تبیان، دستیار زندگی
شعر بسیار کم خوانده میشود اما قدرت نمادین آن به حدی زیاد است که این شرایط خللی در اهمیت اساسی آن وارد نمیکند. همانطور که بیماریهای روانی به سلامت عقلی معنا میدهند، شعر دارای آرمانهای اتوپیایی یک جامعه است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عشق و علاقه ایرانیها به شعر و شاعرانشان

گفتگو با اومبرتوبینوئسا شاعر اهل اکوادور

"اومبرتوبینوئسا" در سال 1942 در (گویاکیل - اکوادر) متولد شد. از 16 سالگی شروع به نوشتن کرد. نویسنده های مورد علاقه او نرودا و باپخو بودند که همواره از آنها به عنوان الگوی کاری خود یاد می کند.او در دهه ی شصت عضو گروه پیشتازان فرهنگی تزانیسکو Tzanitico شد و مدت ها در چندین مجله ی ادبی برجسته در اکوادر به فعالیت مشغول بود. آثار او به صورت چند مجموعه شعر منتشر شده و جوایز ادبی را نیز از آن خود کرده اند.

بخش ادبیات تبیان

اومبرتوبینوئسا

به گفته ی خود او، زندگی بدون یک قلم و یک برگ کاغذ برایش غیرقابل تصور است. در اشعارش همواره در پی یافتن و برقراری رابطه ی بین انسانها از طریق کلام و زبان و جستجوی اشکالی از واقعیت است. اثر اصلی او به نام «هنر محض» "La obra cierrta" که جایزه ی ادبی خوزه لسامالیا در سال 2012 (Jose Lezama Lima 2012) را نصیب او کرد زمینه ای اجتماعی دارد. این اثر گزیده های از اشعار اوست که از سال 1959 سروده است. او همچنین جایزه ادبی خوزه کررا اندراده Jorge Carrera Andrade را در سال 1991به دست آورده است.

این شاعر در حال حاضر سفیر کشور اکوادر در ایران است. اشعارش نیز به زبانهای انگلیسی و فرانسه ترجمه شده اند. آثار او هرگز به شعار نزدیک نمی شوند.

ایران را از کی و چه طور شناختید؟

آشنایی من با ایران از طریق تاریخ و ادبیات بود. در کودکی و نوجوانی داستانهای دلنشین "هزار و یک شب" را میخواندم و پس از آن خیام، رباعیاتش و مسلک شکاکانه اش عمیقا مرا تحت تاثیر قرار داد.

از بین شاعران و نویسندگان ایران بیشتر با آثار چه کسی آشنا هستید و آن را بیشتر میپسندید؟

بدون شک در میان شعرای کلاسیک خیام، عطار، مولوی، سعدی و حافظ. اما، از میان پیشگامان شعر نو در ایران نیما یوشیج و اخوان ثالث و سهراب سپهری و خانم شاعر فروغ فرخزاد، خصوصاً مجموعه ی"عصیان" او را دوست دارم.

اشعار شما بیشتر زمینه ی هستی شناسانه و عارفانه دارند و به مضمون اشعار ایران خیلی نزدیک هستند. آیا این نزدیکی باعث علاقه ی شما به ادبیات ایران شد یا عامل دیگری وجود داشت؟

حرف شما مرا به فکر واداشت. من هرگز متوجه این ویژگی مهم شعرم نشده بودم. اشعار من شاید از این جهت وجه اشتراکی با عرفان دارند که عرفان نه تنها شکلی از زبان بلکه یک شیوه ی زندگی است که شامل ظرفیت و توانایی تفکر و خلق کردن است. شیوه ای که منجر به گرایش مخاطب به حرکتی فراتر از زبان و اندیشه میشود.

در عرصه ی ادبیات جهانی، شعر به نسبت داستان طی سالهای اخیر رشد کمتری داشته به نظر شما علت آن چه میتواند باشد؟

شعر بسیار کم خوانده میشود اما قدرت نمادین آن به حدی زیاد است که این شرایط خللی در اهمیت اساسی آن وارد نمی کند. همانطور که بیماریهای روانی به سلامت عقلی معنا میدهند، شعر دارای آرمانهای اتوپیایی یک جامعه است. این وضعیت نوسانی معنای اجتماعی به شعر میدهد و در این زمانه غریب به درک ظهور گنگ آن در قلمرو گفتمان عمومی کمک میکند. دعوت به شعر دراین عصرپر تناقض نیازی به پافشاری ندارد. عصری درگیر در علائم و اطلاعات اما بدون ظرفیت نمادین برای تجدید ذهنیت. گذشته از اسطوره های پرخطر و سرشار از وعده های جادویی، شعر ورای همه این پیچیدگیها معنای رازگونه ای به زندگی اجتماعی میدهد.

