مادرها و پدرها بخوانند
اگر می خواهید بدانید در دنیای فکری کودک تان چه می گذرد، و چگونه و چه زمانی باید برای آموزش او اقدام کنید، با ما همراه باشید.
مهم ترین نکته این است که درست هنگامیكه كودك شما طبیعتاً مشتاق كاوش و كشف دنیای خود میباشد، باید برای او این امكان را فراهمآورد كه برای یادگیری بیشتر برانگیخته شود.
زمانیكه اشیاء سادهای را در اختیار او قرار میدهید، بسیار بهتر قادر خواهد بود روشهای استدلال عقلی را بیاموزد تا هنگامیكه به او روش سادهی شمارش اعداد را میآموزید. بازیهای مختلفی را میتوان از مقوا، كارتن، نواركاغذی، قوطیهای غذای اطفال، كارتهای بازی، بشقابهای كاغذی، نخ و قرقره به وجود آورد.
پژوهشهای اخیر در مورد تفكر و فرآیندهای یادگیری كودكان، به نوعی مبتنی بر تجارب ژان پیاژه هستند. پیاژه دریافت كه در هر مرحله از تحول ذهنی، كودكان طریق خاصی از تفكر و عمل را دارا میباشند.
در مراحل رشد ذهن اولین مرحله تحول را كه از زمان تولد تا یك و نیم تا دو سالگی میباشد، دورهی حسی حركتی می نامند. كودكان در این سن نمیتوانند راجع به چیزی كه در معرض دیدشان نیست، فكر كنند. برای آنها هر چیزی كه عملاً دور از دید باشد، دور از ذهن است. اگر روی اسباب بازی كه كودك به طرف آن نزدیك می شود، دستمال بگذارید، کودك دست خود را عقب كشیده بر میگردد. كودك هیچگاه دستمال را به كنار نمیزند تا اسباببازی را پیدا كند. بهنظر میرسد كه او فكر میكند اسباببازی از بین رفته است.
یک شیء برای كودك مانند تصویری است كه مرتباً آشكار و ناپدید میشود. حتی تا آخر یكسالگی، كودكان مفهوم خصوصیت دائمی بودن اشیاء را در مغز خود نمیپرورند. علم به اینكه اشیاء فقط بهخاطر اینكه از نظر ما پوشیدهاند از بین نمیروند، نشانی از تحول ذهنی است و این امر در آزمونهایی كه توسط متخصصان اطفال داده شده است، به ثبات میرسد.
در طول این دوره، فعالیت های كودك كه در اول كاملاً تصادفی و بیهدف هستند، حالا هدفهایی را نشان میدهند. همانند زمانیكه كودك بالش را به منظور برداشتن ساعت، به طرف خود میكشد. كودكان در این مرحله روابط بین وسیله و هدف را فرا میگیرند. آنها روپوش را كه روی اسباببازی گذاشته شده، كنار زده و اسباببازی را پیدا میكنند. آستانهی ورود به مرحله بعدی با تحول مفهوم تجسم مشخص میشود. مثال واضح آن، بهكار بردن لغات و حركات است برای نشان دادن اشیاء، صحبت كردن كودك (اینكه كلمات را سر هم كرده و فكری را بیان كند.) نشان بسیار آشكاری است از اینكه او مرحلهحسی- حركتی را پشت سر گذاشته است.
مرحله دوم كه پیاژه در كودكان شش و نیم تا هفت ساله مشاهده كرد، مرحله پیش عملیاتی نام دارد. منظور از عمل ذهنی فعالیت پیچیده ذهنی است كه كودك هنوز در این سن و سال قادر به انجام آن نیست و به همین جهت كلمه «پیش» را بهكار برده است. در این مرحله كودك اندازه و سایر خصوصیات فیزیكی یك شیء را كاملاً از روی ظاهر آن شیء مورد قضاوت قرار میدهد، هر چند كه از نظر منطقی حقیقت طور دیگری باشد. همه شیر داخل یک لیوان بلند را در یک کاسه کم عمق بریزید، این کار را جلوی چشمان کودک انجام داده و نگذارید یک قطره هم از آن بیرون بریزد. کودک ممکن است هنوز هم فکر کند که مقدار شیر موجود با مقدار قبلی متفاوت است. استدلال کودکان همانند استدلال افراد بالغ نیست که چون به مقدار شیر چیزی افزوده یا کم نشده، پس همان مقدار شیر موجود است. اگر مقدار شیر بیشتر به نظر برسد، کودک فکر میکند که عملاً مقدار آن اضافه شده است. وقتی در یک لحظه دو دگرگونی و تغییر رخ دهد، کودکان توجه خود را روی یکی از آن ها متمرکز کرده و آن دیگری را حذف می کنند. در این مرحله به دلیل این که هنوز مفهوم ابقای کمیّت در ذهن این کودکان رشد نیافته است، بنابراین آن ها نمی دانند وقتی ظاهر شیء عوض می گردد، مقدار آن شیء تفاوت نمی کند. از آن جایی که کودکان نمی توانند تغییرات طول و عرض را هم زمان مورد تفکر قرار دهند، لذا جواب بستگی به بُعدی پیدا می کند که نظر آن ها را جلب کرده است.
ثبات ذهنی یکی از نکات اصلی در مراحل رشد ذهنی است. تا زمانی که کودکان به این مرحله ذهنی دست نیافته اند، از مسائل نتایج عجیب می گیرند. (البته عجیب به نظر ما)، در حالی که از نقطه نظر یک کودک آن مسأله کاملاً منطقی است.
در آزمایشی که برای آزمودن ابقای طول طرح شده بود، پیاژه دو قطعه چوب مشاهده و هم اندازه را طوری کنار هم قرار داد که انتهای دو چوب در یک خط قرار گرفتند. (کودکان در این سنین طول اشیاء را از طریق توجه به انتهای آن ها قضاوت
می کنند.) پیاژه از کودک پرسید که آیا دو چوب به یک اندازه اند و کودک جواب داد بلی. سپس پیاژه یکی از چوب ها را کمی به جلو حرکت داد به طوری که انتهای آن ها از یک خط خارج شد. کودکی که هنوز به مرحله ابقای ذهنی نرسیده بود، یکی از چوب ها را به سبب این که انتهای آن جلوتر از انتهای چوب دیگر قرار داشت، بزرگتر تصور می کرد. او نمی توانست از نظر ذهنی تحلیل کند که طول اشیاء با تغییر مکان آن ها تفاوت نمی کند. این مفهوم از لحاظ تربیت، اهمیت شایانی دارد.
آشکار است تا زمانی که کودک هنوز فکر می کند با تغییر مکان اشیاء طول آن ها تفاوت پیدا می کند، انتظار داشتن از او برای دانستن مطالبی درباره اندازه گیری بی فایده است. این امر نه تنها روی جسم مورد اندازه گیری موثر است، بلکه بر مقیاس اندازه گیری نیز اثر می گذارد. مثل این است که برای اندازه گیری طول یک شیء از یک کش ارتجاعی استفاده کنیم.
هم چنین از لحاظ تربیت، موضوع ابقای ذهنی عدد از این هم مهم تر است.
در یک آزمایش معمولی، پیاژه یک ردیف فنجان و یک زنبیل تخم مرغ تدارک دید و از کودک خواست تا در هر فنجان، یک تخم مرغ بگذارد. «آیا تعداد تخم مرغ ها یکی هستند؟» کودک جواب داد: بله. سپس پیاژه تخم مرغ ها را برداشته و در حالی که فنجان ها به همان صورت کنار هم قرار داشتند، تخم مرغ ها را به صورت یک توده در یک جا گذاشت. «خوب حالا تعداد تخم مرغ ها و فنجان ها یکی هستند؟» این بار کودک جواب داد: تعداد فنجان ها بیشتر هستند.
تا زمانی که کودکان هنوز این مفهوم را در مغز خود رشد نداده باشند، آن ها حقیقتاً معنی اعداد را نمی دانند. هر چند که اسم اعداد را به خاطر سپرده و آن را به صورت طوطی وار از حفظ بخوانند. ابقای ذهنی به رشد مفهوم بازگشت پذیری در کودک بستگی دارد. در قلمرو تفکر، برای هر عملی یک عمل دیگر وجود دارد که آن را باز می گرداند. ممکن است شیر را دوباره به لیوان بلند ریخت، خمیر بازی را ممکن است دوباره به صورت گلوله تغییر شکل داد و تخم مرغ ها را ممکن است دوباره در فنجان ها قرار داد. در مرحله قبل از عمل کودک نمی تواند چنان برگشت هایی را به تصور درآورد، زیرا کودک به دنیایی وابسته است که در آن اتفاقات تنها برای یک بار و برای همیشه رخ می دهند.
نرگس انتظامی بیان بخش خانواده ایرانی تبیان
مطالب مرتبط: