تبیان، دستیار زندگی
امیرالمۆمنین از پیغمبر پرسید: بهترین كار در ماه رمضان چیست؟ فرمود: تقوا. بهترین زمان‌ها ماه رمضان است. در ماه رمضان بهترین كارها دوری از گناه است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بهترین عمل در ماه رمضان!


امیرالمۆمنین از پیغمبر پرسید: بهترین كار در ماه رمضان چیست؟ فرمود: تقوا. بهترین زمان‌ها ماه رمضان است. در ماه رمضان بهترین كارها دوری از گناه است.

در این مقاله به بررسی و بیان دو تابلو می پردازیم؛ یكی سیمای خلافكار، گنهكار و یكی سیمای متقین.


توبه

پیرامون ماجرای یوسف و برادرانش هم خیلی شنیده ایم و هم فیلم آن را نیز دیده ایم .

در اینجا قصد داریم یک مقایسه ای انجام دهیم چرا که خود قرآن نیز در آیات خود مقایسه هایی دارد آنجا که می فرماید : این یا آن؟ «هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیر» (انعام/50) «أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّور» (رعد/16) «مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً» (زلزله/7)، «مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا» (زلزله/8)

چرا که وقتی آدم یك چیزی را با هم مقایسه كرد، بیشتر شناخته می‌شود و به قول طلبه ها: «تعرف الاشیاء باضدادها» یك آدم معمولی كه در خیابان راه می‌رود آدم حساس نمی‌شود كه این قدش چقدر است؟ اما اگر یك آدم معمولی كنار یك آدم قد بلند بود، كوتاهی‌اش معلوم می‌شود. كنار یك آدم قد كوتاه بود، بلندی‌اش معلوم می‌شود.

سیمای گرفتار به گناه و سیمای پرهیزكار از گناه

تكیه بر خدا، نه داشته‌های خود

مقایسه یوسف و برادران یوسف، در سوره‌ی یوسف.

یوسف می‌گفت: «ربّی آتانی‏»: خدا به من داده است. ولی برادران می‌گفتند: «نَحنُ». «نَحْنُ عُصْبَة» (یوسف/8) ما هستیم كه یك جمعی هستیم.

یوسف یكی بود، می‌گفت: خدا. برادران كه ده، دوازده نفر بودند، می‌گفتند: ما. «عصبة» از عصب، رشته‌هایی است كه به هم پیوند دارد. ما چند تا برادر هستیم که با هم هم فكر و هم هدف هستیم.

این خودش یك درس است. اینقدر من من نگوییم. هر كس هر چه دارد از خداست.

وقتی نماز می‌خوانید می‌گویید: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ». «أَقُومُ» یعنی بلند می‌شوم. «أَقْعُدُ» یعنی می‌نشینم. بلند می‌شوم، می‌نشینم، اما دست خودم نیست. «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ» اگر خدا حافظه را از ما بگیرد، اسممان را هم فراموش می‌كنیم. كسی چیزی از خودش ندارد.

كاغذ اسكناس خودش به خودی خودش هیچ ارزشی ندارد و تمام ارزش و اهمیتش به آن نخی است که در آن وجود دارد و تقلّبی اش را از اصلش نشان می دهد.

خدا به پیغمبرش می‌گوید: ولو تو پیغمبر هستی ولی «إِنَّكَ لا تَهْدی» (قصص/56) تو نمی‌توانی هدایت كنی. «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» (مائده/99) تو یك مطلبی را ابلاغ می‌كنی اما اثرش برای من است.

فراموش نکنیم که آیات و داستان های قرآن مثل یک خط کش هستند و ما باید خودمان را با آن خط‌ كش متر كنیم. و الا قصد خداوند از بیان داستان، داستان گویی صرف نیست، قصه‌های قرآن خیلی نكته دارد

برادران می‌گفتند: «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (یوسف/12) وقتی می‌خواستند یوسف را ببرند، پدرش گفت: می‌ترسم او را ببرید و گرگ او را بخورد. گفتند: ما؟ «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ» (یوسف/11)، ما او را حفظ می‌كنیم. ما خیرخواه او هستیم. «نَحْنُ عُصْبَة»! دائم می‌گفتند: ما. اما یوسف می‌گفت: خدا، خدا!

فرار از گناه

وقتی زلیخا به یوسف گفت: بیا با هم خلوت كنیم. گفت: «مَعاذَ اللَّه‏» (یوسف/23)! «مَعاذَ اللَّه‏» همان «أَعُوذ بِاللَّهِ» است. پناهندگی خدا را خواست. اما برادران یوسف به سوی گناه رفتند. آنها یوسف را گرفتند، تا او را در بیابان‌ها ببرند، در چاه بیاندازند.

یكی از گناه فرار می‌كند. یكی به سوی گناه می‌رود. آنها گفتند: «مَعاذَ اللَّه‏» او گفت: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَب‏» (یوسف/12)

كتمان عیوب دیگران، نه افشاگری یا اتهام زنی

یوسف، عیبی را هم كه بود كتمان كرد. برادرها عیبی را هم كه نبود تهمت زدند.

در فیلم یوسف علیه السلام هم دیدیم وقتی ظرف آبخوری دربار، در خورجین برادر یوسف پیدا شد، گفتند: این یك برادر داشت، او هم دزد بود. اگر این سرقت كرده، «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل‏» (یوسف/77) قبل از ایشان هم یك داداش داشت، به نام یوسف... نمی‌دانستند كه این خود یوسف است. گفتند: اگر لیوان در خورجین گندم بنیامین پیدا شده، ناراحت نباش، اینها فامیلاً دزد هستند.

آن وقت قرآن می‌گوید: «فَأَسَرَّها یُوسُف‏»‏ (یوسف/77) یعنی یوسف این تهمت را در دلش نگه داشت «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُم‏» نگفت: خجالت بكشید. من دزد بودم؟

می خواهیم چه بگوییم: یك متقی، عیبی را هم كه هست، نمی‌گوید. آدم بی‌تقوا، عیبی را هم كه نیست خلق می‌كند.

حالا ما واقعاً یوسفی هستیم؟ در جریانی كه بر زندگی، حاكم است، اگر به یك دختر پاكی، به یك پسر پاكی، به یك زن و شوهر پاكی تهمت زدی، در خط برادران یوسف هستی. اما اگر یك عیبی را با اینكه می‌دانی، آبرویش را حفظ كردی، یوسف هستی.

قصه یوسف برای این است كه ما خودمان و زندگی ها و رفتارهایمان را تطبیق دهیم .

« یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبیكُم » یعنی فقط ما را ببیند. می‌گفتند: پدرمان یك دلش با ما است، یك دلش هم به یوسف. ما یوسف را سر به نیست كنیم كه تمام توجه‌اش به ما باشد

احترام پدر و مادر، كاری یوسفی!

یوسف احترام پدر را گذاشت. «وَ رَفَعَ أَبَوَیْه‏» (یوسف/100) وقتی پدر و مادرش را دید، گفت: شما بروید روی تخت بنشینید. «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْش‏» عرش یعنی كرسی. برو روی بلندی بنشین. پدر و مادرش را گفت جایگاه بالا بنشینید. اما برادران یوسف چه گفتند؟ گفتند: «لَفی‏ ضَلالِكَ الْقَدیمِ» (یوسف/95) تو از قدیم منحرف بودی، هنوز هم منحرف هستی.

یوسف احترام به پدر و مادر احترام گذاشت، برادران او به پدر و مادر جسارت کردند.

احترام به پدر و مادر، «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْش‏» توهین به پدر «لَفی‏ ضَلالِكَ الْقَدیمِ».

دوستان اگر به پدر و مادر احترام گذاشتیم، در خط یوسف هستیم و اگر به پدر و مادر... (اَه! تو كه نمی‌فهمی. اصلاً مادرم نمی‌فهمد، پدرم نمی‌فهمد. پدر بزرگ و مادربزرگ نمی‌فهمد.) اگر به پدر و مادر جسارت كردی، از برادران یوسف هستی.

فراموش نکنیم که آیات و داستان های قرآن مثل یک خط کش هستند و ما باید خودمان را با آن خط‌ كش متر كنیم و الا قصد خداوند از بیان داستان، داستان گویی صرف نیست، قصه‌های قرآن خیلی نكته دارد.

تلاش برای وحدت خانواده، نه جدایی و تفرقه

یوسف عامل وحدت بود. «وَ أْتُونی‏ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعینَ» (یوسف/93) گفت: بروید همه خانواده را با هم بیاورید در مركز، «أَجْمَعینَ» یعنی جمعتان، همه با هم باشید. اما برادرهای یوسف گفتند: این یوسف را در چاه بیاندازیم تا خودمان باشیم ، دیگر ذهن پدر متوجه یوسف نشود. تمام فكر پدر متمركز ما شود. « یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبیكُم »(یوسف/9) یعنی فقط ما را ببیند. می‌گفتند: پدرمان یك دلش با ما است، یك دلش هم به یوسف. ما یوسف را سر به نیست كنیم كه تمام توجه‌اش به ما باشد.

حضرت یوسف

اما یوسف گفت: همه با هم باشیم، آنها گفتند: یوسف نباشد، ما باشیم.

این طرز فکر و رفتار در خیلی از جاها و خانه ها وجود دارد ؛ یك كسی می گوید: هرچه داریم با هم بخوریم، یكی می گوید: نه، خودت بخور، لبت را پاك كن و به آنها نده! در خانه‌ها الآن هم یوسف هست و هم برادر یوسف. در همه‌ی خانه‌ها هست.

عروس داریم پیراهن عروسی كه تمام شد، به مادرش می‌گوید: «الْحَمْدُلِلَّه‏» ما عروسی‌مان تمام شد. این پیراهن كلی قیمتش است. بدهم چهار تا عروس دیگر هم بپوشند. عروس هم داریم پیراهن عروسی‌اش را سی سال آویزان می‌كند، یك عروس دیگر از این پیراهن خیر نمی‌بیند.

یوسف حسود داشت، همه ی ما جوان ها هم باید این را بدانیم همه ما حسود داریم. هرچه عكس سكس بخواهیم برایمان با ماهواره می‌فرستند. اما فرمول انرژی هسته‌ای‌اش را آمریكا برایمان نمی فرستد .

عكس‌های سكس را، هرچه شما را بی‌حیا و هرزه كند برایت مفت می‌فرستد اما هرچه به شما رشد علمی بدهد، ممنوع است.

حسود كسی است كه ؛

قرآن می‌گوید: علامت حسود این است كه «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُۆْهُم‏» (توبه/50) اگر به شما خیر برسد، ناراحت می‌شود. اگر به شما شر برسد، كیف می‌كنید. اگر شما عیاشی كنید، لذت می‌برد. اگر شما اختراعی كنید، ناراحت می‌شود.

عزّت، در گرو تقوا و صبر

یوسف می‌گوید: عزت می‌خواهی، از تقوا است. «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِر» (یوسف/90) این هم آیه‌ی قرآن است. یوسف گفت: دلیل اینكه من عزیز شدم، چون تقوا داشتم و مقاومت كردم. تقوا و مقاومت عامل پیروزی است. آنها چه می‌گفتند؟ آنها می‌گفتند: انحصار طلبی عامل عزت است. «أَوِ اطْرَحُوهُ» طرحش كنید، «أَرْضاً» ببریم در یك بیابانی كه «یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبیكُمْ» (یوسف/9) پدر ما دیگر او را نبیند و مجبور شود، تمام توجهش به ما باشد. او عزت را در یوسف‌ كشی می‌بیند، یوسف عزت را در تقوا می‌بیند.

پذیرش زندان، برای حفظ دین

یوسف برای تقوا می‌گوید: زندان بهتر است. برادران بی‌تقوا می‌گویند: برادركشی بهتر است.

قرآن می‌گوید: «رَبِّ السِّجْن‏» (یوسف/33) خدایا من زندان بروم، كه گیر زلیخا، گیر گناه نیفتم. حاضر است از شهرش، از رفاه بگذرد اما افرادی هستند به خاطر رفاه حاضر هستند برادرشان را بكشند. او برای اینكه به خیال خودش عزیزتر شود، می‌گوید: برادر را بكشیم تا عزیز شویم. یوسف می‌گوید: زندان بروم كه گناه نكنم.

حسود كسی است كه قرآن می‌گوید: علامت حسود این است كه «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُۆْهُم‏» اگر به شما خیر برسد، ناراحت می‌شود. اگر به شما شر برسد، كیف می‌كنید. اگر شما عیاشی كنید، لذت می‌برد. اگر شما اختراعی كنید، ناراحت می‌شود

تقوا به انسان مکنت و امکانات می دهد

یوسف به خاط تقوایی که داشت، به همه امكانات رسید. «إِنَّكَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَكینٌ أَمینٌ» (یوسف/54)، «مَكَّنَّا لِیُوسُف‏» (یوسف/21) یوسف به همه امكانات رسید، برادرها محتاج یك كیلو گندم شدند.

كمك به دیگران، حتی در زندان

یوسف در زندان به غریبه‌ها كمك كرد. وقتی یوسف را زندان كردند، كمك زندانی‌ها می‌كرد. در فیلم هم دیدیم. یوسف به غریبه‌ها كمك كرد. برادران یوسف، یوسف را در چاه قرار دادند، به خودی‌ها كمك نكردند. یوسف به غریبه‌ها كمك كرد، این به خودی‌ها هم كمك نكرد.

در اطرافمان داریم افرادی که وام قرض الحسنه به غریبه‌ها می‌دهد. آدم داریم فامیلش نیازمند است، این هم دارد كه كمك كند. اما  كمك نمی‌كند.آدم‌هایی هستند به فامیلشان هم كمك نمی‌كنند، آدم‌هایی هستند به غریبه‌ها هم كمك می‌كنند. قشنگ پیداست كه چه كسی یوسف است و چه كسی برادران یوسف!

یوسف با آن همه ظلم، همه را بخشید. گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیْكُم‏» (یوسف/92) همه را بخشیدم.

دوستان ماه رمضان است اگر بخشیدی، یوسف هستی. نبخشیدی، برادران یوسف هستی.

اگر به غریبه‌ها كمك كردی، یوسف هستی. به خودی‌ها هم كمك نكردی، برادران یوسف هستی.

خدایا به آبروی خود قرآن و به آبروی قلبی كه قرآن بر آن نازل شد، مزه‌ی قرآن را به ما بچشان و ما را نژاد قرآنی و اهل بیتی و یوسفی قرار بده.

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان  


منابع :

بیانات حجت الاسلام قرائتی

اندیشه مطهر

پرسمان

مطالب مرتبط:

حسد از ضد ارزش‌هاست (2)

کمینگاه های حساس شیطان

شیطان همیشه در کمین است