دین سازی بنا به پسند و سلیقه شخصی!
این که انسان منکر پروردگار عالم میشود، به خاطر این است که نمیخواهد زیر بار آن اوامر الهی برود و لذا منکر میشود؛ چون شناخت ندارد و احساس میکند این اوامر الهی، زورگویی است!
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(علیه السلام) در یک روایت بسیار عالی و پرمحتوا، وجوه کفر را در قرآن بیان میکنند.
«الکُفرُ فی کتابِ اللّه ِ على خَمسَةِ أوجُهٍ: فمِنها کُفرُ الجُحودِ، والجُحودُ على وجهَین، والکُفرُ بتَرکِ ما أمَرَ اللّهُ...». کفر در کتابالله، پنج وجه دارد که یکی از آنها، کفر انکار است و این انکار، خودش بر دو قسم است و مورد سوم، ترک اوامر الهی است.
«و الکُفرُ بتَرکِ ما أمَرَ اللّه» یعنی چه؟
این که انسان منکر پروردگار عالم میشود، به خاطر این است که نمیخواهد زیر بار آن اوامر الهی برود و لذا منکر میشود؛ چون شناخت ندارد و احساس میکند این اوامر الهی، زورگویی است!
مثلاً میگوید: چرا باید نماز بخوانم؟! چه کسی گفته نماز بخوانم؟! چه کسی گفته روزه بگیرم؟! چرا آزاد نباشم؟! چه کسی گفته چشمت را کنترل کن؟! من دوست دارم چشمم رها باشد! چه کسی گفته - نعوذبالله - در بستر حرام نروم؟! من میخواهم آزاد و حرّ باشم.
چنین کسی، حرّ را اینگونه معنا میکنند و نمیفهمد خودش را به نفس دون گرفتار کرده، امّا چون میخواهد تن به اوامر الهی ندهد، لذا منکر میشود.
انسان، چه بخواهد و چه نخواهد، تن به اوامر میدهد! منتها یک عدّه تن به اوامر الهی میدهند و یک عدّه تن به نفس دون میدهند. لذا اینطور نیست که بگوییم حرّ هستیم، ما یا عبد پروردگار عالم هستیم، یا عبد نفس، شیطان و ابلیس هستیم. لذا کسی که تصوّر میکند من حرّ هستم، اشتباه میکند، او، فریب خورده و یک تصوّر باطل دارد.
گرفتاریهایی که نفس دون برای انسان ایجاد میکند، به قدری مهم است که وجود مقدّس امیرالمۆمنین، علیبنابیطالب(علیه السلام) در روایتی بسیار عالی و زیبا میفرمایند: نفس میآید و چاپلوسانه تملّق میکند - جالب است که حضرت، لفظ تملّق را میآورد - و آنقدر میگوید این، حقّ تو و متعلّق به تو است و آنقدر تو را فریب میدهد که باعث میشود تو آن کار را انجام بدهی و وقتی دیگر بر تو حاکم شد - که حکومتش دیگر، حکومت ظلم است - طوری به تو میتازد که دیگر نمیتوانی از دستش فرار کنی.
حالا انسان خوب است زیر چتر حکومت پروردگار عالم برود و عبد خدا بشود، نه عبد نفس.
آنها که منکر پروردگار عالم میشوند، به واسطه این است که آنچه را که پروردگار عالم به آنها فرمان داده، انجام ندهند و این، کفر بر طاعت و کفر بر نعمتها را به وجود میآورد، «و الکُفرُ بتَرکِ ما أمَرَ اللّه و کُفرُ النِّعَمِ».
یا به خاطر این است که یادش رفت اوامر الهی، انسانساز و برای خودش است. یا یادش رفت اگر تن به این اوامر ندهد، حتماً باید به اوامر دیگری تن بدهد و این، یک قاعده است. انسان نمیتواند از این قاعده فرار کند. کسی را در عالم نداریم که بگوید: من تن به فرمان کسی نمیدهم، او یا تن به فرمان پروردگار عالم داده و یا نفس و شیطان! پس این یک نوع کفر است.
