تبیان، دستیار زندگی
سه روایت از زندگی همانند خدای کشتار به نقد زندگی به ظاهر متمدنانه می پردازد. یاسمینا رضا، نمایشنامه نویس مطرح فرانسوی، که همه وی را با نمایشنامه هنر می شناسد، همواره نگاهی منتقدانه و مصلحانه به زندگی نوین دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چالش با تمدن ظاهری

نگاهی به نمایش ”‌سه روایت از زندگی”‌ نوشته ”‌یاسمینا رضا”‌ و کار ”‌سیما تیرانداز”‌


"سه روایت از زندگی" همانند "خدای کشتار" به نقد زندگی به ظاهر متمدنانه می پردازد. یاسمینا رضا، نمایشنامه نویس مطرح فرانسوی، که همه وی را با نمایشنامه "هنر" می شناسد، همواره نگاهی منتقدانه و مصلحانه به زندگی نوین دارد.

نمایش ”سه روایت از زندگی”

او مرعوب ظواهر دنیای امروز نمی شود، بلکه بر آن است با چیره دستی تا حد ممکن زیر و بم این دنیای متزلزل را مورد نقد و موشکافی قرار دهد. به همین خاطر هم نگاهش در حد و مرز تراژدی و کمدی معلق است. او از آن دست نویسندگانی است که تیزبینانه اشکالات وارد بر ظواهر زندگی امروز را در صحنه عیان می کند. اصلا هدف هنر ناب و مقتدر هم همین است که بتواند یا بخواهد این نقاط ضعف و پستی ها و پلشتی های آدم را کشف کند و با صراحت به بیان آن ها و انتقاد از آن ها بپردازد. شاید همین عمده ترین دلیلی است که از یاسمینا رضا در مقام یک نمایشنامه نویس صاحب سبک یاد می شود. در ایران ما نیز نمایشنامه ها و داستان هایش ترجمه و چاپ شده و شاید رگه و ریشه ایرانی اش هم در این توجه تاثیرگذار بوده باشد، اما فراتر از آن خود متون اند که هر کدام نکته های بارزی برای به صحنه آورده شدن دارند.

ضد متمدنانه شدن

"سه روایت از زندگی" دقیقا دارای سه اپیزود از یک موقعیت است. اینکه نویسنده تصور می کند یک رابطه دو سویه خانوادگی و کاری در یک محفل شبانه چه سمت و سویی پیدا کند، کلیت این روایت هاست. در نگاه اول خانواده اینس (لیلی رشیدی) و اوبر (امیرکاوه آهنین جان) بر خانواده سونیا (سیما تیرانداز) و آنری (رضا مولایی) چیره می شود. در اپیزود دوم برعکس می شود. در اپیزود سوم هم هر دو به تقابلی نمی رسند، بلکه دوستانه و صمیمی از کنار مسائل و اختلافات می گذرند.  در دو اپیزود اول و دوم، هر دو خانواده به ظاهر خود را متمدن و روشنفکر می دانند و برای همین در جاهایی از برخورد و ارتباط با هم، دچار اختلافات بنیادین می شوند و هر کدام بر آن است با تحقیر، طرف مقابل را له و لورده کند، اما در اپیزود سوم هر دو گروه بدون ادعای روشنفکری، با تمام سادگی و بی ریا خود را نشان می دهند. به همین خاطر است که سونیا روب دشامبر بر تن دارد. اوبر کتش را از تن درآورده و کرواتش هم از حالت معمول خارج شده و سرش در جیب پیراهنش گیر افتاده است. اینس هم چندان برایش مهم نیست که جورابش سوراخ برداشته است. آنری هم مشابهت تحقیقش با یک دانشمند مکزیکی درباره هاله های مسطح یا پیچشی را به راحتی می پذیرد؛ در حالی که در اپیزود اول بر سر این مسئله کاملا داغ کرده بود و در اپیزود دوم سعی می کرد به گونه ای از مشابهت بگریزد، اما در اپیزود سوم می داند که این موضوع چالش برانگیز و جذاب است و به همین دلیل دانشمندان زیادی به آن خواهند پرداخت و هر کدام هم از منظر خود در این باره کاوش خواهند کرد.

