تبیان، دستیار زندگی
مطالبی که ذیل عنوان اعتباریات تقدیم می شود، مستفاد از مباحثی است که در درس خارج اصول فقه یکی از اساتید طرح شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اعتباریات  (١١)

پای درس استاد

اعتبار و استعاره

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

[آیا اعتباریات حقوقی و اخلاقی از سنخ استعاره‌اند؟]

تا اینجا تقریباً اصل مطلبی که می‌خواستم عرض کنم را عرض کردم. این فضای اعتباریات را در عرصه‌ی حقوقی گفتیم. همان‌طور که پیشتر اشاره شد، در اصول فلسفه، همه اعتباریات را یک کاسه کرده بودند و تصریحاً همه را از نوع تصدیق شعری می‌دانست. اما با این توضیحاتی که عرض شد تولید [ظاهراً مقصود: رابطه‌ی تولیدی منطقی، است]، تتبع، تحقیق؛ همه اینها برایش ممکن است. چون یک فضا داریم به نام فضای اختراع طبایع، که واقعاً در اینجا خیلی حرف خوبی فرموده‌اند و واقعاً این زحماتشان جای سپاس دارد که واضح کردند این فضا را؛ فضایی که در طول وجود انسان است، که به طور قاطع می‌توانیم بگوییم این طبایع، اختراع انسان است، اما لازمه‌اش این نیست که بگوییم لا تتجاوز حد الدعوی.

ایشان صریحاً می‌گویند منطق شعری را با برهان نمی توان به انجام رساند. باز در منطق لااقل تصدیق شعری را از مشهورات جدا می‌کردند. یعنی اصل اعتباری بودنِ اعتباریات و مداخله انسان را خیلی خوب توضیح داده‌اند. اما بعد، اینکه بگوییم حالا که چنین شد دیگر لابرهان علیه و لاتتجاوز حد الدعوی این طور نیست.

علامه همه اعتباریات را از سنخ تصدیق شعری دانست. سۆال این است که آیا اعتباریات عقلایی مثل ملک و عناصر حقوقی و اخلاقی فرقی با استعاره دارند یا خیر؟

البته برای اثبات اینکه فرقی ندارند نشان دادن برخی شباهت‌ها کفایت نمی‌کند بلکه باید نشان دهید صددرصد شباهت دارند و نشان دهید که هیچ‌گونه اختلافی بین آنها قابل فرض نیست.

ابتدا به یک نکته درباره استعاره و مجاز اشاره کنیم. در تحلیل حقیقتِ مَجاز، سه قول مطرح شد در طول هم و واقعاً به لحاظ تحلیل ادبی به اوج خود رسید:

١. مجاز لفظی: استعمال لفظ در غیر موضوع له با قرینه صارفه. «رایت اسداً یرمی»: یرمی قرینه صارفه است برای استعمال اسد در غیر موضوع له.
٢. مجاز عقلی (به معنای اول) (قول سکاکی) توسعه موضوع له با قرینه موسعه، نه قرینه صارفه. یعنی موضوع له را توسعه داده‌ایم. یعنی اسد همان اسد است، اما با «یرمی» ادعا کرده‌ایم که معنای شیر معنای موسع‌تری است؛ هم شامل شیر بیشه می‌شود و هم شامل زید.
٣. مجاز عقلی (به معنای دوم) (قول شیخ محمدرضا اصفهانی در وقایة الاذهان) نه تصرفی در معنا می‌کنیم به صَرف، و نه تصرفی در معنا می‌کنیم به توسعه؛ بلکه مصبّ ادعا، معنا نیست؛ مصب ادعا، خودِ زید است که زید را می‌کنیم طبیعت دیگر. یعنی اسد همان شیر بیشه است و فرد دیگر ندارد؛ اما طبیعت زید را طبیعت اسد می‌کنیم لذا دیگر واضح می‌شود که غرش هم دارد، چنگال هم دارد و ... . این از لطیف‌ترین تحلیل‌های ممکن در این بحث است.

