تبیان، دستیار زندگی
متروپل به طرز قابل درکی پر از دغدغه است ولی به طرزی کمدی- تراژیکی خودش تبدیل به دغدغه و درد شده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرمون فرمون که میگفتن این نبود!

در حاشیه اکران "متروپل" ساخته مسعود کیمیایی


"متروپل" به طرز قابل درکی پر از دغدغه است ولی به طرزی کمدی- تراژیکی خودش تبدیل به دغدغه و درد شده است.

فیلم متروپل

"متروپل" مسعود کیمیایی یک تنه مقابل هرآنچه سعی در آسیب شناسی آن دارد ایستاده است."متروپل" مسعود کیمیایی خودش به تنهایی قابلیت تبدیل شدن به چیزی علیه سینما، علیه هرآنچه کیمیایی در طول چند دهه فیلمسازش پرچمدار حفظ و حراست از آن بوده و البته که در مقاطعی یک تنه پرچم آن را بالا نگه داشته دارد."متروپل" به تنهای می تواند تعدد زیادی سالن خالی را خالی تر کند می تواند سالن های روبه تعطیلی را به تعطیل شدن نزدیک تر کند می تواند آشتی مردم با سینما را حداقل یک فیلم به تعویق بیندازد.

"متروپل" به نقیضه ای می ماند بر هدفی که کارگردان – نویسنده اش آن را دنبال می کند. نقیضه ای بر مصیبتی که خود فیلمساز داد انتقاد از آن را برداشته و در تلاش است تلنگری بزند به مخاطبان و دست اندرکاران سینما که هیهات سینما حال نذاری دارد. "متروپل" نقیضه ای است بر هدف بازی با نوستالژی ها و تلاش برای دل دلی شدن با تکیه بر گذشته های حالا رو به فراموشی گراییده. "متروپل" نه تنها مخاطبش را با نوستالژی غرق نمی کند و هوش و حواسش را معطوف به سینما نمی کند و شوق نشستن مقابل پرده سفید سینما را دردلش ایجاد نمی‌کند بلکه به تنهایی قادر است اثباتی باشد بر دلایل این مدعای بی پایه که مردم با سینما قهر کرده اند. "متروپل" به طرزی رقت انگیز و افسوس آمیز و تمام قد تبدیل شده است به ابزاری برای تایید این نظر که این روزها سراغ گرفتن از فیلمهای خوب کار سخت و دشواری شده است."متروپل" اثباتی بر این ماجرای تلخ و حتی دلهره آور است که بزرگان سینما دیگر بزرگی نمی کنند و در ایستگاه گذشته ها ایستاده اند با زبان غیر منسجمی که نامش را سینما گذارده اند ذهنیات مشوش و پراکنده شان را در قالب سینما به مخاطب ارائه می کنند.

سینما همیشه پناهگاه ما بوده است.سینما همیشه مهمترین چیزی بوده که داشته ایم . سینما برای عشاق سینما خود زندگی است. مسعود کیمیایی با همین میزان از علاقه ، همین میزان از دلمشغولی و همین میزان از نفس به نفس بودن با سینما سراغ ساخت "متروپل" رفته است. کیمیایی در "متروپل" فریاد بلندی بر سر همه علاقمندان سینما و صاحبان اختیار و تصمیمی کشیده است تا شاید منتهی به نجات جان نحیف سینما و سالنهای روبه تعطیلی آن باشد. او نام و نشان سینما "متروپل" خیابان لاله زار را دستمایه داستان گویی در اثر تازه کرده و آن را در قامت پناهگاهی برای بودن و ماندن و زندگی کردن تصویر کرده است. کیمیایی در "متروپل" ایده جذاب پناه گاه بودن و راه حل بودن سینما را دستمایه ساخت اثرش قرار داده اما تنها نتیجه ای که ازاین تلاش حاصل نشده انتقال معنای ملجا و پناه گاه بودن سینما ست. تعطیلی سلسله وار سینماها و از میان رفتن نوستالژی سینماهای لاله زار و تبدیل شدنشان به هر چیزی به جز سینما دغدغه همه عشاق سینما است. درد این همه نامرادی اطراف سینما گلوی همه آنها که نبضشان با نبض سینما می زند را گرفته و می فشارد."متروپل" می‌خواهد در مورد این همه مرگ و نیستی و تعطیلی بگوید اما تنها اثری که از ساخت این فیلم در ذهن مخاطب ایجاد نمی شود همین دغدغه و درد مشترک همه علاقمندان سینما و دغدغه مندان فرهنگ است.

