فرهنگ و هنر کمتر در اولویت است!
گفتوگو با لیلا صادقی نویسنده ، شاعر و منتقد
نقد ادبی در کشور ما محصولی نوین است. ادبا نقل میکنند که از «چهار مقاله» حکیم نظامی عروضی سمرقندی به این سو نقد ادبی داریم؛ زیرا آن اثر کلاسیک دربرگیرنده بحثهای فنی زبانشناختی و به قول قدما صناعات لفظی و معنوی و کلام است. با این حال نقد در دوره معاصر همواره مسیری قابل تأمل دارد.
لیلا صادقی نویسنده و منتقد ادبیات به تازگی کتابهایی در این حوزه منتشر کرده است. در گفتوگویی با این نویسنده به زوایای نقد ادبی و آثاری که او نوشته، پرداختیم.
خانم صادقی در حال حاضر روی چه کتابهایی کار میکنید؟
بهتازگی دو کتاب در زمینه مطالعات نظری به پایان رساندهام و به ناشر سپردهام. یکی جلد دوم «نشانهشناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر: بررسی آثار صادق چوبک و سیمین دانشور» است که نشر سخن امسال آن را منتشر خواهد کرد. این کتاب شامل ده مقاله است که مانند جلد اول، سعی کردهام آثار مختلفی، از جمله داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه، فیلم و غیره، از نویسندگان مورد نظرم را به پژوهشگران مختلف پیشنهاد بدهم. بیشک جاداشت بسیاری از آثار دیگر هریک از این دو نویسنده نیز در این مجموعه باشد، اما دو مشکل وجود داشت. نخست حجم کتاب و دوم محدودیت تعداد نشانهشناسانی که قابلیت پرداختن به متون ادبی را داشته باشند که در این دو جلد سعی کردهام از حداکثر ظرفیت ممکن استفاده کنم.
کتاب دوم به نام «درآمدی بر شعرشناسی شناختی»، به زعم خودم، میتواند دریچهای نو برای بررسیهای ادبی در ایران بگشاید. در این کتاب، به گفته نویسندهاش، پیتر استاکول، سعی شده که صرفاً یک آشنایی کلی با رشته جدید «شعرشناسی شناختی» ارائه شود و البته به گونهای نوشته شده که بتواند بین دانشگاه و ادبیات خارج از دانشگاه آشتی برقرار کند. برای رفع سوءتفاهم درباره نام این رشته، باید توضیح بدهم که شعرشناسی صرفاً مختص به بررسی شعر نیست، بلکه به معنای بررسی ادبیات است و این بررسی در قالب زبانشناسی شناختی است. درواقع، وقتی ادبیات با نگاه زبانشناسی شناختی مورد بررسی قرار میگیرد، رشتهای به نام «شعرشناسی شناختی» مطرح میشود.
چرا بیشتر نظریهپردازیها در حوزه شعر بوده و روی داستان کمتر کار شده؟
اگر در اینجا منظورتان عرصه نظریهپردازی باشد، به ندرت در ایران با نظریهپردازی مواجه هستیم و دلایل آن هم برمیگردد به ریشههای فرهنگی اجتماعی ما و نیز پشتوانه علمی ما که در این زمینهها سرمایهگذاری نشده، چون این از ویژگی جوامع پیشرفته است که فرهنگ و هنر در زیرساختهای اجتماعی برنامهریزی شوند و ویژگی جهان سوم هم این است که فرهنگ و هنر کمتر در اولویت است.
علیرغم این مسأله، بافت اجتماعی ما نیز به صورتی است که دکان نانوایی در سر خیابان است و کتابفروشی در پسکوچهای در انتهای خیابان و مردم جای خالی کتاب را در زندگیشان حس نمیکنند. اما در عرصه جهانی، نظریهپردازی درباره داستان بسیار است و این مطالعات تا آنجا پیش رفته که برای ژانرهای مختلف داستانی مانند داستان علمی تخیلی، داستان عامیانه و غیره نیز نشانهشناسی خاص همان ژانر شکل گرفته و حتی در مطالعاتی که برای نشانهشناسی بازیهای رایانه انجام شده، از نشانهشناسی داستانی استفاده میشود، چرا که این بازیها از داستانهایی شکل میگیرند که مخاطب را وارد تعامل میکنند.
