تبیان، دستیار زندگی
اگر روح معارف قرآن و کلام معصومین علیهم السلام در جان مردم ریشه دوانیده شود، هیچگونه تهاجمی حتی از نوع فرهنگی هم نمی تواند تزلزلی در آنها به وجود آورد و مانند نخل های استوار بم پس از آن لرزش مهیب همچنان استوار می مانند. همۀ ما می دانیم «قرآن» یک معجزۀ «فر
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهری هدهدی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بوی خوش گل مریم

داستانی مستند برگرفته از آیات قرآنی

گناه

یا هادی المضلمین

«فبشر عباد الذین یستعمون القول فیبعون احسنه»

خدایا با اینکه خسته ام از نوشتن های بی ثمر، دوباره دست به قلم می شوم تا مطالبی را روی کاغذ بیاورم، حداقل ثمرش این است که اندکی از آلام روحی ام کاسته می شود.

بارالها، قرآن بر سر سفره عقد، تا کی؟ قرآن بر سر مسافر، تا کی؟ قرآن در گورستان، تا کی؟ قرآن در نمایشگاه، تا کی؟ پس قرآن در زندگی، از کی؟

از آنجایی که یکی از دغدغه های مسئولین و مردم انقلابی ما موضوع تهاجم فرهنگی است، و این موضوع و نگرانی به حق هم می باشد. اما اگر روح معارف قرآن و کلام معصومین علیهم السلام در جان مردم ریشه دوانیده شود، هیچگونه تهاجمی حتی از نوع فرهنگی هم نمی تواند تزلزلی در آنها به وجود آورد و مانند نخل های استوار بم پس از آن لرزش مهیب همچنان استوار می مانند. همه ما می دانیم «قرآن» یک معجزه «فرهنگی» است برای تمامی اعصار و زمان ها با انتقال مضامین والای اخلاقی در غالب داستان و «قصص» بنده هم با تأسی به این روش به نقل داستان و حکایتی می پردازم امید آنکه مفید واقع شود. انشاءالله

«و اما حکایت»

«در دوران نوجوانی اش گاهی اوقات دور از چشم پدر، ترانه های موسیقی را شنیده و به حافظه اش سپرده و در غیبت معلمین برای بچه های کلاس اجرا می نمود و مورد استقبال آنها قرار می گرفت. تا اینکه سال 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و او سر کلاس «پرورشی» که به تازگی به کلاس های درس اش اضافه شده بود، با آیه ای که در ابتدا آمده «فبشر عباد الذین یستمعون القول و فیتبعون احسنه» آشنا شده و تنها توشه اش از دوران تحصیل شده، ازدواج نمود. با شنیدن این آیه شریفه دانه ای از نور در قلبش کاشته شد و ذائقه شنوایی او از شنیدن ترانه های موسیقی به شنیدن تلاوت قرآن و کلام معصومین علیهم السلام تغییر کرده و نسبت به این موضوع اهتمام می ورزید.

در سال 72 یکی از خانم های همسایه از او خواست به او و یکی دو نفر دیگر از همسایه ها قرآن بیاموزد، او که قرائت قرآن را تجربی و از طریق شنیداری آموخته بود این امر را نمی پذیرفت. لکن دست تقدیر الهی او را که بیش از همه محتاج تربیت قرآنی بود به آموزش قرآن هدایت نمود و به اصطلاح «معلم قرآن» شدم و آنچه را که طی سال ها از طریق صدا و سیما و منابر و مساجد از «اهل علم» شنیده بودم به دیگران انتقال می دادم، این موضوع در زوایای زندگی من تأثیرگذار شده بود و مرا مورد خطاب این آیه قرار می داد، «لم تقولون ما لا تفعلون»