سینمای کیمیایی در بدترین روزهای خودش هم حداقل یک سکانس به یاد ماندنی، یک دیالوگ ماندگار، یک حال و لحظه درست، یک آن ماندنی داشت. "متروپل" هیچ نشانی از آن روزهای بد هم ندارد.

"متروپل" میخواهد از آشتی مخاطب با سینما ازاینکه چرا سینماها خالی مانده از اینکه چرا مردم چراغ سینماها را روشن نگاه نمی‌دارند و اینکه به هرقیمت شده باید میراث سینمایی مان، لاله زارمان را حفظ کنیم و... بگوید اما تنها نتیجه ای که از ساخت و نمایش آن حاصل نمی شود آشتی مخاطب با سینما، پر شدن سالنهای سینما و زنده ماندن و سرپا شدن سالنهای نیمه جان سینما است.

سینمای کیمیایی در بدترین روزهای خودش هم حداقل یک سکانس به یاد ماندنی، یک دیالوگ ماندگار، یک حال و لحظه درست، یک آن ماندنی داشت. "متروپل" هیچ نشانی از آن روزهای بد هم ندارد. سینمای کیمیایی همیشه برای مخالف خوان ترین مخاطبش هم یک نکته ماندنی و ماندگار داشت."متروپل" اما هیچ نکته ماندگاری ندارد. دردآور و رقت انگیز است وقتی مخاطبی که با حال و هوا سرنوشت شخصیتهای فیلمهای کیمیایی اشک ریخته و دست همراهی به شخصیت های قصه های کیمیایی داده بوده است حالا باید جور دیگری گریه کند چون تنها خاطره ای از سینمای کیمیایی مانده و تنها اشکی که برگونه مخاطب جاری است اشک حسرت گذشته های نه چندان دور سینمای جانانه کیمیایی است. دلهره اور و رقت انگیز است مخاطبی که با سینمای کیمیایی با دیالوگ ها و موقعیتهای داستانی اش با خندیدن ها و شادی های تنیده شده در دل تلخی درام قهرمان هایش خندیده و لب گزیده حالا باید خنده تلخی را روی لب تجربه کند، خنده ای که از فرط عصبیت و حسرت سینمایی که بود و حالا نیست، به میان آمده است.

فیلم متروپل

شکنجه ای دردناک محسوب می شود اینکه مخاطب همراه با آثار کیمیایی به جای همراهی و همدلی با قهرمان یکه تازش وقتی یک تنه به قلب کجی و  نامرادی میزند و به جای اینکه با گوشت و پوستش و با هرچه جان داشته به جان پرده نقره ای نفوذ می کرده تا کمکی و مددی به قهرمانش برساند با زخم خوردن قهرمانش زخم بخورد با مشت خوردن قهرمانش مشت بخورد با تلو تلو خوردن قهرمانش تلو تلو بخورد حالا باید در کلیدی ترین و حساس ترین سکانسهای اثر سرش را از ترس و شرم پایین بیندازد مبادا خاطره روزهای بزرگ و ماندنی گذشته را خدشه دار شده ببیند. سرش را پایین بندازد تا مبادا قهرمانش رنگ قهرمانی نداشته باشد. قهرمانش باور پذیر نباشد و سکانس زخم خوردن دردناک قهرمانش به کمدی ناخواسته ای دردناک تبدیل شود.

