با افکار کودکمان چه کنیم؟
(قسمت سوم)
خواندن برای تفکر، تفکر برای خواندن
بررسیها نشان میدهند که تعداد کودکان بیسواد بین سنین 11 الی 15 سال بسیار اندک است. کودک بیسواد به کودکی گفته میشود که نتواند لغتهای آشنا در زبان مادری خویش را بخواند. اما موفقیت در مدرسه و زندگی اجتماعی نیازمند تواناییهای بسیار بیشتری است. برای بسیاری از کودکان که در یک سطح لفظی، قدرت درک مطالب مطالعه شده را دارند، درک منظور واقعی یا هدفهای نویسنده، مشکل بهنظر میرسد. کودکان دوست دارند فقط معانی ظاهری واژهها، نه معنای حقیقی آنها را تفسیر و بیان کنند. کودکان معنی مطالب گفته شده را متوجه میشوند اما بیشتر وقتها نمیتوانند علت بیان این مطالب را استنباط کنند.
دو جزء عمومی خواندن، رمزگشایی کلمهها و درک مفهوم نهفتهی آنهاست. ما از کودکان انتظار داریم که نه تنها قادر به خواندن خطها باشند، بلکه مفاهیم نهفته در آنها را هم بفهمند. یک متن فقط بخشی از اطلاعاتی را تأمین میکند که خواننده برای معنا بخشیدن به موقعیت تعیین شده به آنها نیاز دارد. خواننده بقیهی اطلاعات مورد نیاز را نه تنها از طریق ضبط و نگهداری پیام، بلکه از طریق بازنمودی هدفمند از متن تأمین میکند.
خواندن یک فعالیت فکری است که تفکر نقادانه (رمز گشایی از کلمهها، بخشهای کلمهها، عبارتها و جملهها) و تفکر خلاق ( استفاده از تخیل، همدلی، پیامدهای واگرا و حل مسأله) را در بر میگیرد.
کسانیکه میتوانند به راحتی و سلیس و روان متنها را بخوانند نه تنها کلمههای بیشتری را میشناسند و اطلاعات بیشتری درباره آنها دارند، بلکه همچنین میتوانند به استدلال کردن از طریق زبان بپردازند.
آنها میتوانند از اطلاعات کلیدی، معنایی دستور زبانی برای پیش بینی معانی لغتهای ناشناخته استفاده کنند. پیشرفت چنین کودکانی بسیار سریعتر از آنهایی است که برای یافتن معانی کلمهها به سایرین مراجعه میکنند.
اگر بخواهیم قدرت یادگیری دانشآموزان را تقویت کنیم، به افزایش اطلاعات آنها در مورد فرآیند خواندن نیاز داریم. به همین منظور ما باید مجموعهای سرشار و متنوع از کلمات و کتابها در اختیار آنها قرار دهیم. ما باید مهارتهای آنان را در خواندن از طریق تشویقشان به تعامل با متن و درک مفاهیم افزایش دهیم. این امر همچنین با مطالعه کتاب به همراه دیگر کودکان و بحث در مورد مطالب آنان تحقق مییابد. همچنین ما باید به کودکان کمک کنیم تا در مورد اینکه چرا خواندن و نوشتن مهم هستند اطلاعاتی کسب کنند و آنان را در تجربههایی که خودمان از خواندن داریم مشارکت دهیم.
فراگیری مطالبی در مورد خواندن، فقط یک تجربه کودک محور نیست، بلکه یک فرآیند رشد است که در سرتاسر زندگی انسان ادامه مییابد. ما نمیتوانیم همواره به احساس خود که چون مطلبی را خواندهایم پس حتماً آن را درک کردهایم، اعتماد کنیم. ما باید سرنخهایی به کودکان بدهیم تا یاد بگیرند که چگونه معانی را از متون برداشت کنند.
