چشمه جوشان حیات
امروز جمعه است. صبحگاهان که زیارت مخصوصه امام عصر علیه السلام را می خواندم، آن گاه به جمله " السلام علیک یا عین الحیاه" رسیدم، درنگی کردم و در این اندیشه فرو رفتم که به راستی این عبارت زیبای "چشمه جوشان حیات" چه مفهومی را در دل دارد و چه بار سنگینی را به دوش می کشد و آیا ما به واقع پیشوای گران قدرمان را به درستی در این موضوع می شناسیم؟ اگر او را آب حیات می دانیم، پس چگونه است که روی به سراب ها می آوریم و در بیابان ها به امید واهیِ دست یابی به آن سرگردان می شویم و چه بسا نقد جان بر سر این کالای بیبها می گذاریم و باز هم این متاع را رواج می دهیم و این کالا را تبلیغ می کنیم.
به یادم آمد که به راستی ما چرا این چنین شده ایم که: "آب در کوزه و ما تشنه لبان گرد جهان می گردیم؟" اگر او به زلالی آب است و چشمهی جوشانی است که برخورداری از آن، آب حیات در کاممان می ریزد و جاودانه می شویم؛ پس چرا بازار رقیبان تازه از راه رسیده ی او رونق به سزا دارد؟ راستی که:
مهر فروزنده چو پنهان شود شب پره بازیگر میدان شود
به یاد آوردم این ندای قرآنی را که:
" نداى خدا و پیامبر را، آنگاه كه شما را به پیامى حیاتبخش مىخواند، اجابت كنید."[1]
گویی اگر این دعوت خدا و رسول را اجابت کنیم، به آن چشمه حیات دست می یابیم. در ادامه، کریمه ی دیگری از قرآن مجید را به یاد آوردم که:
"زنان و مردانی که مۆمن بوده، عمل صالح پیشه کنند حیاتی طیب و طاهر ارزانیشان خواهیم نمود و پاداشی فراتر از عملکردشان، ایشان را ارزانی خواهیم داشت."[2]
با دقت در این آیه چنین یافتم که دست یابی به آن آب زندگانی چندان هم ساده نیست؛ چرا که با عمل صالح گره خورده و حیاتی پاک نام گرفته است. دریافتم که در این میدان باید تلاشی به ویژه داشت و انبان خویش را از عمل صالح پر کرد و چه عملی صالح تر از آن که انسان ضمن آن که خود در صلاح همه جانبه ی خویشتن می کوشد، دیگران را به محور صلاح و اصلاح یعنی آن که کار نابسامان جهان و اهل آن را سرانجام به صلاح خواهد کشانید، فرا بخواند.
این جا که رسیدم کریمه ای دیگر یه یادم آمد که:
" وسخن چه کس شیواتر از آن کس است که مردم را به سوی خدا فرا می خواند و عمل صالح پیشه می کند و آنگاه می گوید: من از شمار مسلمانان ام؟"[3]
دیدم که عمل صالح از پیش و پس، در میان فراخوان مردم به سوی خدا و اقرار به مسلمانی قرار گرفته است. از این رو دانستم که رمز "کوُنُوا دُعاهَ النّاسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم"[4] را در کجا باید جست و جو کرد.
دیدم که باید عمل صالح پیشه کنم پیش از آن که زبان گشایم؛ یعنی به گونه ای باشم که پیش از سخن گفتن، رفتار و اعمالم در میان مردم گویای آن باشد که من:
مرغ باغ ملکوت ام؛ نیام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
اگر در میان مردم هستم؛ چون سر، در راه رسیدن به آن چمشه ی آب حیات نهاده ام؛ باید که به اسم و رسم، و نه به بانگ و رنگ، شایستهی گام نهادن در این مسیر نورانی باشم. تازه دریافتم که این عمل صالح است که می تواند زیور و زینت من در این راه باشد و تنها اگر چنین شدم لباس منتظر فرج بر قامتم راست می آید و بس.
آن وقت است که دیگر در این آشفته بازار جهان و در میان این همه آب و رنگ ها جز به چشمه ی آب زندگانی نمی اندیشم و تا وصول بر کناره ی آن از پای نخواهم نشست و هرگز این تلاش را با سکون و سکوت و بی مسئولیتی سودا نخواهم کرد.
پی نوشت:
انفال، 24[1]
نحل، 97[2]
فصلت، 33[3]
الکافی، ج2، ص78[4]
محمد هادی زاده
بخش مهدویت تبیان