تبیان، دستیار زندگی
«الله مدد شاهسوند» کارمند دبیرخانه سفارت ایران در مزار شریف افغانستان بوده است که به لطف خدا برای رسوایی دشمنان از حمله وحشیانه به سفارت ایران جان به در برده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سفیرمظلومیت دیپلمات ها


«الله مدد شاهسوند» کارمند دبیرخانه سفارت ایران در مزار شریف افغانستان بوده است که به لطف خدا برای رسوایی دشمنان از حمله وحشیانه به سفارت ایران جان به در برده است.

سفیرمظلومیت دیپلمات

وی قبل از ورود به فضای دیپلماسی و اشتغال در وزارت امور خارجه ، سرهنگ ارتش بوده و فضای جبهه و دفاع مقدس را درک کرده است، بعدها از طریق ارتش مامور به خدمت در وزارت امور خارجه می شود. به مناسبت سالروز واقعه 17 مردادماه سال 1377 پای درد دل های این بازمنده مزار شریف نشستیم.

سرگذشت شما را در این چندساله نوشته وخوانده اند برای همین صرف نظر از ورود به حادثه و سرگذشت تان به بیانات اخیر شما درسال گذشته در برنامه راز اشاره می کنم که گفتید «خواست خدا این بود که بمانید و طالبان را رسوا کنید» یعنی شما معتقدید طالبان به سفارت حمله کردند؟

من هنوز هم به طور صد در صد این را عرض نکردم بلکه صرفا نظر خودم را می گویم. همین عنصر طالبان احمد توکل، این قاتلان را در صف خود می دانست ولی می گفت از ما نیستند. شکل آن ها، رفتارشان و برخورد آن ها مانند طالبان بود. گرچه اگر ما بصورت زنده دستگیر می شدیم و به گروگان گرفته می شدیم ، طالبان قطعا می توانست منافع بیشتری را از آن خود کند.

به هر ترتیب این وظیفه من نیست که بر روی این موضوع تحقیق کنم. این وظیفه آقایان و مسئولان وزارت امور خارجه بوده و است که ابعاد این موضوع را روشن کنند و به مردم توضیح دهند که چرا و توسط چه کسانی جوانانشان به خاک و خون کشیده شدند. من در جایگاهی نیستم که در مورد زوایای پنهان مانده این حادثه تحقیق کنم. چرا که وظیفه کسانی بوده است که در زمان حادثه مسئولیت داشتند و یا در حال حاضر مسئولیت دارند. به نظر می رسید این کسانی از خود طالبان نبودند بلکه در قواره و پوست طالبان این اقدام را انجام دادند.

اما هرکه بودند چون زیر پوشش طالبان آمدند، بعدها طالبان مسئولیت این قضیه را پذیرفت و حرف بنده در آن برنامه تلویزیونی به همین دلیل بود. طالبان بعد از مصاحبه من در سال 77، اعلام کرد که آن چیزی که شاهسوند می گوید درست است. آنها می گفتند که ایران باید در شرایط جنگی ، نیروهای خود را سفارت خانه خارج می کرد و این اشکال را بر ایران وارد کردند . حتی در قوانین بین المللی که منجر به محکومیت طالبان شد، طوری دست و پا می زدند که مشخص شد خودشان مسئولیت این اتفاق را پذیرفته اند.

واقعا شایستگی این را ندارم که به حضور رهبرم، به حضور فرمانده ام برسم؟ آیا من شایستگی این را ندارم که در جمع این خانواده ی شهدا باشم و خدمتشان برسم و داستان رو خودم خدمتشان توضیح می دادم؟

حتی بعد از این موضوع بعدها پیکرهای شهدا را تحویل دادند و در جریان رسیدگی ها هم پاسخگو بودند و حتی خیلی از اسرا را آزاد کردند اما چیزی که مشخص بود آنها هم می دانستند در پشت پرده این اتفاقات مسائلی وجود دارد ، گفته می شد نیروهای پاکستانی به جهت تلافی شکست طالبان در سال های قبل در مزار شریف ، دست به این اقدام زدند. چراکه گفته می شد مردم مزار شریف و نیروهای مبارزه کننده با طالبان، سفارت پاکستان را در جریان آن حمله ، به آتش کشیدند.

این موضوع قابل بررسی است و باید مراجع قانونی و مسئول بررسی کننده و پاسخگو باشند.