کفر انکار (انکار ربوبیّت، بهشت و جهنّم)
در ادامه حضرت توضیح میدهند : «فأمّا کُفرُ الجُحودِ فهُو الجُحودُ بالرُّبوبیَّةِ و هُو قَولُ مَن یَقولُ: لا رَبَّ و لا جَنَّةَ و لا نارَ! و هُو قَولُ صِنفَینِ مِن الزَّنادِقَةِ یقالُ لَهُمُ: الدَّهریَّةُ، و هُمُ الذینَ یَقولونَ: «وَ ما یُهلِکُنا إلاّ الدَّهْرُ» و هُو دِینٌ وَضَعُوهُ لأنفُسِهِم بالاستِحسانِ على غیرِ تَثَبُّتٍ مِنهُم و لا تَحقیقَ لِشیءٍ مِمّا یقولونَ ، قالَ اللّه ُ عَزَّوجلّ: «إنْ هُمْ إلاّ یَظُنُّونَ»»
کفر انکار، عبارت است از انکار ربوبیّت؛ یعنی منکر این میشوند که پروردگار عالم، ربّ همه عالمین و پرورش دهنده همه خلقت است. از همین جا معلوم میشود که تمام این شقوق، از نفس و از این است که نمیخواهد تن به اوامر الهی بدهد. نفس، او را فریب میدهد و میگوید: به اوامر من تن بده - و این، حرف کسى است که مىگوید: نه پروردگارى است و نه بهشت و نه دوزخى - میگوید: چه کسی گفته خدا هست؟! خدا را نشانم بده! چه کسی گفته بهشت و جهنمی هست؟! مگر کسی از آن دنیا آمده که بگوید: جهنّمی است و ...
چه کسی روزی نوزاد را میرساند؟
اگر ما در همین نکته تأمّل کنیم، خیلی مفید است که چرا یک دقیقه قبل از زایمان در سینههای مادر، شیر نیست، امّا همین که طفل به دنیا میآید، پروردگار عالم لبنی برای او قرار میدهد که هم بسیار گواراست و هم تغذیه میکند و رشد مییابد.
پروردگار عالم اوّل به ما دندان نداد که ما بتوانیم مکیدن را داشته باشیم. مگر به ما بینی و چشم و گوش نداد؟! پس آیا همان قادر متعال نمیتوانست دندان هم بدهد؟ امّا ما را اینطور کوچک و ضعیف قرار داد و محبّتمان در دل پدر و مادر انداخت که دورمان بگردند و اینطور باعث شود که ما رشد کنیم.
اگر کسی بخواهد این را بفهمد که پروردگار عالمی وجود دارد یا خیر، تأمّل در همین مورد، بس است. جدّی این شیر را چه کسی درست میکند که این طفل تا دنیا میآید، این طور به او عنایت میکند، «یا رازق الطفل الصّغیر».
کسی که میگوید خدایی وجود ندارد، بهشت و جهنّمی وجود ندارد و ...، معلوم است میخواهد وجدان خودش را راحت کند که هر کاری دلش خواست بکند و الّا اگر تأمل کند، عالم پر از همین آیات الهی و نشانههاست که انسان را به خداشناسی دعوت میکند.
خداشناسی از طریق یک بند انگشت!
همین بند انگشت ما کفایت میکند که ما را خداشناس کند و هیچ چیز دیگری نمیخواهد. یعنی اگر هیچ یک از آیات الهی نبود، فقط همین کافی بود. میلیاردها انسان قبل از ما بودهاند و میلیاردها هم بعد میآیند و الآن هم میلیاردها نفر هستند، امّا همه پزشکان و بافتشناسان دنیا میگویند: اگر همه را یکجا جمع کنید (مثل محشر)، هیچ کسی اثر انگشتش مانند کس دیگری نیست! حتّی آن دوقلوهایی هم که کاملاً شبیه هستند، اثر انگشت متفاوتی دارند.