آنچه در زیر میآید چند روش برای ارزیابی قدرت درک مطلب توسط کودک است:
- معنایابی: بررسی آنچه کودک درک میکند، مرور و گزینش ایدههای اصلی، و نشان دادن علامتهایی که بر فهم مطلب دلالت کنند. به طور مثال خلاصه کردن متن یا بازنویسی متن با استفاده از واژههای جدید. سوال مربوط به این روش چنین است: «موضوع این متن چیست؟»
- مورد پرسش قرار دادن متن: روشن کردن معانی متن، روشن کردن ابهامهای موجود در متن، بررسی مطالبی که درک نشدهاند یا فقط تا حدودی درک شدهاند. نمونه سوال این است: «چرا متن اینطور میگوید؟»
- تجزیه و تحلیل ویژگیهای متن: برای یافتن معنای متن، با استفاده از سر نخهایی که در متن وجود دارند، زمینه مربوط به متن را مورد بررسی قرار میدهیم. از جمله این سرنخها میتوان از عکسها و تصاویر موجود در متن، نام متن، جنبههای مختلف سبک نگارش، و نوع کتاب نام برد. نمونه سوال: «چه سرنخهایی تاکنون بهدست آوردهایم؟»
- دستکاری متن: اضافه کردن افکار و احساسهای شخصی به متن، پیشبینی ادامه مطلب، اشاره کردن به مطلب قبل و بعد، به شکل تخیلی و فرضی پیشنهادهایی برای پاسخهای شخصیت داستان ارائه دادن. (بهعنوان مثال بیان اینکه اگر کودک مورد نظر در چنین موقعیتی قرار میگرفت این کارها را انجام میداد.) نمونه سوال: «بعد چه خواهد شد؟»
- متن را مورد قضاوت قرار دادن: ارزیابی ایدهها، ویژگیها و نکتههای اصلی متن. نمونه سوال: «آیا متن با معناست؟»
- استدلال کردن: سوال کردن در مورد اینکه چرا این اتفاقها در داستان افتاد یا ممکن است اتفاق بیافتد، تجزیه و تحلیل انگیزه شخصیتهای داستان، بررسی علتها و معلولها در متن داستان، استنباط کردن، فرضیهسازی، تئوری پردازی و ایده پروری. نمونه سوال: «دلیل این امر چیست؟»، «چه اتفاقی میافتاد اگر...؟»
- بازبینی کردن: یعنی بعد از اینکه خواندن متن به پایان رسید، دوباره به عقب برگشته، انسجام و جامعیت متن بهعنوان یک کل مورد بررسی قرار گبرد، اهداف نویسنده و اینکه او تا چه میزان به هدفهای خود رسیده است مورد ارزیابی قرار گیرد. نمونه سوال: «نظر شما در مورد این کتاب چیست؟ چرا؟»
تفکر در مدت خواندن یا نوشتن کار دشواری است. احتمالاً این یکی از علتهایی است که بسیاری از افراد تمایلی به انجام این کار از خود نشان نمیدهند. تفکر در طی خواندن یا نوشتن میتواند کاری لذت بخش و پر ارزش باشد؛ لذت حل مسأله، لذت برخورد با چالشها و توانمندتر شدن از این تجربهها. البته همه نوشتهها یا کتابها این دستاوردها را ندارند. اگرکاری ذاتاً برای کودک جالب نباشد، این وظیفه معلم است که به او نشان دهد چرا باید خود را درگیر آن کار کند.
با استفاده از هر یک از سه روش زیر میتوان انگیزههایی برای کودک ایجاد کرد:
1- علاقهی طبیعی کودک – که رضایتمندی ذاتی را در پی دارد.
2- انگیزهی معلم – که نتیجهاش ارائهی پاداشهای بیرونی است.
3- موفقیت در انجام کار- که همراه با آمیزهای از رضایتمندی ذاتی و کسب پاداش است.
فرانک اسمیت میگوید: «یک کودک ماهر در خواندن، کودکی است که به اشتباه کردن علاقه دارد و این شور و اشتیاق معلم است که میتواند به کودک در ادامه یافتن عمل خلاقانه درک معانی کلمهها، هم از طریق خواندن و هم از طریق نوشتن کمک کند».
نرگس انتظامی بیان
بخش خانواده ایرانی تبیان