تبیان، دستیار زندگی
بخش دوم از گفت وگوی همشهری «آیه» با حجت الاسلام شهاب مرادی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دوست دارم در حال دویدن بمیرم

گفتگو با حجت‌الاسلام شهاب مرادی (2)

حجت الاسلام شهاب مرادی / shahab moradi

بخش قبلی را از اینجا ببینید

برای من این سۆال مطرح است که چرا یک روحانی باید در قامت مشاور خانواده ظاهر شود؟ اصلاً حوزه کجا و اینجا کجا؟

موضوع عجیبی نیست. یکی از کارهای ویژه‌ یک روحانی در جامعه باید همین باشد.

ولی بدون تعارف باید بگویم که امروز برخی روحانیون وارد چنین حوزه‌هایی نمی‌شوند و به‌‌‌ همان نماز و منبر مشغول می‌شوند. خودمانی‌ترش این است که برای خودشان دردسر درست نمی‌کنند.

درس و بحث و منبر که بسیار مقدس است و حتماً باید تقویت شود اما ترجیح می‌دهم کنار همه اینها باز هم برای خودم کار بتراشم و تلاش کنم تا قدمی برای کاهش بحران‌های خانوادگی بردارم.

یعنی الان ما داریم با یک روانشناس گفت‌وگو می‌کنیم؟

من روانشناس نیستم؛ آخوندم.

اما در هر دو نوبتی که خدمت شما رسیدم شاهد گفت‌وگوی حضوری و تلفنی چند روانشناس با شما بودم که در مورد مراجعین‌شان از شما نظر می‌خواستند یعنی شما را قبول دارند.

مباحثه علمی و مشورت جزو ذات طلبگی است.

می‌خواهم بدانم فرق شما با آنها چیست؟ چرا الآن مردم بیشتر پیش شما می‌آیند؟

اصلاً کار ویژه روحانی مشاوره است؛ بحث دیروز و امروز هم نیست. از قدیم‌الایام روحانیون و علمای بنام در جامعه همین نقش را ایفا می‌کردند و مردم به آنها مراجعه می‌کردند و برای حل مشکلات فردی و خانوادگی مشورت می‌گرفتند. حالا تفاوت مشاوره و روان‌درمانی بحث دیگری است. اما مردم از آخوند انتظاراتی دارند که متفاوت است با شأن یک روانشناس.

بحث ارتباط با خدا، قهر و آشتی، توبه، دعا و اجابت، چون و چراهایی در مورد اتفاقات كه آیا عذاب بوده یا نعمت، قضا و قدر بوده یا خطای خودم یا ظلم والدین، جبر و اختیار و مرگ و حیات و خوف و رجا و ترس‌ها و نگرانی‌های ناشی از باورهای التقاطی تا موضوعاتی مثل پاک و نجس، همگی مسائلی هستند که از این مباحث زندگی روزمره و تعامل خانوادگی و اجتماعی فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهند و پرداختن به آنها با اشراف به مبانی روانشناسی و اصلاح باورهای نادرست و بعضاً خرافی و پاسخ به دغدغه‌های معرفتی و دینی در این مراجعات مطرح است که روانشناسی پاسخگوی آن نیست. نمی‌خواهم مبانی روانشناسی امروز را نقد کنم اما مشاوره، در آن، باز مراجعه مردم مهم است. در روایت داریم روز قیامت سه چیز به خدا شکایت می‌برد که من بودم و مردم سراغم نیامدند؛ یکی مسجد، یکی قرآن و دیگری عالم دینی.

اما تا جایی که من می‌بینم، مردم اجازه نمی‌دهند شما نفس بکشید، از بس که از صبح تا شب مراجعه می‌کنند. این یعنی عالم دینی که خوب دیده شده و خوب با مردم ارتباط برقرار می‌کند، مشتری دارد.

اینکه لطف شماست ولی چند نکته در این مورد وجود دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد؛ اول اینکه باید باور و فرصت و تحمل محبوب شدن روحانیون در رسانه‌ها وجود داشته باشد. الآن تعدادی از روحانیون هستند که نزد مردم شناخته شده‌اند و به فراخور حوزه فعالیت‌شان، مراجعه‌کننده دارند اما آیا عمومیت دارد؟ می‌خواهم بگویم که روحانیون جوان و فعال باید از طریق همین رسانه‌ها به مردم معرفی شوند.

اما رسانه ملی همه ماجرا نیست. من می‌دانم که شما سایت فعال و به‌روزی دارید و هر روز چندین ساعت را به خواندن پیام‌های مردمی و پاسخ به آنها اختصاص می‌دهید. حالا که سایت شما از سایت‌های پربیننده ایرانی است، قطعاً گرفتاری‌هایتان را هم بیشتر می‌کند. منظورم این است که اگر شما طرفدار دارید، به‌دلیل این است که وارد فضاهای جدید شده‌اید. چرا بقیه هم‌لباسان شما وارد چنین حوزه‌هایی نمی‌شوند؟

البته الآن بسیاری از دوستان روحانی من سایت دارند اما به هر حال هر آخوندی به فراخور شرایطی که دارد، نوع فعالیتش را تنظیم می‌کند. من از توقف متنفرم؛ دوست دارم مدام حرکت کنم، بدوم. راستش را بخواهید دوست دارم در حال دویدن بمیرم. از اسبی که راه نمی‌رود، در اصطبل می‌ماند و فلج می‌شود و می‌میرد بدم می‌آید. اسبی را دوست دارم که به تاخت می‌رود و می‌رود تا نفس آخر. به همین دلیل یک دقیقه آرام و قرار ندارم. وقتی برای سخنرانی در مسافرت هستم و فرصتی برایم مهیا می‌شود، با اینترنت موبایلم یا تبلت به تعدادی از سۆالات سایت پاسخ می‌دهم. کار شاقی نمی‌کنم. این روحیه است؛ روحیه‌ای که احساس می‌کنم برای یک روحانی بسیار لازم است.

اتفاقاً منبر و سخنرانی‌هایتان هم تأثیرگذار است اما آیا روش شما در سخنرانی ساختارشکنی محسوب می‌شود؟

نه، گمان نمی‌کنم. چون همیشه سعی کرده‌ام طلبه‌ای باشم که در تعاملات اجتماعی خود و امر تبلیغ از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - و اهل بیت - علیهم‌السلام - الگو بگیرم. در روایات داریم که پیامبر‌- صلی الله علیه و آله و سلم - وقتی روی منبر بود و کسی سۆال می‌کرد، با دقت و حوصله جوابش را می‌داد. اگر کسی ابهام داشت، سۆال می‌کرد. این بهترین مدل برای گفت‌وگو با مردم است. وقتی با مردم سخن می‌گویی، باید با زبان خودشان صحبت کنی. کنفرانس علمی یا بحث طلبگی نیست. سخن من آهنگ ندارد، لهجه ندارد و تا جایی که بتوانم از ادبیات تخصصی حوزوی استفاده نمی‌کنم، چون این ادبیات یک پیام ثانویه برای مخاطب دارد؛ یعنی من چیزهایی می‌دانم که تو نمی‌دانی و شاید همین حجاب باشد بین روحانی و مخاطب. روحانی باید با من رفیق باشد و صمیمی. همین است که کلام را تأثیرگذار می‌کند.

می‌توانید نمونه‌ای از این تأثیر را برای ما بگویید.

زیاد مایل نیستم، چون ممکن است حمل بر خودستایی شود.

نه حاج آقا! ما بحث شخص شما را نداریم. می‌خواهیم بگوییم که مردم با روحانی کاربلد، بهتر ارتباط برقرار می‌کنند. مثلا می‌دانم که در برنامه «پارک ملت»» چند غیرمسلمان تماس گرفته بودند و از علاقه‌شان به شما و طبیعتاً اسلام گفتند.

خب اتفاقات این‌چنینی ثابت می‌کند که روحانی می‌تواند در قلب مردم جا داشته باشد. منظورم خودم نیست. این موارد پاسخ به افرادی است که تصور می‌کنند روحانیون محبوبیت گذشته را ندارند. این مواردی که از «پارک ملت» گفتید، در برنامه «مردم ایران سلام» هم وجود داشت. من هیچ‌گاه در تلویزیون هدف‌گذاری‌ام این نبوده که مثلاً یک یهودی را مسلمان کنم ولی به لطف خدا و اهل بیت‌ - علیهم‌السلام - این نوع اتفاق افتاد. غیر از تشرف برخی به اسلام که خدا آنها را هدایت کرده، چند نوبت برایم پیش آمده که فردی از اقلیت‌های دینی با دیدن یک روحانی با دگرگونی و چشم تَر التماس دعا داشته و گفته می‌شود ما را هم دعا کنی؟

بخش بعدی را اینجا ببینید


منبع: ماهنامه همشهری آیه

تهیه و تنظیم: علی رضاخواه – گروه حوزه علمیه تبیان