مگر نه اینکه حج زندگی است، و صدیقه طاهری علیها السلام می فرماید: «و خداوند حج را برای برپایی و استواری دین قرار داد.» و مگر نه اینکه حج تمام می شود با لقاء و ملاقات امام علیه السلام. پس اگر جامعه اسلامی ما روح حج را در زندگی خود پیاده کنند، به وصال آن یار سفر کرده و یوسف گمگشته خواهند رسید، و الا در غیر اینصورت انتظار فرج «موعود»، «مصلح جهانی» «منجی بشریت»، جز ادعایی کذب چه معنایی خواهد داشت؟

***

دختری افغان که اغلب اوقات برای تهیه «یخ» مصرفی روزانه خود و کمک هایی دیگر به درب منزل ما مراجعه می کرد. روزی طلب فرش نمود. بنده این قضیه را پی گیری نموده و متوجه شدم سطح خانه آنها تنها از یک قطعه فرش کمتر از یک متر مربع که نخ نما شده و قطعاتی موکت کهنه پوشیده شده با همسر و فرزندانم موضوع را در میان گذاشته با خانواده ام با استدلال به آیه شریفه «ان الله اشتری من المۆمنین بانفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» و آیه شریفه «لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون» و اینکه قرآن می فرماید «ولا تیممو الخبیث» آنها راضی شدند و همکاری نمودند تا فرش اتاق پذیرایی خود را که بهترین بود به این خانواده تقدیم نمائیم، او که همواره سوز اصلاح داشت شکع وجودش ذوب می شد تا اینکه اطرافیان متوجه شدند.

در روز دوشنبه نوزدهم تیر ماه سال 1374 با همراهانش وارد اتاق آقای دکتر طریقتی، استاد روانپزشکی دانشگاه تهران شدند. آقای دکتر که با چهره رنگ پریده، چشمان گود افتاده از فرط بی خوابی و گونه هایی برآمده از فرط لاغری او مواجه شد. پرسید چیه؟ چه خبره؟ برادرش که همراه او بود زیر لب گفت: «مذهبی ی»، القصه اینکه پس از مدتی با طی مسافت خیابان های منتهی به بیمارستان روانپزشکی «میمنت» با شاخه گلی خوشبو و ناآشنا در دست که دلش می خواست بوی خوش آن به همه مردم برسد، برای اولین بار در بیمارستان بستری شد.

زمانی که برای هفتمین بار در بهمن ماه 1387 این تجربه تکرار شد به جهت دل نوشته ی بود که آن را اظهار نموده بود.  به این مضمون:

«بسم رب الشهداء و الصدیقین»

«روح منی خمینی»، «بت شکنی خمینی» این غریو فریادی بود که در آن سال ها از حلقوم خیلی ها و من هم که در اوج نوجوانی و شور بودم شنیده می شد، ولی امروز پس از گذشت سی سال از آن واقعه با شکوه که حیات معنوی خود را مرهون دم مسیحایی آن پیر فرزانه و خون شهیدان بزرگوار می بینم از اعماق وجود فریاد می زنم. راستی چه شد؟ که آنگونه شد. جمهوری اسلامی، آری حکومت خودکامان، هرگز

ایمان

و چه شده است که اینگونه شده است؟ شاید شعارهایمان به این صورت درآمده است:

کمک به زن جوان زیر آوار مانده زلزله بم، آری

کمک به زن های جوان آشیان ویران شده حوادث روزگار، هرگز

اشک و اندوه برای جوانان قربانی خوابگاه، آری

اندوه و تأسف برای جوانانی که وقتی پاسخ مثبتی به نیاز طبیعی خود نمی بینند و قربانی می شوند، هرگز گذشتن از آداب و رسوم و دفن دسته جمعی قربانیان زلزله برای حفظ بهداشت محیط زیست، آری

گذشتن از آداب و رسوم برای ازدواج جوانان و حفظ بهداشت و عفت عمومی جامعه و سلامت روانی آنها، هرگز سفر به عتبات، زیارت عاشورا، عزاداری، آری