الله مدد شاهسوند

فضایی که شما توصیف در رسانه ها توصیف کرده اید از سختی ها و مشقت ها در ایده آل ترین شرایط نمی توانیم آن را درک کنیم. در این چندسال اخیر بر شما چه گذشت ؟

من سختی شدیدی را تحمل کردم. آقای افسر ابراهیمی ، نماینده دبیرکل سازمان ملل که در امور سوریه مسئولیت دارد، در خواست گفتگویی با من داشت که شاید بیش از 1 ساعت صحبت کردیم و اینکه در آخرش گفت: «این شاهسون قهرمان است». بماند ، با این کاری ندارم ، بعد گفت: «این آقای شاهسون ضربه سنگینی خورده که این راه طولانی را با این شرایط طی کرده است و شما باید ایشان را ایشان تحت مراقبت پزشکی قرار بدهید.» ولی درست عکس این موضوع با من برخورد شد، و درست در نهایت بی حرمتی منجر به این شد که من خانواده ام را از دست دادم. آسیب دیدم وداستان های دیگر که بماند، همه ی این ها فدای این سرزمین. این ها مهم نیست. خوشحال هستم که ماندم تا رسالت آگاهی سازی و آگاهی بخشی در این موضوع باشم. وقتی در آن شب اول که رادیو افغانستان را گوش می دادم ، مصاحبه ی آقای عبدالمنان نیازی ، فرمانده نیروهای طالبان در شمال افغانستان ، را شنیدم که سعی داشت به نوعی این موضوع را قتل عام را کلا از بین ببرند و به نوعی اعلام کنند که این اتفاق در حالتی اتفاق افتاده که ما با اسلحه به همراه حزب وحدت در مقابلشان ایستاده ایم و بالاخره هم کشته شدیم، واقعا این برگشتن و بیان واقعیت ها باعث دفاع از آبروی کشور شد و باعث رسوایی آنها و هم باعث دفاع از مظلومیت و خون های شهدا خوشحالم هرچند واقعا سختی های شدید متحمل شدم.

این روز ، یکی از روزهای خونین برای مجموعه ی دستگاه دیپلماسی کشور محسوب می شود

مگر ساده است شخصی که با پای گلوله خورده خود را از بین پیکرهای به خون غلطیده  شهدا بیرون کشیده است، از بین تعداد بی شماری از نیروهای طالبان به خارج از افغانستان برود؟ اینکه بنده این موضوع را اینطور روایت می کنم مهر تایید است بر اینکه ثانیه به ثانیه در حوادث سفارت حضور داشتم. وقتی آخرین مرحله را عرض می کنم که آقای ریگی به ایران تلفن زد و صحبت کرد و شرایط را گزارش داد یعنی من تا آخرین لحظه آنجا بودم . وقتی که 5 یا 10 دقیقه بعدش که این نیروها سفارت را ترک کردند من با کسی برخوردم که به نوعی نیروی سفارت بود و با خانواده او آشنا بودم منشور شخصی که در حسینیه  کنار سفارت مقیم بود و راننده سفارت بود . چند روز آنجا بودم، پس همه چیز روشن است. دلیل اینکه سالها این رفتار با من می شود چیست؟ چرا نخواستند پیگیری کنند؟ چرا حق و حقوق خانواده های جوان از دست داده از طالبان و یا هر گروهی که عامل این قتل عام بودند گرفته نشد؟ این خانواده ها می خواهند بدانند که چه کسانی مسئول این کشتار بودند و چرا مسئولین در این موضوع کار نکردند؟ چه دستهایی در کار است؟

الله مدد شاهسوند

به نظر شما چه ناگفته هایی در این موضوع وجود دارد که دوست دارید با خوانندگان تبیان در میان بگذارید؟

من فرزند این سرزمین هستم. عاشق این سرزمین هستم. خاک این سرزمین را به چشمانم می کشم. جانم را برای این سرزمین با عشق فدا می کنم. این موضوع را در جنگ و دفاع مقدس اثبات کردم و کارهای بزرگی هم در آنجا کردم و این حرف ها که می زنم شعار نمی دهم. اقتخار می کنم که به این مملکت خدمت کرده ام. بعضی از اشخاص این را می گفتند که تو کار بزرگی کردی که برگشتی آن هم در شرایطی که قدم به قدم نیروهای طالبان بودند. از شمالی ترین نقطه مزار شریف که در شمال افغانستان قرار داشت برگشتم تا سفیر مظلومیت دیپلمات های ایرانی در افغانستان باشم. فکر می کنم کار بزرگی انجام دادم. خانواده های شهدا می گفتند که حتی اگر این شهدا از سفارت سالم هم بیرون می آمدند باز میسر نبود از مرز جان سالم به در ببرند و وارد ایران بشوند و نمی توانستند این راه به این سختی را طی کنند. به هر ترتیب من راه به این سختی را طی کردم و آمدم حالا اگر مرا سر دست بلند نکردند ظلم در حق من نمی کردند.

