به امّید روز سبز
تا این که هست در همه جا رفت و آمدت من مانده ام به پیچ و خم روز موعدت سالی یکی دو مرتبه یاد تو می کنیم آن هم به روز غیبت و روز تولدت تو پیش مایی و همه آواره ی توئیم غافل از این که گنج دل ماست مقصدت بعد از هزار و صد و چندین سفر فراق گویا هنوز تک رقمی مانده سیصدت ای احمد و علی و حسین و حسن چه شد ممنوع مانده بردن نام محمدت پا جای رد پای تو نگذاشته هنوز دارم خیال حلقه ی زلف مُجعدت نامم برای شیعه شدن بی بلوغ ماند زیرا در انتخاب تو ماندم مرددت شرمنده ام که مثل تو شفاف نیستم من با امام عصر خودم صاف نیستم مجنون رهش به کوچه ی لیلا نمی خورد رفتار ما به شیوه ی تقوا نمی خورد حتی به گرد راه عبورت نمی رسیم وقتی به ما مسیر تو مولا نمی خورد تا کاملاً به تو ایمان نیاوریم این جشن ها به درد تو آقا نمی خورد ما در حصار کنگره ی عقل مانده ایم این حرف ها به درد دل ما نمی خورد صدها مقاله هم که شود دکترین ما این گفتمانِ بی عمل امضا نمی خورد وقتی جدا دیانت ما از سیاست است آئین ما به جز به کلیسا نمی خورد باور نمی کنیم مدیریت تو را یعنی ولایت تو به دنیا نمی خورد؟ وقتی که تو صباح و مسا گریه می کنی پرسش نمی کنیم چرا گریه می کنی آقا به خانه ی دل ما در نمی زنی؟ یک بار هم به خانه ما سر نمی زنی؟ سر می زنی و توشه ی ما پشت در نهی دستی به سر به شیوه ی حیدر نمی زنی فرعون نفس بسته ره ما به سوی تو ما را نهیب نعره خیبر نمی زنی دیگر خبر ز بارش رحمت نمی رسد آبی به چهره های مکدّر نمی زنی بت های کعبه باز رجز خوان شدند علی پایی دگر به دوش پیمبر نمی زنی وقتی هنوز "یا ولدی" می رسد به گوش دستی به نعش پاره اکبر نمی زنی حالا که وقت ماه گرفتن رسیده است آیا سری به کوچه مادر نمی زنی آقا به خاطر دل زهرا ظهور کن از تاق نصرت دل ما هم عبور کن عالم در انتظار حضور مقدست کی می رسد زمان ظهور مقدست در جاده های خشک به امّید روز سبز خضر است در مسیر عبور مقدست خورشید هر سحر به امید تو می دمد شاید رسد به سایه ی نور مقدست ایوب مات و سر زده از بردباری ات زینب شریک قلب صبور مقدست آقا هنوز دست علی بسته مانده است وا کن گره به اخم غرور مقدست وقتی که ذوالفقار برون آید از نیام هر سو رهاست نغمه ی صور مقدست روزی که انتقام کشی از بت بزرگ دل هاست عهده دار سرور مقدست تا در نماز دست دعا می کنی بلند پیوسته نام فاطمه را می کنی بلند
بخش مهدویت تبیان
محمود ژولیده