در محیط خانه، معلمبازی و آخوندبازی بلد نیستم
گفتگو با حجتالاسلام شهاب مرادی (3)
بخش قبلی را از اینجا ببینید
یکی از برنامههای ویژه شما که اتفاقاً مورد استقبال جوانان قرار گرفته، «کلاس مجردها»ست. اصلاً چه شد که به فکر برگزاری کلاسی برای مجردها افتادید؟
من در هفته سه کلاس دارم. یکی همین «کلاس مجردها»، یکی «زندگی نوپا» و دیگری هم کلاس آموزش مشاوره برای روحانیون.
مشکلات و نیازهای روز جامعه را مدام رصد میکنم و احساسم این است که امروز چند مسأله مهم داریم که باید برایش برنامهریزی کرد. مهمترین نیاز امروزِ جوانان، ازدواج است. این موضوع ارتباط مستقیمی با توسعه و پیشرفت دارد.
دومین نکتهای که اهمیت دارد، موضوع طلاق است که ارتباط مستقیمی با موضوع اول دارد. متأسفانه امروز چند بیماری فرهنگی بزرگ بلای جان جامعه شده که ازدواج را با مانع روبهرو کردهاند؛ مثل روشهای نادرست انتخاب همسر، آداب و رسوم نادرست در خصوص مهریههای سنگین و نامعقول، جهیزیههای اشرافی، چشم وهمچشمی و... . این مسائل ذهن مرا از قدیم درگیر کرده بود. بهصورت خصوصی با خیلیها صحبت کردم تا بیایند و در این حوزه کاری انجام دهند ولی اتفاق خاصی رخ نداد و خروجی چندانی نداشت و در نهایت تصمیم گرفتم بهاندازه ظرفیت خودم برای این موضوع قدمی بردارم و خروجیاش شد همین سه کلاسی که برایتان نام بردم.
کلاس آموزش مشاوره برای روحانیون با چه رویکردی برگزار میشود؟
از قدیم گفتهاند یکدست صدا ندارد. من هر چقدر هم فعالیت کنم باز نمیتوانم نیاز همه مخاطبانم را تأمین کنم. ظرفیت کلاسهای من خیلی کمتر از میزان درخواستهاست. به همین دلیل به فکر آموزش مشاوره برای روحانیون افتادم تا افراد بیشتری در این حوزه فعالیت کنند.
البته میدانم کلاسهایی که شما برای روحانیون دارید، با کلاسهایی که برای مجردها و خانوادهها برگزار میکنید متفاوت است. آنجا گاهی اوقات بحثهای سنگین علمی بهوجود میآید و بهقول معروف دعواهای طلبگی پیش میآید.
این ذات مباحث حوزوی است. دعواهای طلبگی همیشه وجود داشته و آنجا وظیفه من است که بهعنوان معلم، کلاس را مدیریت کنم. گاهی اوقات بحث ادبی و گاهی کاملاً فقهی میشود و نشاط همه ما در فقه است اما باز به اصول و مبانی مشاوره برمیگردیم. حق با شماست! کلاسهای آموزش روحانیون به مباحث علمی سنگینتر میپردازد.
روحانیونی که وارد کلاس شما میشوند، باید چه ویژگیهایی داشته باشند؟
ابتدا سواد است. بعد هوشمندی، انعطافپذیری و صبر و حوصله تا بتواند با مردم ارتباط خوبی برقرار کند.
خدا رحمت کند آیتالله مجتهدیتهرانی را. ایشان میگفتند روحانی خوب باید خوشگل باشد.
(میخندد) رضوان الله علیه، خدا او را رحمت کند. اما منظور ایشان صِرفِ قیافه نبود. شاید در چهره فرد استعداد و اشتیاق و بهقول خودشان نورانیت یا زمینههایش را میدید. خب چهره هم مۆثر است اما بعضی از اولیاء خدا آنقدر نورانی میشوند که دیگر کسی به چهرهشان توجه نمیکند. منظورِ آقای مجتهدی این بود که برخی خانوادهها نباید بچه کج و کولهشان را که هیچ جایی قبول نمیکند، به حوزه بفرستند. کسی که به حوزه میآید باید بمب انگیزه و انرژی باشد.