در چند دهه ی گذشته در ایران و اروپا و کشورهای اسپانیایی زبان، شاعران بزرگی داشتیم اما الان کمتر چنین شاعرانی میبینیم.انگار درعرصه ی شعر دوران غولها تمام شده است. به عقیده ی شما علت چیست؟ آیا این شرایط ارتباطی با "تئوری مرگ مۆلف" رولان بارت دارد؟

یکی از بزرگترین مباحث مطرح شده در ساختارگرایی، نظریه ی "مرگ مۆلف" است. این نظریه با رویکردهای متفاوتی توسط دریدا، بارت و فوکو روبه رو شده است و انعکاس قابل توجهی در میان شاعران دهه های بعد ازآن نیز داشته است. ما در این عصر با رویکرد نسبی ناشی از استفاده از روشهای ساختارشکنی و بروز تناقضات و پارادوکسها مواجه”ٹایم که باعث مسکوت ماندن بسیاری از مطالعات ادبی در دهه های اخیر شده است.

اشعار من شاید از این جهت وجه اشتراکی با عرفان دارند که عرفان نه تنها شکلی از زبان بلکه یک شیوه ی زندگی است که شامل ظرفیت و توانایی تفکر و خلق کردن است.

مفهوم نویسنده، به آن صورت محو نشده است، بلکه بازشناسی او تغییر جهت یافته است.در جنبش های اخیر واکنشی برای بازیابی چهره ی نویسنده صورت نگرفته است. در نتیجه شاعر و نویسنده به شیوه ای کاملا متفاوت معرفی شده اند و همواره در چالشی مدعی جایگاهی برای خود درون این نظام ادبی پیچیده بوده اند. در برابر این واکنش حذفی، نویسندگان مبادرت به یک خود بازبینی کردند و همچنین نگاهی دوباره به خط مشی شعرای بزرگی که آنها را همراهی کرده بودند انداختند. شاخصهای شعر و ادب یا همان غولهای ادبی بازیگران اندیشه و نمایش گر آثار خود بودند، زیرا اعتقاد داشتند مۆلف به محض آنکه می نویسد، نوشته نیز میشود. از اینرو همواره در پی آن بودند تا آثار و اعمالشان منجر به بی ارزشی نام وعنوان آنها نشود تا همواره بتوانند بر آن تکیه کنند. آنها خود در پی حفظ و اعتلای شهرت خود بودند.

در بین شاعران غربی و کشور خودتان شاعر مورد علاقه و الگوی شما چه کسی است؟

نسبت به شاعران کهن که هنوز هم زنده هستند همواره یک حس عمیق عشق و قدرشناسی دارم، چرا که آنها به طور هم زمان، ما را با ترکیبی از ناهنجاریها و اضداد متنوع و ناپایدار روبه رو کرده و آگاهی ما را به چالش واداشتند، تا مبادرت به یک خود بازبینی کنیم. بسیاری از شاعران برای من به منزله یک مرجع ضروری هستند، این اظهاری عوام فریبانه نخواهد بود اگر بگویم که یکی از آنها عمر خیام است. والت ویتمن Walt Whitman، پل الوارد Paul Eluard  و سزار بایخو César Vallejo ، و بسیاری دیگرنیز در این دسته”ٹاند.

چشم انداز شعر و ادب امروز را چگونه میببینید؟

امروز شاعران در یک بستر اجتماعی مینویسند که در آن از گفتمانهای فراگیر مدرنیته در گریزند. میل به تجدد و نوآوری و میل مفرط برای دستیابی به اصالت، طرحهای ادبی عصر جدید را به حداقل رسانده و راه را برای یک سناریوی پیشتاز ادبی که نگاه التقاطی و انتقادی به گفتمانهای پست مدرنیسم دارد، باز کرده است. این گسست الگوهای شاعرانه و ادبی راهی برای جستجوی گزاره هایی از اشعار جدید میگشاید که بازآفرینی را در تقلید ادبی یا صنعتی سطحی و بیهوده از آثار استادان فن شعر میدانند.

همه ی اینها بخشی از دیکتاتوری بازار چاپ و نشر و معیارهای آن برای انتخاب آنچه برای تجارت مناسب است. برای این تجار همواره اولویت با چاپ نثر بوده است و مقوله ی شعر در این میان تا حد زیادی مورد بی توجهی واقع شده است.

نظر شما نسبت به فضای فرهنگی و فضای دانشگاهی ایران چیست؟

به نظر من فضای فرهنگی بسیار پویا و متنوعی در دانشگاه ها وجود دارد.

اگر به محض رسیدن به کشورتان از شما بپرسند برجسته ترین نکته ای که از ایران به یاد شما مانده چیست پاسخ شما چه خواهد بود؟

عشق و علاقه ایرانیها به شعر و شاعرانشان.


منبع: مجله آزما (101) / سودابه اسماعیلیان