تفاوت استعاره و اعتبار در چیست؟ اول شباهتشان را بگوییم. شباهتشان که واضح است. در هر دو ادعا می‌شود که الف، ب است. در هر دو یک ادعا مطرح است. اما تفاوت‌ها.

به نظرم مهمترین نکته این است که اساس استعاره، یک تشبیه است. در تشبیه، سه عنصر داریم: مشبه داریم، مشبه به داریم و وجه شبه. اگر انسانی هم خلق نشده بود این سه عنصر وجود داشتند یعنی واقعاً وجه شبه هست و فقط انسان آن را ادراک می‌کند. وجه شبه را ما ادعا نمی کنیم، بلکه واقعاً این دو شبیه است. کار استعاره این است که از این وجه شبه واقعی استفاده می‌کند و این را به آن ربط می‌دهد.

اما در اعتباریات، اصلاً وجه شبه نداریم. اصلِ وجه شبهِ ما ادعایی است. به خاطرِ هدفی که داریم و روابطی که درک کرده‌ایم و می‌خواهیم مقصودی را حاصل کنیم، چیزی را ادعا می‌کنیم که شبیه چیز دیگری است. اینکه گفتیم یک طبیعتی خلق می‌کنیم، همین است. یعنی وجه شبهی را خلق کرده‌ایم. به سراغ همان اصل ملکیت برویم که [نظر محقق اصفهانی این بود که] آن را از ملکیت مقولی اعتبار کرده‌ایم. ببینید چکار کرده‌ایم. اگر معنای ملکیتِ مقولی این باشد که شیء در دامن من است و من بر آن احاطه دارم، آنگاه وقتی این کتاب در دامن من باشد، ملکیتِ مقولی هست اما وقتی آن طرف اتاق است، و من خود را مالک آن می‌دانم و با عقد [بیع] این ملکیت را ایجاد کرده‌ام، کجا در دامن من است و چه شباهتی با قبل از انشاء عقد وجود داشت؟ ملک مقولی این است که کتاب در دامن من است، اما ملک اعتباری یعنی اعتبار می‌کنم که «کأنه» کتاب در دامن من است. یعنی همین کأنه را اعتبار کردم. نه اینکه این شباهت بود؛ نه خود این شباهت را اعتبار کردم. یعنی در حالی که در استعاره، واقعاً وجه شبه هست، اما در اعتبار، عقل، وجه شبه را می‌آفریند، ادعای وجه شبه می‌کند. وجه شبهی در کار نیست، اما شما به خاطر نیازتان یک وجه شبه درست کردید. لذا به نظر می‌رسد از آن سه معنایی که برای استعاره گفته شد، معنای سوم دقیقاً همان کاری است که ما در استعاره انجام می‌دهیم (یعنی ادعا می‌کردیم که زید، فردِ اسد است) اما معنای دوم کاری است که در اعتبار انجام می‌دهیم؛ یعنی یک توسعه در معنا را ما ایجاد می‌کنیم. خودش این توسعه را ندارد.

[مواردی که می‌تواند دلالت بر تفاوت جوهری استعاره و نسبت ‌کند]