لذا اگر انسان فقط در همین مورد تأمّل کند و بگوید: این کیست که ما را این طور خلق کرده؛ برای او بس است.
دینسازی بنا به پسند و سلیقه شخصی!
لذا حضرت فرمودند: »فأمّا کُفرُ الجُحودِ فهُو الجُحودُ بالرُّبوبیَّةِ و هُو قَولُ مَن یَقولُ: لا رَبَّ و لا جَنَّةَ و لا نارَ! و هُو قَولُ صِنفَینِ مِن الزَّنادِقَةِ یقالُ لَهُمُ: الدَّهریَّةُ ، و هُمُ الذینَ یَقولونَ : «وَ ما یُهلِکُنا إلاّ الدَّهْرُ»» این گروهی که میگویند: «لا رَبَّ و لا جَنَّةَ و لا نارَ»، دو صنف هستند که یکی از آنها همین زندیقان هستند که به آنها دهریه میگویند، «یقالُ لَهُمُ : الدَّهریَّةُ». و آنها کسانی هستند که میگویند هیچ چیزی جز روزگار ما را از بین نمیبرد «وَ ما یُهلِکُنا إلاّ الدَّهْرُ».
یعنی میگویند: همه چیز تمام میشود، ما آمدیم و رفتیم و تمام شد. جدّی اگر تأمل کنیم کدام آدم عاقلی، این را میپذیرد که بگوییم: یک حادثه اتّفاق افتاد و عالم به وجود آمد. اصلاً همین انفجاری را که شما میگویید: بعداز آن، عالم، به وجود آمد، چه کسی درست کرد؟!
حضرت در ادامه بیان میفرماید: «و هُو دِینٌ وَضَعُوهُ لأنفُسِهِم بالاستِحسانِ على غیرِ تَثَبُّتٍ مِنهُم و لا تَحقیقَ لِشیءٍ مِمّا یقولونَ، قالَ اللّه ُ عَزَّوجلَّ :«إنْ هُمْ إلاّ یَظُنُّونَ»» این، دین و آیینى است که بنا به پسند و سلیقه خودشان براى خود ساختهاند، بدون آن که درباره آنچه مىگویند، کمترین تأمّلی را کرده باشند. خداوند عزّوجلّ فرموده است: «آنان، جز در پندارى نیستند».
در بحث شناخت دهریّه و ... روایاتی وجود دارد که مثلاً در یک روایت دیگری راجع به دهریّون میفرمایند: بعضی از اینها می-خواهند بگویند: ما هم هستیم و لذا برای خودشان مکتب سازی میکنند. این، نفس دون است دیگر، «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاس الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاس».
لذا این طور نیست که بگوییم همه از طریق نفس، سراغ شهوت جنسی میروند. بلکه نفس، هر کسی را یک طوری فریب میدهد. مثلاً یک عدّه را دین تراش می-کند، مانند آن محمّد وهّاب شد که دینتراش شد و وهابیّت را درست کرد. لذا این دینسازیها و مکتبسازیها، همه، از باب نفس است که البته پشت اینها، استعمار و ... وجود دارد.
لذا حضرت میفرمایند: پروردگارعالم در قرآن فرموده: :«إنْ هُمْ إلاّ یَظُنُّونَ» اینها جز در همان ظن و گمانی که برای خود درست کردند، نیستند « أنَّ ذلکَ کما یقولونَ» و گمان مىکنند واقعیّت، همان است که آنها مىگویند.
«إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُۆْمِنُون» میفرمایند: شما اینها را چه انذار بدهی، چه ندهی، اصلاً ایمان نمیآورند. یعنى به یگانگى خداوند متعال کافر شدند. پس، این یکى از گونههاى کفر است.
نتیجه ی همه ی این مواردی که گفته شد این است که ؛ منشأ کفر، نفس دون است.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع: بیانات حجت الاسلام قرهی در درس اخلاق
مطالب مرتبط:
با دو راه هرگز سرزنش نخواهی شد!