عشق و رمان
عشق مهمترین عنصر زندگی جمعی است و گرچه رماننویس هنگام خلق اثر تنهاست، ولی رمان حاصل زندگی جمعی و تلاشی برای بهتر زیستن در کنار سایر انسانها و آسانتر کنار آمدن با طبیعت است. رمان گرچه در تنهایی نوشته میشود ولی راهی برای تنها زیستن نیست. بهعکس راهی برای گریختن از تنهایی است.

به باور من، رماننویسان اندیشهمحور باید مراقب باشند، عشق از رمان حذف نشود. متاسفانه پرداخت سطحی به مقوله عشق در داستانهای دمدستی باعث شده برخی نویسندگان گمان کنند عشق فقط مخصوص آن نوع داستان است و برای جدی بودن نیازی به نوشتن درباره عشق نیست. این مشکل چنان گسترده شده که ننوشتن درباره عشق بهنوعی ژست روشنفکری نیز تبدیل شده است. حالا پرسش اساسی چگونه پرداختن به عشق در رمان اندیشهمحور است.
چهار تفاوت اساسی در شیوه پرداختن به مقوله عشق بین رمان اندیشهمحور (جدی) و داستانهای دمدستی (عامهپسند) قابل تشخیص است.
1 برخی گفتهاند، عشق در داستانهای دمدستی بهیکباره ایجاد میشود و در رمان جدی، عشق یک فرآیند تدریجی است. این سخن هم درست، هم اشتباه است. درست است، زیرا کار رمان کشف ناشناختههای زندگی است. بنابراین، رماننویس در مقوله عشق نیز باید کندوکاو کند و آن را در موقعیتهای خاص بیازماید. نهتنها عشق، بلکه، هر موضوع دیگری در رمان باید هنرمندانه و موشکافانه پرداخته شود. اما این سخن اگر بهمعنای ظهور تدریجی عشق باشد، اشتباه است. زیرا ظهور عشق یک اتفاق است و مانند هر اتفاق دیگری یک برونداد آنی دارد. بنابراین، رماننویس نیز ظهور عشق را همانطور که آنی، شگفتانگیز و پرشور است، نمایش میدهد. تفاوت کار او با نویسنده داستانهای دمدستی، در پرداختن به شرایطی است که عاشق را در موقعیت عشق قرار میدهد یا او را از موقعیت عاشقی دور میکند. عشق نیز مانند هر پدیده انسانی، عناصر مشترکی با عشقهای دیگر دارد. آنچه رماننویس به آن میپردازد، تفاوتهای عشق در رمان او با عشقهای دیگر است.
2 نکته دوم، آمیختن موضوع عشق با سایر موضوعها در رمان است. عشق جزئی از زندگی و حاصل یک فرآیند مغزی و احساسی است که با سایر فرآیندهای زندگی انسان در ارتباط است. رماننویس باید عشق را درون اتفاقها و موقعیتهای داستانی و اجتماعی قرار دهد تا بتواند نمایش متفاوتی از آن ارائه کند. در داستانهای دمدستی، عشق مانند سایر مقولهها یک فرآیند جداگانه از سایر اتفاقهای زندگی است و عشاق در فضایی منفک از دیگران زندگی میکنند. در حالی که عشق در بطن زندگی ظاهر میشود و هر اندازه قوی باشد، برای بروز نیاز به مقابله با نیروهایی دارد که سرکوبگر آن هستند. همچنین علاوهبر شرایط فردی و اجتماعی، شرایط روانشناختی شخصیتهای رمان روی تاثیر عشق در آنها موثر است.
3 نکته سوم در پرداختن به عشق در رمان اندیشهمحور، توجه به این است که آنچه برای انسان وجود دارد عشق نیست، بلکه «عشقها» است. بعید است انسانی پیدا شود که ذهن و اندیشهاش فقط معطوف یک عشق باشد. آنچه در عالم واقعیت برای انسان محقق میشود، عشقهایی است که لاجرم در برابر یکدیگر قرار میگیرند و گاه نبردی دائمی میان آنها درمیگیرد. البته منظور از بیان این نکته، فقط عشقهای مثلثی نیست. بلکه اتفاقی فراتر از آن و بیان نیروهای احساسی فراوان و متضاد درون انسان است. نگاه داستانهای دمدستی به مقوله عشق همان نگاه یک قهرمان یک عشق است. نگاه رمان به مقوله عشق، یک شخصیت و چند عشق است. جذابیت اصلی رمان نیز همین نگاه است. زیرا نبرد میان عشقهای درون انسان، بروز تضادی است که زندگی چیزی جز حاصل آن نیست. گربهای در ساختمان ما هست که بسیار به من وابسته است. به تجربه دریافتهام نیازش به من فقط برای غذا نیست. فصل عشقبازیاش که فرا میرسد کمپیدا میشود. ولی بعد از چند روز دوباره برمیگردد و خودش را پیش پایم میاندازد. دردش را میفهمم و میدانم او هم عشقهایی دارد.
4 نکتهآخر، سرانجامِ عشق در رمان است. ممکن است بتوانیم آغازی برای عشق تصور کنیم، ولی عشق مقولهای پایانناپذیر است. رمان نیز پایانی برای عشق ندارد. در حالی که در داستانهای دمدستی، عشق همانطور که بهطور اتفاقی ظهور میکند، بهطور اتفاقی نیز افول میکند یا در یک مسیر افقی جریان مییابد. رماننویس هر مقولهای را جمع کند، نقطه پایان بر عشق نمیگذارد. عشق زخمی است که حتی اگر التیام بگیرد، اثرش برای همیشه باقی خواهد ماند. کار رماننویس نمایش عمق زخم عشق است.
منبع: فرهیختگان/ شهریار عباسی