وضعیت دانشگاهها هم فرق چندانی با شرایط غیرفرهنگی و اجتماعی ما ندارد و برای بسیاری از استادان، ماندن مهمتر از گسترش دانش خود و دیگران است، بهطوریکه بسیارند استادانی که هر ترم خود را تکرار میکنند و مطالبی را سر کلاسها ارائه میدهند که نسبت به بیست سال پیش، هیچ فرقی ندارند. مدرکگرایی و ترفیع علمی برای ترفیع حقوق و این دست مسائل بسیار رواج دارد، تاحدی که استادان از درس دادن چیزی که بلد نیستند، ابایی ندارند. همین چند وقت پیش کسی با من تماس گرفت که میگفت استاد فلان دانشگاه است و میخواهد شعرشناسی شناختی تدریس کند، اما هیچ آشنایی با آن ندارد و از من میخواست فایل ترجمه شده کتاب را در اختیارش بگذارم. یعنی در فرهنگ ما جانیفتاده که هرکس باید چیزی را تدریس کند که سالها روی آن کار کرده و آن را مثل کف دستش میشناسد. همه طوطیوار فقط میخواهند باشند. این بودن بشدت خطرناک است. متأسفانه اگر کسی جایی هست، بهخاطر این نیست که جای مناسب خودش است، بلکه به این خاطر است که جایی بسیار مناسب است.
با بررسی گلستان و جلال آل احمد میخواهید نشان بدهید ادبیات میتواند محلی برای به چالش کشیدن اندیشه و رشد در همه ابعادش باشد. این چالش اندیشه در کجا شکل میگیرد؟
هر متنی، از یک تفکر شکل گرفته و بررسی متن، باعث بررسی انواع مختلف تفکر و به چالش کشیدن آنهاست. اصولاً ردپای مۆلف، بافت اجتماعی فرهنگی و شرایط تاریخی در متن بهچشم میخورند. حضور فعال خواننده نیز محور دیگری است که به این متن، هویت میبخشد. تعامل این محورها میتواند متن را بهعنوان بستر مهمی برای به چالش کشیدن تاریخ و اجتماع در قالب ادبیات رقم بزند. داستانهای گلستان و آل احمد نشانگر فرهنگ و جامعه دوره خاصی است و نگاه فردی خاص که بخشی از آن اجتماع بوده. همچنین نگاه فرد امروزی به دیدی که یک فرد دیگر به دورهای از تاریخ ایران داشته. همه اینها باید بررسی شوند و جایگاه یک متن نسبت به جهانی که در آن تولید شده، مشخص شود. اما نکته اینجاست که نشانهشناسی زیرمجموعه جامعهشناسی نیست که شما حضورش را وابسته و ملزم به جامعهشناسی میدانید. نشانهشناسی خود به شناخت فرهنگ و اجتماع منجر میشود، البته اگر از قالب بررسیهای ساختاری بیرون آید که امروزه بیرون آمده است.
آثاری که انتخاب شده، هنوز در جامعه ما قابل هضم نیست، مثل سنگی بر گوری آل احمد و خروس ابراهیم گلستان، چرا این کتابها را انتخاب را کردید؟
قرار نیست که یک پژوهشگر طبق سلیقه مخاطب حرکت کند. پژوهشگر باید به دیگران دید بدهد و راهی را که چراغهایش شکسته دوباره روشن کند یا اساساً برایش چراغ بگذارد. این جای تأسف است که کتابهایی که مال 30-40 سال پیش هستند، هنوز قابل هضم نیستند . در این کتابها زمینههای علمی برای شناخت فرهنگ ادبی مهیا میشود تا امکان بررسی ادبیات امروز و اینکه از کجا حرکت کرده، فراهم شود. اینکه بدانیم از کجا آمدهایم، برای اینکه بفهمیم کجا هستیم.
برویم سراغ کتاب دیگرتان که به تازگی منتشر شده. آیا هر نویسندهای میتوانست در کتاب «کارکرد گفتمانی سکوت» مورد مطالعه باشد؟
سکوت، ذات ادبیات است و نقش مخاطب، پرکردن سکوتهایی است که ردپایی از خود در متن باقی میگذارند. سکوتهایی که فهمیده میشوند و نبودنشان به معنی فقدانشان نیست، بلکه به مفهوم حضور نامرئیشان است. سکوت به معنای غیاب عنصری زبانی درمتن گفتاری یا نوشتاری است که با نبودنش حضوری نشاندار و معنادار ایجاد میکند که پیوسته به تعویق میافتد. از آنجایی که قلمروی ادبیات، قلمروی بازی دالها و مدلولهاست و نقش خواننده برای لذت بردن از اثر ادبی معمولاً با یافتن مدلولهای مختلف به منظور تفسیر اثر تعریف میشود، سکوت نقش مهمی در ایجاد لذت در اثر ادبی دارد. هر داستانی میتواند موضوع بررسی سکوت باشد و ویژگی مطالعه سکوت گفتمانی در این است که امکان سبکشناسی متون مختلف را فراهم میآورد.
گفتهاید که گلستان در کتاب «شکار سایه» ابداع کرده و از غربیها تقلید نکرده. توضیح دهید که به چه صورت.
در غرب داستانهای دنبالهدار سابقه داشته. گلستان مجموعه داستان اولش را در راستای همان سبکی که در غرب بوده و به آن «رمان در داستان» یا داستان دنبالهدار میگفتند، قلم زده. یعنی چند داستان کوتاه که در ظاهر به هم بیارتباط هستند، اما عناصر داستانی مشترکی مانند شخصیتهای مشترک، مکان یا زمان مشترک و غیره آنها را بههم پیوند میزند. این نوع داستان البته در ایران آن زمان جدید بود اما در غرب از سال 1914 میلادی شکل گرفت و انواع مختلفی هم دارد. اما در «شکار سایه»، گلستان تمهید دیگری بهکار میبرد و داستانهایش را بهشیوهای به هم پیوند میزند که من سابقهای برای آن ندیدم و اگر هم باشد، امیدوارم دیگران روزی بررسی کنند و من را اصلاح کنند.
چهرههایی که در مطالعه سکوت مطرح کردهاید، آشنا نیستند، اینها چه کسانی هستند و جایگاهشان کجاست و همکاری شما با آنها به چه شکل بوده است؟
آشنا نیستند، چون در ایران معمولاً کسانی آشنا هستند که به غولهایی غیرقابل انکار تبدیل شدهاند و فقط میشود از آنها پیروی کرد. به ندرت در کشور ما نظریات تازهای که درحال رشد هستند، مطرح میشوند و به ندرت پژوهشگران ما به دستاوردهایی میرسند که بخشی از دستاوردهای دیگران است. سعی کردهام این کتاب ادامه دهنده تحقیقات کسانی باشد که مشغول کار کردن و در حال شکل دادن به نظریهای هستند و نه کسانی که قرار است حرف آخر را بزنند و بقیه از آنها بیچون و چرا پیروی کنند. این افراد در دانشگاههای مختلفی تدریس میکنند و در همایشهای مختلف حضور دارند و نظریات تازهشان را مطرح میکنند و من نیز در این همایش ها برخی از آنها را دیدهام و درباره کار خودم با آنها گفتوگو داشتهام. آنها کتابها و مقالاتشان را برایم ارسال کردهاند و اینگونه، مطالب این کتاب شکل گرفت. کتابی که هیچ منبع منسجمی برایش وجود نداشت و خودش به عنوان یک منبع منسجم هماکنون میتواند مطرح شود. اما زبانش فارسی است. اما مطالبی از این کتاب را در همایشهای بینالمللی ارائه دادهام که انعکاسهای خوبی هم داشته ولی امیدوارم یافتههایم در همینجا متوقف نشود و دیگران ادامهاش بدهند.
منبع: ایران ـ سایر محمدی