بازی در "سه روایت از زندگی" بسیار سخت است، چون پیچیدگی های متن چنین روندی را پیش روی بازیگران قرار می دهد. در ضمن همین نکته ای است برای بغرنج شدن کارگردانی و شاید این خود پیش برنده ایده های تصویری در طراحی صحنه، نور و لباس بوده است

کمدی بیشتر

سیما تیرانداز هم بر آن بوده تا متن را به گونه ای سمت و سو دهد که برای مخاطب ایرانی بیشتر قابل درک و دریافت باشد، اما هنوز می شد با توجه به توانمندی گروه بازیگران به لحظات کمدی اثر چشم امید بست؛ البته مشروط بر آنکه از تراژدی لازم هم گذر نشود. همین روی لبه تیغ بودن متون یاسمینا رضا، کار را سخت¬تر می کند؛ درست مثل آثار چخوف که در بیشتر موارد، اجراها نمی توانند بیانگر خواست این متون باشند؛ یعنی هم کمدی در آن ها بارز باشد و هم تراژدی، زیرا بیش و کم هر یک از اینها کفه ترازو را به سمت آن یکی خواهد برد و این سبک و سنگین شدن ما را از آن حالت متعادل معنایی دور خواهد کرد. حتما این کار اشکال است، چون در این رد و بدل شدن اثر میان کمدی و تراژدی است که تاثیر درست اتفاق خواهد افتاد. خواه ناخواه در اجرای "سه روایت از زندگی" به کارگردانی تیرانداز وجوه تراژیک معلوم تر است و هنوز می شود برای کمدی شدنش مانور داد. آهنین جان مرز میان کمدی و تراژدی را رعایت می کند، چون کار او تحریک فضا برای ایجاد لحظات خنده آور است، اما خودش هم به گونه ای عامل تراژیک است، چون انسان را به سمت سقوط تراژیک سوق می دهد.

لیلی رشیدی هم سعی بر آن دارد که کمدین باشد و آنقدر غرق در این خنده سازی است که گاهی در نقش هم فرو می رود و افتادنش را نمی بیند. پس هنوز رضا مولایی و سیما تیرانداز جای خنده سازی در بازیشان دارند و مولایی واقعا در ایجاد لحظات اندوهبار، که انسان محقر و بیچاره تلقی می شود، به درستی حضورش را نشان می دهد. در هر صورت بازی ها به شیوه ای اغراق آمیز و بیرونی است. آهنین جان بیشتر از بقیه انرژی دارد و بیانش گیراتر است.

نمایش ”سه روایت از زندگی”

همچنین باید یادآور شد که بازی در "سه روایت از زندگی" بسیار سخت است، چون پیچیدگی های متن چنین روندی را پیش روی بازیگران قرار می دهد. در ضمن همین نکته ای است برای بغرنج شدن کارگردانی و شاید این خود پیش برنده ایده های تصویری در طراحی صحنه، نور و لباس بوده است. ناصح کامگاری یکی از بهترین طراحان ایرانی است که با توجه به شغل مردان، که مرتبط به ستاره شناسی و فیزیک می شود، سعی کرده فضایی تداعی گر کهکشان ها را در صحنه بچیند. درست هم هست، چون این خود تصویری برای معنا شدن تمام آن مسائل و خط و ربط های متن خواهد شد. انسان در هستی، محور است و داشتن چنین تصویری انسان  را در مرکز عالم قرار می دهد. ای کاش نورپردازی برای ایجاد فضای کهکشان به کار گرفته می شد و آن همه آویز بی کاربرد به نظر نمی رسید؛ یعنی هنوز جای نورانی شدن و بازی با نور را دارد تا در لحظاتی از کار شاهد حضور انسان در بی کرانه های آسمانی باشیم. متاسفانه اکنون فقط بخشی از کف صحنه با نورهای آبی دقایقی پر می شود؛ در حالی که همه آن آویزها می توانستند با نور تزیین شوند و نمای درخشانی از کهکشان را نشان دهند.

بازی با صدا

بازی ندا گلرنگی، که فقط صدایش را به عنوان کودک می شنویم، بسیار قابل باور است. او فقط با صدا توانسته یک کودک بهانه-گیر و نق نقو را نمایان کند که خود دلیلی برای خشونت والدین بشود، زیرا آن ها حوصله هیچ چیزی را ندارند و حتی از مدارا کردن با بچه بی خبرند و در نهایت سونیا بچه را تنبیه می کند و این دور از انتظار آرتوست. همه این لحظات با صدا و به درستی بازی می شود. این هم از آن مواردی است که ارزش بازی را در هر شرایطی بر ما معلوم تر خواهد کرد که بازی فقط در طول زمان بیشتر و حضور فیزیکال نیست، بلکه می شود بازی با صدا را هم یک راه دیده شدن در نظر گرفت، چنانچه بازیگران رادیویی و دوبله از همین طریق مشهور می شوند.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : سایت ایران تئاتر / رضا آشفته

مطالب مرتبط:

رمان روی صحنه    

روایتی تازه از پانتومیم    

تنهایی یک زن