حتما و قطعا مسعود کیمیایی یک تنه بخشی از تاریخ سینمای ایران را یدک می کشد و حتما ادامه فعالیت سینمایی او در سینمای ایران باعث وزن و اعتبار سینما و روزنهای برای اقبال بیشتر مردم به سینما است ولی این همه در شرایطی محقق می شود که کیمیایی فیلم بسازد. فیلمی که یادآور روزهای خوب او باشد و حتی اگر امکان کالت شدن را ندارد حداقل های سینما و فیلمنامه نویسی، کارگردانی، طراحی صحنه و لباس، نورپردازی را رعایت کند. فیلمسازی از سر خستگی، خستگی را از تن هیچ مخاطبی بیرون نمی کند. فیلمسازی از فرط بی حوصلگی حوصله هر مخاطبی را سر می برد. فیلمسازی صرفا به خاطرفیلمسازی تنها و تنها نتیجه ای که در پی ندارد ایجاد همدلی و همراهی در مخاطب است. فیلمسازی با چاشنی جنون است که مخاطب را دل دلی می کند فیلمساز با جان و دل است که جان و دل مخاطب را  از آن فیلم می کند، زمزمه چندباره دیالوگ هایش را گریز نا پذیر می‌کند و تک پلان ها و تک سکانسها را خاطره می‌کند. مسعود کیمیایی این روزها کیمیایی حوصله کیمیایی خستگی در رفته کیمیایی فیلمسازی با جان و دل نیست کیمیایی این روزها کیمیایی ساختن به هرقیمتی گفتن به هر قیمتی و ادامه دادن به هر قیمیت است. یادمان نرفته که کیمیایی همان کیمیایی است که قهرمانش می گفت نمردیم و گوله هم خوردیم یا همون قهرمانی است که دغدغه اش این بود که یه جوری درست و حسابی کلکش کنده بشه و... تنها چیز که برای مخاطبین سینما مانده خاطره روزها خوب کیمیایی و آرزوی اینکه کیمیایی بازهم فیلم بسازد و بسازد.

کیمیایی به نوعی خود سینما ایران است و بخش بزرگی از سینمای ما تا به امروز روی دوش او کشیده شده و دوام آورده است.اما کیمیایی این روزها کیمیایی دغدغه و دردمندی و خستگی و بی حوصلگی است، کیمیایی این روزها کیمیایی روزهای "گوزن ها" و" قیصر" و "سلطان" و "اعتراض" نیست.

کیمیایی به نوعی خود سینما ایران است و بخش بزرگی از سینمای ما تا به امروز روی دوش او کشیده شده و دوام آورده است.اما کیمیایی این روزها کیمیایی دغدغه و دردمندی و خستگی و بی حوصلگی است، کیمیایی این روزها کیمیایی روزهای "گوزن ها" و" قیصر" و "سلطان" و "اعتراض" نیست. کیمیایی این روزها ای کاش کیمیایی همیشگی باشد و بماند حتی به قیمت صبوری کردن و حوصله به خرج دادن فیلم نساختن و نساختن و نساختن تا آنکه موعد دل دلی شدن دوباره او و تمرکز جانانه کیمیایی برسد و آن وقت است که فیلم ساختن در قواره های کیمیایی چراغ سینما متروپل ها را روشن و روشن تر میکند و حال و هوای لاله زار روزهای اوج در دل تک عشاق سینما مثل روز روشن می شود.این روزها اما باید خاطره بازی با ماندگارهای نوستالژی شده کیمیایی را در پیش بگیریم و وقتی به تماشای "متروپل" می نشینیم فیلم را در ذهن خودمان دوباره سازی کنیم و کیمیایی را نه مثل سینما متروپل فیلمش بلکه مثل روزهای سرخوشی و قبراقی ببینیم و از دیدن نام کیمیایی روی پرده و خاطرات گذشته اش لذت ببریم چه که "متروپل" این روزهای کیمیایی دیدن ندارد.

محمدرضا مقدسیان

بخش سینما و تلویزیون تبیان


مطالب مرتبط:

مردم طبقه بندی شده