تبیان، دستیار زندگی
نمایش « گروفالو » را می توان از دیدگاه دسته بندی کیفی انواع درام در گروه نمایش های « ژورنالیستیک » یا «سرگرمی ساز» دانست، زیرا داستانی ساده دارد و از پیچیدگی ها و پیرنگ های فرعی داستانی در این اثر چندان خبری نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک تئاتر سرگرم کننده

نگاهی به نمایش ”‌گروفالو”‌ نوشته ”‌بهرام جلالی پور”‌ و کارگردانی ”‌آرش شریف زاده”‌


نمایش « گروفالو » را می توان از دیدگاه دسته بندی کیفی انواع درام در گروه نمایش های « ژورنالیستیک » یا «سرگرمی ساز» دانست، زیرا داستانی ساده دارد و از پیچیدگی ها و پیرنگ های فرعی داستانی در این اثر چندان خبری نیست.

یک تئاتر سرگرم کننده

داستان این نمایش داستانی آشناست؛ کودکی ( در این جا بچه موشی ) سفری را آغاز می کند و در راه سفر بیش از گذشته با زندگی و چالش ها و دشواری های زیستن آشنا می شود و در هر مرحله و منزل از سفر بر آموخته ها و آزموده ها ( تجربه ها ) او افزوده می شود. ویژگی دیگری که برای درام های ژورنالیستیک یا سرگرمی ساز برشمرده اند، قهرمان پروری مضاعف است. در نمایش « گروفالو » نیز قهرمان، یعنی همان موش کوچولو، و یاریگران او، یعنی پدربزرگ موش کوچولو یا به بیان باریک تر روح پدربزرگ موش کوچولو و گروفالو، هیولایی که از اندیشه و تخیل موش کوچولو به پیکر و تجسم می رسد، هر سه دارای توان های برتر از دیگر کاراکترهای نمایش هستند و همین توان های برتر زمینه و دلیل پیروزی ایشان را در درگیری با دیگر کاراکترها، یعنی روباه، مار و جغد فراهم می سازد. بچه موش از تخیلی قوی و هوشمندی برخوردار است، روح پدربزرگ هم از سویی روح و ورای جسم ( تن و ماده ) است و هم از سوی دیگر تجربه فراوانی از زندگی دارد. گروفالو نیز توان و نیرویی بدنی بیشتر و جثه ای بزرگتر نسبت به دیگر کاراکترها دارد.

لذت سرگرم شدن

دیگر ویژگی درام های ژورنالیستیک یا سرگرمی ساز این است که این گونه آثار بیش از آن که اندیشه و تعقل مخاطب را به چالش بکشند، احساسات و عواطف او را برمی انگیزند و درگیر می سازند. نمایش گروفالو نیز بیش از آن که ذهن و اندیشه تماشاگرانش را درگیر سازد، تلاش بر آن دارد تا بر ایشان تاثیری عاطفی و احساسی بگذارد؛ اگر چه میزان تاثیرگذاری این نمایش و بهره گیری از عوامل اثرگذار و چگونگی کارکرد آن ها در این نمایش نکته مهمی است که جای بحث و بررسی دارد.

نمایش گروفالو همچون دیگر نمایش های ژورنالسیتیک یا سرگرمی ساز اندکی مطول است و تلاش می کند تا مخاطب را به هیجان بیاورد و سرگرم سازد. شاید ما ایرانی ها به آثار سرگرمی ساز با نگاهی چندان گرامی و محترم ننگریم و شاید از همین روست که در بیشتر نمایش های کودکان و نوجوانان به سوی آثار پداگوژیک ( آموزشی، تعلیمی، تربیتی ) می رویم. شاید این پسند و سلیقه ایرانی از آن جا بیاید که بیشتر ایرانی ها به معنا و محتوا بیش از فرم و ساختار اهمیت می دهند. اما باید بیدار این نکته بود که « لذت سرگرم شدن »، « نیاز » انسان ها و به ویژه کودکان و نوجوانان است و ذهن شلوغ و پرآشوب ما آدم های این روزگار، حتی کودکان و نوجوانان، به « آرامش » و « آسودن » نیاز دارد. چه خوش و چه بهتر که این سرگرمی باری از فرهنگ و هنر را دارا باشد. نمایش گروفالو، نمایشی است که فرصت « لذت سرگرم شدن » را برای تماشاگرانش، به ویژه کودکان و نوجوانان، فراهم می سازد.