چقدر امیدوارید از دل کلاسهایی که برای روحانیون برگزار میکنید، یک «شهاب مرادی» دیگر کشف شود؟
بهدنبال تکثیر شهاب مرادی نیستم. اگر کسی خودش بشود، موفق است. تکتک آن عزیزان روحانی جوان باید خودشان بشوند و خودشان را بسازند. حالا ممکن است یك نفر از من تأثیراتی بگیرد اما در نهایت باید کار جدیدی ارائه دهد. مثلاً خود من در منبر بسیار تحت تاثیر مرحوم فلسفی هستم اما وقتی صحبت میکنم، شما را به یاد ایشان نمیاندازم چون خودم هستم. من در کلاسهایم دیکته نمیگویم؛ رماننویسی آموزش میدهم. هرکس باید خودش داستانش را بنویسد. رونویسی از دست دیگری ارزش و فایدهای ندارد. یعنی هویت دینی و ولایی داشته باش اما خودت باش.
آقای مشاور خانواده، در زندگی شخصیاش چگونه است؟
در محیط خانه آخوندبازی بلد نیستم
شما مشکلات خانوادگی عده زیادی را حل کردهاید. شده که خودتان هم دچار مشکل خانوادگی شوید؟
نه الحمدلله.
فوت کوزهگریتان چیست؟
خب این مسائل کاملاً شخصی است!
راز خوشبختی شما چیست؟
من در خانه فقط یک پدرهستم؛ یک دوست؛ اما اقتدار و نفوذم را دارم. چون تحقیر نمیکنم، معلم بازی و اوستابازی درنمیآورم. به بچهها فرصت اشتباه میدهم. آنها را برای نمایش و سری توی سرها درآوردن و به تعبیری مسابقه، تربیت نمیکنم. آنها زندگی میکنند و من هم در کنارشان؛ در تمام لحظاتی که خستهام، با هم از یک بازی ساده کودکانه تا دیدن کارتون لذت میبریم. همیشه بچهها آزادنه خیالبافی کردهاند و به آنها فرصت دادهام که برای من و مادرشان تصوراتشان را بگویند. سرزنش را حرام میدانم و برای خودم ممنوع کردهام. همنشینی برای فرزندانم هستم. تا جایی که فرزندانم هنوز هم گاهی مرا یک همسن میدانند و سۆالات مهم را از مادرشان میپرسند. ما کف خانه با هم بازی میکنیم یا نقاشی میکشیم یا مشترکاً با هم چیزی را میسازیم. گاهی با هم با صدای حاج محمود سینه میزنیم اما پرشور و نشاط. حتی بعد از نمازهایی که با هم میخوانیم، كار به کُشتی و خنده هم میرسد. همیشه من مراقب حرمت همسرم هستم و او مراقب حرمت من است و او بچهها را به بوسیدن دست پدر و لطف و توجه به من ترغیب و تربیت کرده.
مسافرتها و نبودنها؟
من بهدلیل مشغلههایم نسبت به دیگر پدرها کمتر منزل هستم اما کمتر حرف نمیزنم و اگر با بچههایم کم حرف بزنم ولی کیفیت گفتار و ارتباط خوب است. اصلاً آدم مبهم و مخفیای نیستم و ساعتی بر من نمیگذرد که خانوادهام از من بیخبر باشند. من در محیط خانه آخوندبازی بلد نیستم. چون در خانه، پدر و همسر هستم و نقش دیگری ندارم.
شما بین مردم شناخته شدهاید و از سوی دیگر یک انسان کاملاً مذهبی هستید. این نگاه مردم روی شما سنگینی نمیکند؟ شهرت را که انکار نمیکنید؟
واقعاً نه. شهرت را انکار نمیکنم ولی با مردم زندگی میکنم. شهرت برای یک روحانی، که همیشه بهانهای برای ارتباط با اوست، با شهرتِ یک ورزشكار متفاوت است. چیزی نیست که باعث مزاحمت شود. هر فرصتی برای گفتوگو، برای من فرصتی است برای تبلیغ. شاید خسته بشوم اما اذیت نه.
خانوادهتان از شرایط و مشغلههای شما نگران نیستند؟
خیر، فقط گاهی از اینکه من خسته میشوم ناراحت میشوند. یکجورهایی دلشان برایم میسوزد! به هر حال، من در روز قیامت حتماً باید در رابطه با جایگاه آخوندیام به خدا جواب پس بدهم و قبلش حتماً باید جواب فرزندانم را بدهم. در روایت است که برای فرزند تا 21سالگی تلاش کن و اگر نشد بقیه را برعهده خدا بگذار. من تمام تلاشم را برای فرزندانم میکنم. من هم در قبال فرزندان مسۆولم و هم در قبال بچههای مردم. نه برای فرزندان خودم کم میگذارم و نه برای فرزندان مردم.
منبع: ماهنامه همشهری آیه
تهیه و تنظیم: علی رضاخواه – گروه حوزه علمیه تبیان