داشتن دو گوش و یک زبان تصادفی نیست!
گاه بعضی جملهها چنان زیبا هستند که در ذهن انسان حک شده و برای مدتها در یاد میمانند و برای لحظهای هر چند کوتاه آدمی را به فکر وا میدارد.
از جمله عباراتی که شاید لحظهای درنگ را با خود به ارمغان بیاورد ، کلامی است که میگوید: "داشتن دو گوش و یک زبان تصادفی نیست!" تعبیری زیبا که در خود پیامی بس ژرف دارد که اگر مورد عمل قرار گیرد ، شاید بسیاری مشکلات حل شده و یا اصلاً به وجود نیایند. نمیدانم گوینده این کلام توجهی به این آیه شریفه داشته است یا نه؟! اما بیشک ریشهای دینی دارد. آنجا که خداوند متعال خطاب به اهل کتاب میفرماید:
"ها أَنْتُمْ هۆُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ"؛ هان، شما [اهل كتاب] همانان هستید كه درباره آنچه نسبت به آن دانشى داشتید محاجه كردید پس چرا در مورد چیزى كه بدان دانشى ندارید محاجه مىكنید؟ با آنكه خدا مىداند و شما نمىدانید. (آل عمران/66)
درست است که مخاطبان اصلی این آیه اهل کتابی هستند که بیدلیل به محاجه میپرداختند اما وسعت معنایی آن چنان است که میتواند برای هر انسانی در هر عصر و زمانی راهگشا باشد.
شناخت معنای آیه
این آیه تذكّر و هشدارى است به اهل كتاب، كه شما در مورد آنچه بدان علم و آگاهى دارید، اشكالتراشى و سۆالات بىجا مىكنید. با آنكه شما زندگى طبیعى حضرت عیسى (علیه السلام) و نیاز او به غذا و مسكن و لباس را دیدهاید، ولى باز هم در مورد او به گفتگو نشستهاید. گروهى او را دروغگو و گروهى فرزند خدا مىپندارید. و یا در شناخت محمّد (صلى اللَّه علیه و آله) كه نشانههایش در تورات و انجیل آمده و براى شما شناخته شده است، به بحث و گفتگو مىپردازید.
شما كه درباره معلومات، اهل جدال و بحث هستید و به نقطهى توافقى نمىرسید، دیگر چه كار به مسألهاى دارید كه در مورد آن علم ندارید؟ مثل اینكه مذهب حضرت ابراهیم (علیه السلام) چه بوده است؟
پیام آیه
اسلام از همان آغازین روزهای شکوفایی توجهی خاص به زندگی اجتماعی مردم داشت و تلاش میکرد با بیان تعالیمی ارزشمند، جامعه مسلمین را انسجام بخشد. چرا که پیشرفت هر اجتماعی بسته به میزان وحدت و انسجام آنان دارد.
در این زمینه یکی از مهمترین موضوعات نحوه سخن گفتن مردمان با یکدیگر است. چرا که بسیاری از اختلافها و افتراقها ناشی از بد گفتنها و بد فهمیدنهاست. شاید بتوان گفت اولین و اساسیترین شرط در سخن گفتن، آگاهی و علم است. چرا که سخن گفتن بدون علم و از روی حدس و گمان عواقبی بد با خود به همراه خواهد داشت.
بسیار شده است شایعهای بیاساس تنها به دلیل گمان اشتباه عدهای، جامعه را برای مدتی با وحشت مواجه ساخته باشد. در حالی که اگر نقلکنندگان ماجرا ، اندکی تأمل کرده و تلاش مینمودند حقیقت را دریابند آبروی انسانی را نمیرفت یا وحشتی ایجاد نمیشد. نمود بارزی از آن را در ماجرای افک در قرآن مشاهده میکنیم:
"إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَیْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ"؛ "آن گاه كه آن [بهتان] را از زبان یكدیگر مىگرفتید و با زبانهاى خود چیزى را كه بدان علم نداشتید، مىگفتید و مىپنداشتید كه كارى سهل و ساده است با اینكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود". (نور/15)
شایعهای که تخریب شخصیت یک فرد را با خود به همراه داشت و ناشی از جهالت افراد از حقیقت ماجرا بود و قرآن با لحنی شدید در برابر آن موضع گرفت.
بسیار شده است در اجتماعات مختلف باب سخن در موضوعی خاص ـ سیاسی، فرهنگی، علمی و یا حتی دینی ـ باز میشود و با کمال تعجب متوجه میشویم که گویا همه در آن زمینه تخصص دارند و برای خود شأنی در اظهار نظر قائلند. مقامی که شاید متخصصان آن فن نیز به راحتی در آن سخن نگویند و چنین خواهد شد که نتیجهای بیپایه گرفته شده و یا حکمی اشتباه به نام دین و یا علم زده میشود. اشتباهی که شاید با گفتن "من نمیدانم" یا "من در این زمینه تخصص ندارم" به وجود نمیآمد.
تاکنون با خود اندیشیدهاید که چه لزومی دارد یک معلم، یک استاد، یک دکتر، یک دانشمند و ... از همه چیز اطلاع داشته باشد؟؟ چرا واژه "ندانستن" را برای خود و دیگران عیب تلقی میکنیم؟؟
چه اشکالی دارد دکتر با مشاهده بیماریای که تاکنون ندیده است مریض خود را به پزشکی آگاهتر ارجاع داده و با نسخهای اشتباه جان او را به خطر نیندازد؟!
چه ایرادی دارد پدران و مادران در مواجهه با سۆالات فرزندان از واژه "نمیدانم اما از کسی که میداند سۆال میکنم" استفاده کنند؟! مشکل اینکه استاد سر کلاس با موضوعی جدید از سوی دانشجو مواجه شود چیست که اغلب سعی در پاسخ دادن به تمام سۆالات دانشجو دارند حتی اگر همراه با مغلطه بوده و دور کردن از حقیقت را به همراه داشته باشد در حالی که میتواند پاسخ دقیق را جلسات آینده پس از انجام مطالعات بیشتر برای دانشجوی خود بیاورد؟! و نمونههای فراوانی از آن که در زندگی روزمره خود به خوبی مشاهده میکنیم.
اینجاست که به حکمت کلام شیرین امام علی (علیه السلام) پی میبریم که فرمودند: "لاتقل ما لاتعلم بل لاتقل کل ما تعلم؛ آنچه را نمی دانی مگو بلکه همه آنچه را که می دانی نیز مگو". (حکمت 382 نهج البلاغه)
نتیجه:
یکی از مهمترین مواردی که در هنگام سخن گفتن باید مورد توجه قرار داده شود ، آگاهی و علم در موضوعات است. بر اساس تعالیم وحیانی اگر سرچشمهى مباحثات، تحقیق باشد ارزش دارد، ولى اگر براى طفره رفتن باشد، مورد انتقاد است: «حاجَجْتُمْ فِیما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ». هر انسانی باید بداند که ندانستن عیب نیست بلکه سخن گفتن در حال ندانستن عیب است.
زینب مجلسی راد
بخش قرآن تبیان