نمایش گروفالو نیز بیش از آن که ذهن و اندیشه تماشاگرانش را درگیر سازد، تلاش بر آن دارد تا بر ایشان تاثیری عاطفی و احساسی بگذارد؛ اگر چه میزان تاثیرگذاری این نمایش و بهره گیری از عوامل اثرگذار و چگونگی کارکرد آن ها در این نمایش نکته مهمی است که جای بحث و بررسی دارد.

نمایش گروفالو، نمایشی « زمان شمول » و « مکان شمول » است که تاریخ مصرف ندارد و مخاطب با هر فرهنگی می تواند با این نمایش ارتباط برقرار سازد. این نمایش به نسبت به « مفاهیمی والا » نیز می پردازد. این سه ویژگی از ویژگی های آثار هنری ارزشمند و ماندگار به شمار می روند. الگوی داستانی سفر و آزموده و پخته شدن در سفر و « تحول »، « بازشناسی » و « رنج » کاراکتر قهرمان در گذار از آغاز تا پایان سفر، از دوران گذشته تا کنون مورد توجه بوده اند. در هنر سینما، این الگوی داستانی را در فیلم های موسوم به « فیلم های جاده ای » فراوان دیده ایم. یکی از نامورترین داستان های بهره مند از این الگوی داستانی، داستان « شنل قرمزی » ( یا کلاه قرمزی ) است. نمایش « گروفالو » دارای لایه ها، رمزگان، نشانه ها و ژرف ساخت نیست و نمی توان آنچنان که « اریک فروم » در کتاب « زبان از یاد رفته » داستان « کلاه قرمزی » را کاویده است، این نمایش را بررسید.

یک تئاتر سرگرم کننده

اندک بودن جذابیت های دیداری و تصویری

کاراکترهای نمایش گروفالو از دیدگاه زبان دیداری چندان آشنا تصویر نشده اند. موش کوچولو و پیکرینه ( تجسم ) روح پدربزرگ او نشانی از موش بودن ندارند و اگر نبود سخن و گفت و گوی میان ایشان و پیش از آن شنیدن گفت و گوی میان سایه پدر و مادر موش کوچولو به طور کلی نشانه های گفتاری، درنمی یافتیم ایشان موش هستند. روباه نیز از روباه بودن تنها دمی را دارد و باز اگر نبود گفتار و سخن کاراکترها، هرگز جغد بودن جغد دریافته نمی شد. در این میان مار بیش از دیگران نشان دیداری و پیکرینی از مار دارد و « امین حسینی »، بازیگر نقش مار، جذاب تر و دیدنی تر از همبازیانش نقشش را ایفا کرده است. نمایش گروفالو از تنوع و جذابیت های دیداری و تصویری کم بهره است و کاش صحنه هایی مانند صحنه آغاز برخورد موش کوچولو با مار و نواختن نی با نوایی هندی توسط روح پدربزرگ، یا صحنه پدید آمدن ناگهانی چمنزار و یا صحنه پرواز و فرود در جنگل جغد را بیشتر در این نمایش می دیدیم. یادمان باشد که در هنر نمایش و تئاتر زبان تصویر و دیدن مقدم بر گفتار و شنیدن است. از دیگر سو ضرباهنگ و ریتم کند این نمایش در بسیاری از صحنه ها به ارتباط تماشاگر با اثر ضربه وارد ساخته و از جذابیت این نمایش کاسته است.

به کار بردن دو جمله و عبارت « تبدیل شدن از حالت جامد به گاز » و « عصا رو می کنم تو حلقت » توسط روح پدربزرگ موش کوچولو جالب نیست و شاید بد نباشد در نمایش های کودکان و نوجوانان دقت، ریزبینی و باریک اندیشی بیشتری را در به کار بردن چنین جمله ها و عبارت هایی داشته باشیم.

پیشنهاد می کنم اگر می خواهید فرزندانتان را دست کم ساعتی دور از « گجت ها » و « گیم ها »ی دیجیتال و انیمیشن ها و کارتن های خشن و آسیب زا نگه دارید، روان ایشان را به سوی آرامش هدایت کنید و دلبندانتان را با سرگرمی بهتر دیگری آشنا سازید و ایشان را برای تماشای تئاتر و پیوند با هنر در بزرگسالی پرورش دهید و تربیت کنید، حتما به تماشای نمایش « گروفالو » بروید.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : سایت ایران تئاتر / عرفان پهلوانی

مطالب مرتبط:

انقلاب علیه زباله 

آنارشیست می‌میرد    

در تسخیر سایه ها