من خطاب به مسئولین عرض می کنم 15 سال مرا رها کردید. اصلا مرا به گوشه ای انداختید. ظلم و بی حرمتی از این بیشتر؟ و بعدش آنوقت هزاران سوال در مورد این موضوع و حادثه در اذهان باقی گذاشتید؟ به هر ترتیب باید به این سوالها جواب داده شود که ظاهرا این وظیفه را هم  باید بنده به دوش بکشم. اخیرا دوستان مراجعه کردند دوستان برای ساخت فیلم سینمایی این حادثه یا نمی دانم چه نوع فیلمی بود. من به آنها گفتم که هر سوالی که دارید بپرسید. طبق برنامه ای که تهیه کرده بودند و پیش بینی هایی که صورت گرفته بود قرار بود سه چهار سوال از من بپرسند که زمان مثلا 30 دقیقه ای به بیش از 3 ساعت طول کشید تا زوایای پنهان این قضیه روشن شود.

می خواهم این را عرض کنم که چرا در این موضوع مسئولان کوتاهی کردند؟ چه دست هایی بوده؟ چه عواملی در مسکوت ماندن این موضوع موثر بوده اند؟ این را که من نباید پیگیری کنم. این وظیفه  آقایان و مسئولان است که بیایند از من سوال کنند. یعنی من با این کاری که کردم واقعا شایستگی این را ندارم که به حضور  حضور فرمانده ام برسم؟ آیا من شایستگی این را ندارم که در جمع این خانواده ی شهدا باشم و خدمتشان برسم و داستان رو خودم خدمتشان توضیح می دادم؟ شاید من هم حرف هایی داشتم که اصلا به طور کلی برای مملکت موثر و مفید واقع می شد. متاسفانه به من هیچ وقت اجازه حضور در هیچ جمعی ندادند ، چه برسد به اینکه ما به خدمت مقام معظم رهبری برسیم. نمی دانم به چه دلیلی این کار را با من کرده اند و می کنند. خدا بهتر می داند.

الله مدد شاهسوند

نظر شما در مورد تعیین روزی به نام روز شهدای دیپلمات در تقویم رسمی کشور چیست؟

در مصاحبه ای قبلا هم اعلام کردم که آقای صارمی ، خبرنگار ایرنا که از شهدای این حادثه بود، یک استثناء بود. در بین خبرنگاران یک استثناء بود. همه ی خبرنگاران محترم هستند ولی من هیچ کدامشان را خوب نمی شناسم در صورتی که شهید صارمی راکه با او کار کردم و یک مدتی را که توفیق داشتم در خدمت ایشان باشم، یک انسان وظیفه شناس، شخصیت ممتاز ، زحمت کش ، بی نظیر ، فداکار ، دلسوز و واقعا شجاع دیدم. من باز هم تاکید می کنم که اصلا دوست ندارم از کسی تعریف نابجا کنم ولی این حرفهایم در مورد شهید صارمی واقعا صادق است. من با او دوست بودم. حتی در زمانی که آخرین خبر خود را به ایران مخابره می کرد در کنارش بودم و نیمه های پیام خود تلفن را مجبور شد قطع کند که نیروهای حمله کننده وارد سفارت شدند. از نزدیک ایشان را می شناسم. با اینکه خوشحال هستم آن روز را به نام شهدای خبرنگار در تقویم رسمی کشور ثبت کردند، اما جا داشت با توجه به اینکه این اتفاق در سفارت ایران افتاد و تعداد دیپلمات های شهید هم بیشتر بود و ما از این اتفاقات در نقاط دیگری داشتیم خوب بود یک روز دیگری را به نام روز خبرنگار مشخص می کردند واین روز را به روز شهدای دیپلمات اختصاص می دادند. من با همه ی احترامی که به شهید صارمی قائل هستم ولی جا داشت این روز را به عنوان روز دیپلمات نامگذاری می کردند. این روز ، یکی از روزهای خونین برای مجموعه ی دستگاه دیپلماسی کشور محسوب می شود.

مصاحبه: میثم امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


مطالب مرتبط:

یا تو می‌روی یا پدرت

یک روز قشنگ رمضان

مقتل نویسان حماسه نگار