خرید بهترین خانه دنیا توسط شیخ انصاری
یكى از مراجع بزرگ تقلید، استاد اعظم، شیخ مرتضى انصارى قدس سره شریف بود كه به سال 1281 هجرى قمرى در نجف اشرف از دنیا رفت و مرقد شریفش در همان جاست، و دو كتاب معروف درسى حوزه هاى علمیه به نام مكاسب و رسائل از تالیفات اوست.
روزى یكى از مقلدین او كه از تجار محترم و متدین بود، در مسیر راه خود به مكه براى انجام حج، به نجف اشرف به حضور شیخ انصارى آمد و مبلغى تقدیم كرد، و گفت: این مبلغ، از مال خالص (و خمس داده من است، آن را بردارید و براى خود خانه اى بخرید و از مستاجرى راحت شوید.
شیخ ، آن پول را پذیرفت، و آن تاجر به مكه رفت ، شیخ با آن پول مسجد خوبى در محله خویش صغیر در نجف اشرف بنا كرد، تا اكنون به مسجد ترك معروف است، و از زمان تاسیس تاكنون، همواره محل درس و بحث علماء مراجع تقلید بوده و مكانى بسیار پر بركت شده است.
آن تاجر در مراجعت از مكه، به نجف اشرف آمد و به حضور شیخ انصارى قدس سره شریف شرفیاب شد، و پس از احوالپرسى، عرض كرد: آیا خانه خریدید؟
شیخ گفت: آرى خریدم، سپس آن تاجر را با خود كنار آن مسجد برد و آن را به او نشان داد و فرمود: این مسجد را با آن پولى كه دادى بودى بنا كردم.
تاجر گفت: من این پول را براى خانه داده بودم، نه براى مسجد!
شیخ گفت: چه خانه اى بهتر از این مكان مقدس؟ كه عبادت خدا در آن مى شود، ما به زودى از این دنیا كوچ مى كنیم، اگر با آن پول، خانه مى خریدم بعد از من ورثه منتقل مى شد، ولى این خانه (مسجد) باقى و ثابت است و به كسى منتقل یا بخشیده نمى شود، و خرید و فروش نمى گردد.
تاجر، از این عمل نیک انسانى و اجتماعى شیخ، شاد گردید، و علاقه اش به شیخ انصارى قدس سره شریف بیشتر شد.
دوری از مال دنیا تا چه حد ؟
در دوران زعامت و رهبرى شیخ انصارى - ره - و هنگامى که سیل حقوق شرعى از اطراف جهان تشیع ، به سوى او سرازیر بود ، خانواده شیخ در وضع سختى به سر مى بردند و از نظر اقتصادى در مضیقه بودند ، زیرا شیخ براى هزینه منزل ، مبلغ ناچیزى اختصاصداده بود که کافى نبود ؟
خانواده پیش یکى از علما - که نزد شیخ از احترام و منزلتى برخوردار بود - از کمى مقررى خود شکایت کردند و از او خواستند تا در این باره ، با شیخ گفتگو کند که اندکى بر مقررى افزوده شود ، تا بتوانند از عهده هزینه ضرورى منزل، برآیند؟ آن عالم - که در این امر واسطه بود - خدمت شیخ شرفیاب شد و جریان را گفت و خواسته خانواده را بیان کرد ، شیخ به سخنان وى ، کاملا گوش فرا داد، ولى هیچ پاسخى نفیا و اثباتا نداد .
روز بعد ، وقتى شیخ به منزل آمد به همسرش فرمود : لباسهاى مرا شستشو ده و آبهاى چرکین آنها را نگه دار و دور مریز ، همسر وظیفه شناس و متدین ، فورا فرموده شیخ را انجام داد و نزد شیخ آمد. شیخ انصارى فرمود : آبهاى چرکین را بیاور ، وقتى که آورد خطاب به همسر فرمود : بنوش ! بنوشم ؟ این چه امرى است؟ اینها مورد تنفر طبع است و عاقل چنین نمى کند ! - پس اینک ، ژرف بنگر و نیک گوش دار ، این مال هایى که نزد من است در نظرم مانند همین آب چرکین است ، همان گونه که تو نمى توانى و نمى خواهى از این آب بنوشى ، من هم حق ندارم و برایم جایز نیست به شما بیش از آنچه اکنون مى دهم ، بپردازم ، زیرا این اموال ،حقوق فقراست ، و شما با سایر مستمندان در نظرم یکسانید.
فرآوری: محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع:
سایت حکایات صالحین، برگرفته شرح مکاسب،ج1 ص 130 تالیف: سیدمحمد کلانتری
سایت خطابه