پاسخگویی به استنصار و یاری طلبی او در معاملات و تعاملات، هرگز

سفرهای مکرر عمره و تمتع، آری                                         روح حج در زندگی، هرگز

ندبه، آری                                                                       طلب، هرگز

مگر نه اینکه حج زندگی است، و صدیقه طاهری علیها السلام می فرماید: «و خداوند حج را برای برپایی و استواری دین قرار داد.» و مگر نه اینکه حج تمام می شود با لقاء و ملاقات امام علیه السلام. پس اگر جامعه اسلامی ما روح حج را در زندگی خود پیاده کنند، به وصال آن یار سفر کرده و یوسف گمگشته خواهند رسید، و الا در غیر اینصورت انتظار فرج «موعود»، «مصلح جهانی» «منجی بشریت»، جز ادعایی کذب چه معنایی خواهد داشت؟

قال الصادق علیه السلام : کونوا دعاه الناس به غیر السنتکم

او که با بی بضاعتی علمی اش همواره، سوز اصلاح داشت و در «طلب اصلاح» بود.

از آنجایی که یکی از دغدغه های مسئولین و مردم انقلابی ما موضوع تهاجم فرهنگی است، و این موضوع و نگرانی به حق هم می باشد. اما اگر روح معارف قرآن و کلام معصومین علیهم السلام در جان مردم ریشه دوانیده شود، هیچگونه تهاجمی حتی از نوع فرهنگی هم نمی تواند تزلزلی در آنها به وجود آورد و مانند نخل های استوار بم پس از آن لرزش مهیب همچنان استوار می مانند

برایش موقعیتی پیش آمد تا حرفی برای گفتن داشته باشد. او با استناد به این موضوع که افراد چاق و یا لاغر با پیروی از کتاب «معجزه ای برای چاق ها و لاغرها»، تألیف دکتر کرمانی و پیروی از برنامه غذایی ارائه شده مناسب حال هر فردی به وزن متعادل می رسند و به اندام ها و پیکرهای مناسب و متعادل می رسند. و از آنجایی که «بنی آدم اعضای یک پیکرند»، جامعه ای نامتعادل با پیروی از کتاب «معجزه ای برای همه انسان ها در همه زمان ها»، یعنی «قرآن کریم» و عمل به دستورات آن برای فقراء و اغنیاء، با همسران و بی همسران، به تعادل رسیده، به همین منظور وزن خود را از نود و سه کیلوگرم در طول مدت یکسال به شصت و یک کیلوگرم رساندم تا بتوانم این موضوع را به طور عملی به اثبات رسانده و سخنی برای تبلیغ قرآن داشته باشم و خود این موضوع بهانه ای شد تا بار دیگر در بیمارستان روانپزشکی «میمنت» در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان سال 1384 بستری شوم و سندی دیگر در پرونده پزشکی ام ثبت شود. لکن گله ای نیست، چرا که : «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم».

و در آبان ماه سال 88 برای هشتمین بار در بخش اعصاب و روان بیمارستان بستری شدم به جهت اینکه از «لیلا» خواهرزاده ام که سال ها پیش همسرش مرحوم شده بود و یک فرزند دختر داشت، برای همسرم خواستگاری نمودم.

و شاید نهمین بار هم به جهت نوشتن این مطالب باشد و تشخیص این موضوع بر عهده خوانندگان این مطالب می باشد و اما شاخه گل ناآشنا. امروز پس از گذشت سال ها از آن روزها بوی خوش «گل مریم» برایم یادآور خاطره آن روز است. و این شاخه گل را به همه عاشقان «عدالت» تقدیم می کنم.  والسلام

سیده مرضیه غفوری

1/5/91

اول رمضان المبارک 1433 

سیده مرضیه غفوری

بخش قرآن تبیان  


مطالب مرتبط:

ایمان حقیقی از نگاه امام علی علیه السلام

ایمان صرفاً یک امر درونی و اعتقادی نیست!

راه های دوری از گناه