١. در استعاره، طرفین اسم عین‌اند اما در اعتبار یکی از طرفین اسم عین نیست و اسم معناست. یعنی در استعاره، مشبه و مشبه به واقعی و وجه شبه واقعی داریم، اما در اعتباریات مشبه نداریم. مشبه را می‌خواهیم خلق کنیم. منظور از تعبیر اسم معنا در اینجا یعنی همین که در یک طرف، امرِ عینی نداریم.
٢. متعلقِ استعاره، خاص و جزیی و متعلقِ اعتبار، عام و کلی است. یعنی همه عقلاء برای همه موارد، ملکیت را اعتبار می‌کنند. ابتدا اعتبار طبیعتِ ملکیت می‌کنیم بعد سراغ فرد خارجی می‌رویم؛ برخلاف استعاره، که روی فرد می‌رود.
٣. استعاره، ادعا است اما ملکیت اعتبار است. آیا واقعاً و به نحو ارتکازی وقتی می‌گویند کسی چیزی را ادعا کرده با اینکه بگویند اعتبار کرده یکی است و ما یک چیز می‌فهمیم؟
٤. استعاره، فعل نفس است و اعتبار فعل عقل.
٥. استعاره، دقیقاً تصرف در مشبه است به اینکه ادعا می‌کنم این فرد، فرد مشبه به است، اما اعتبار، توسعه در معنا است. این همان است که اشاره شد که اگر آن سه تحلیلی که برای استعاره شد را در نظر بگیریم، واقعاً استعاره حالت سوم است و حالت دوم به اعتبار می‌خورد. اعتبار، قطعاً قسم سوم نیست و روحِ اعتبار به قسم دوم نزدیک است. در مورد اینکه این قول سکاکی است یا خیر، مراجعه کردم ظاهر قول سکاکی همان قول سوم است. بعداً به مشکل برخوردند و تفتازانی در دفاعش از سکاکی معنای دوم را به او نسبت می‌دهد. یعنی توضیح تفتازانی برای قول سکاکی در واقع توضیحِ مناسب اعتباریات است نه استعاره. یعنی معنا را می‌بینند. بعد، روح معنا را، از حیث انطباق، توسعه می‌دهند به جایی که واقعاً نبوده است. من در مورد کتابی که آن طرف اتاق است، ملکیت مقولی ندارم؛ اما با عقد [بیع] خواندن، توسعه می‌دهم معنای ملکیت مقولی را و می‌گویم گویی آن کتاب هم در دامن من است.

مرحوم اصفهانی سه تا مثال زدند. مثال دومشان (علم زید فوق علم عمرو است) را قبلاً گفتیم که فرق دارد. فوقیت یک معنایی است که روح معنا قابل توسعه است بدون اینکه بخواهید ادعا کنید این آن است. وقتی توسعه ادعایی انجام می‌دهید اسمش را اعتبار می‌گذارید. در آنجا از روح معنا استفاده کردید برای توصیف؛ اما توصیفی مبتنی بر توسعه ادعایی معنا (نه ادعای مشبه که فردی از مشبه به است بدون توسعه مشبه به)، و توسعه ادعایی با توسعه به ملاک روح معنا در نفس‌الامریات تفاوت دارد. اگر بگوییم علم زید فوق علم امر است به ملاک روح معنای فوقیت، یک توصیف واقعی کردیم اما اگر با توسعه ادعایی گفتیم رئیس فوق مرئوس است، ادعای فوقیت و اعتبار آن کرده‌ایم در فضای انشاء و افق اعتبار، هرچند این ادعای ما مبادی عقلائیه دارد اما توصیف به فوقیت حقیقی نکردیم، بلکه توصیف ادعایی کردیم؛ به عبارت دیگر گاهی موصوف، ادعایی است تا توصیف بر آن مترتب شود (استعاره) و گاهی توصیف ادعایی است تا موصوف مندرج شود (استعاره) و گاهی توصیف، توسعه حقیقی است تا فردِ غیر مأنوس مندرج شود.

٦. در استعاره وجه شبه داریم اما در اعتبار، ملاک، روح معناست.
٧. اگر ملک اعتباری را به ملک مقولی تشبیه کردیم پس وجه شبه چیست؟
٨. در استعاره، انسان‌ها باشند یا نباشند چیزی داریم به اسم وجه شبه، برخلاف اعتبار که اگر انسان‌ها نباشند چیزی نخواهیم داشت.

فعلاً وجوه مختلف را ذکر کردیم تا ان شاء الله ببینیم آیا واقعاً از این وجوه، تفاوت جوهری درمی‌آید یا خیر؟

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: وبلاگ اعتباریات (با قدری تصرف)

فرآوری: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان