مردی از عشیره خورشید
پنجره نورانی انتظار، همچنان در حصار دلتنگی غبارآلودِ زمان نیمه باز مانده است. کوچه انتظار را عطری از جنس وصال پُر کرده است.
هر سوی کوچه و خیابان، هر سوی پنجرهها و هر سوی زمین، منتظر گامهای آشنای اوست.
دلها گواهی میدهند که به زودی خواهد آمد و با آمدنش، تمام پنجرههای نیمهباز را خواهد گشود و زمین را از حصار دلتنگی غبارآلود زمان خواهد رهانید.
او خواهد آمد؛ با فریادی از جنس «أَنَا الْحَقّ» و با عطری از جنس «جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِل». او خواهد آمد و با آمدنش، زمین و آسمان را از سیاهی و کوربختی، به نور خواهد رساند. او خواهد آمد و با آمدنش، تکیهگاهی امن و پناهگاهی مطمئن برای منتظرانش خواهد شد.
او خواهد آمد و با آمدنش، نسیم عدالت بر سراسر گیتی خواهد وزید.
او خواهد آمد و با آمدنش، هرچه سیاهی و ستم، هرچه تاریکی و ظلمت و هرچه زشتی و پلیدی در هم پیچیده خواهد شد.
او خواهد آمد و با شعشعه پرنور عدالتش، ردی از ستم باقی نخواهد ماند.
مردی که آسمان، قیامتِ قامتش را در انتظار است.
مردی که زمینِ گناهآلود، سالهاست حضورش را به تماشا نشسته است.
مردی از تبار محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، از نژاد حسین و از عشیره خورشید.
مردی که جمکران، خلوت غریبانهاش را هر جمعه ندبه میخواند.
او خواهد آمد.
سلام، ای غریب کوچههای دلتنگی! ای آشنای لحظههای جمکرانی دل!
سلام، ای آرزوی مشتاقان! ای نورتر از نور! ای فریادرس مظلومانِ تاریخ!
جهان، منتظر قدوم مبارک توست.
کی میرسی و این دلهای مشتاق زیارتت را شاد میکنی؟!
کدام روز؟ کدام لحظه بارانیِ اجابت؟
کی گریههای بیامان نیازمندان را به شادی مبدل میکنی؟
زمان در حسرت رسیدن توست.
از تمام جهت، شوق آمدن تو میبارد.
کوچهها در فراق تو میسوزند، چشمهای دوستدارانت، هر روز بارانی میشوند؛ پس کی میرسی؟
هرروز، دعای سمات میخوانیم، هر روز ندبه میخوانیم؛ کی میرسی؟ با کدام دعای سمات؟ با کدام دعای ندبه؟
آیا این واژههای حقیر، آمدنت را میتوانند روزی به تصویر بکشند؟
آیا این کلمات کوچک، میتوانند از بزرگیات بگویند؟
بخش مهدویت تبیان
اسماء آقابیگی