

ظلم همیشه به معنای گناه و به معنای ارتکاب حرام یا ترک واجب نیست. گاهی ظلم به معنای این است که انسان چیزی را سر جای خودش نگذاشته باشد. ظلم در لغت خلاف عدل است. عدل یعنی هر چیزی سر جای خودش باشد حال اگر ترک اولی کرد یعنی چیزی را سر جای خودش نگذاشته یعنی ظلم کرده.

عدل این بود که حضرت موسی درشهری که مورد خطر بود وارد نشود یا اگر وارد شد در آن درگیری وارد نشود ولی ایشان وارد شد، این ظلم است زیرا چیزی سر جای خودش نبود.

دلایل قرآنی هم داریم که ظلم به معنای عدم گناه است و به معنای مصلحت به کار رفته است. بنابراین آن واژه هایی که درباره ی حضرت آدم ( علیه السلام ) به کار رفته همه در ترک اولی است.

ترک اولی خلاف عصمت نیست بلکه در زندگی همه پیامبران و معصومین اتفاق افتاده. مواردی در تاریخ می خوانیم که پیامبران ترک اولی داشتند. مثل حضرت یونس (علیه السلام ) که بهتر بود بیشتر بین قوم خود می ماند گرچه وظیفه ا ش را انجام داده بود

آخرین نکته این است که آن زمان که این بحثها مطرح بود هنوز نبوتی و شریعتی نبود و بهشت نیز جای امر و نهی نیست ، امر و نهی مربوط به زمین است. از سوی دیگر قبل از اینکه پیغمبری و کتابی و امر و نهی و تکلیفی بیاید که نمی شود از کسی مواخذه کرد. لذا تا آدم به روی زمین نیامد، امر و نهی و تکلیف و شریعتی وجود نداشت. بعد از اینکه آدم هبوط کرد و به زمین آمد و بعد از این که توبه اش پذیرفته شد و به عنوان پیغمبر انتخاب شد و نبوت ایشان شروع شد آن وقت امر و نهی هم مطرح شد. اگر از این به بعد خلافی واقع می شد شریعت زیر پا گذاشته شده بود و تکلیف الهی انجام نشده بود. اما قبل از آن، در فضای بهشت نه امری وجود داشت و نه نهیی ، بنابراین آنچه که بود ارشاد بود و کاری هم که انجام شد ترک اولی بود.

ما ادله ی عقلی قطعی و ادله ی نقلی قطعی داریم بر اینکه انبیا عصمت دارند و طبق یک قانون کلی اگر ظواهر آیات یا روایات با قانون قطعی عقل یا قانون قطعی روایات یا برداشت قطعی آیات و روایات بخواهد تعارض داشته باشد، این ظاهر را باید طوری توضیح بدهیم که با آن حکم قطعی عقل معارض نباشد. همان طوری که اشاره شد اگر بخواهید این بحث را به صورت تفصیلی دنبال کنید به کتابهایی که اشاره شد مراجعه کنید.

بس در اینجا بحث اصرار نیست بلکه ملزم هستیم که به حکم عقل پایبند باشیم و از آن تخطی نکنیم. اگر عقل چیز دیگری دستور می داد ما هم پیروی حکم عقل می کردیم و با نص آیات و روایات هم نمی شود مخالفت کرد.

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع: پاسخ به سوالات اعتقادی استاد محمدی موجود در سایت رادیو معارف

مطالب مرتبط:

مخالفت قرآن با عصمت حضرت نوح(علیه السلام)

پیامبر بزرگ تر از حضرت آدم !

چرا پیامبر در چهل سالگی مبعوث شد؟

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.