تبیان، دستیار زندگی
کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نوشته ای است حدود ۱۰۰۰ صفحه از آقای امیر ترکاشوند که به تدریج در میان افراد غیرمتخصص شیوع پیدا کرده و در میان طیف خاصی از جامعه به عنوان مدرک مهمی علیه حجاب شرعی قلمداد گردیده است؛ همین امر انگیزه ای شد برای نگارش مقاله ای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حجاب در آیات و روایات (٣)

نقدی بر کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر»

حجاب

نوشته: حسین سوزنچی

مرور بخشهای مقاله:

  ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

قسمت قبلی مقاله را از اینجا ببینید

الف. نمونه‌هایی از فرضیه‌ها و استدلال‌های کتاب (ادامه)

5. [یکی از اشتباهات پرتکرار در این کتاب، درآمیختن دلالت‌ها و کاربرد‌های مختلفِ یک واژه (مثلاً حقیقت و مجاز) است که علاوه بر مورد مذکور در پاورقی‌های 10 و 13 و 21، به مورد مهم دیگری که برای ارائه تصویر وضعیت پوشش قبل از اسلام مطرح شده، اشاره می‌شود:] مردان و زنان، پیش از ظهور اسلام، عموما از نیمه ران به پایین را برهنه می‌گذاشتند زیرا برخی اهل لغت در مورد واژه «معاری» (جاهایی از بدن که افراد غالبا نمی‌پوشانند) گفته‌اند عبارت است از «الوجه و الید و الرِجل»؛ و این نشان می‌دهد که در عرب، زن و مرد، در قسمت پایین تنه، فقط عورت را می‌پوشانده‌اند؛ زیرا کلمه «پا» (الرِجل) «از انگشت تا بیخ ران» را شامل می‌شود! البته چون با پوشاندن عورت، خودبخود بالای ران پوشیده می‌شده، پس عموما از نیمه ران به پایین در زنان و مردان برهنه بوده است. (ص73-74)

نقد و بررسی

فکر نمی‌کنم نیازی به توضیح باشد که کلمه «پا» همیشه به معنای «از انگشت تا بیخ ران» به کار نمی‌رود؛ بلکه همان‌گونه که در زبان فارسی هم رواج دارد، گاه با توجه به شواهد و قرائن، مقصود از آن، قسمتی از این محدوده است. حتی وقتی نویسنده، عبارات عربی اهل لغت را نقل می‌کند، آنها در توضیح معاری و عبارت (الوجه و الید و الرجل) گفته‌اند: مقصود، محدوده‌ای است که همیشه آشکار است (إنه بادٍ أبداً) و زن [در زندگی روزمره و برای رفع حاجات عادی خود] چاره‌ای جز آشکار کردنش ندارد (لابد مِن إظهارها) (ص70-71). آیا آنچه بناچار بیرون می‌ماند و عادتاً پوشاندنش دشوار است، «از انگشت تا نیمه ران» است؟ اگر توضیح فوق را در کنار روایات متعددی (که خود نویسنده هم در مواضع مختلف کتاب خویش آورده) قرار دهیم که در آنها حکم پوشش «الوجه و الید و القدم»، در کنار تعبیر «محل‌هایی که غالبا نمی‌پوشانند» آمده، معلوم می‌شود که مقصود از «الرِجل» (پا) در این بحث، همان «قدم» (محدوده از مچ تا سرانگشتان) بوده است؛ و اتفاقاً در قرآن کریم نیز (به عنوان متنی که با همین مردم جاهلی سخن می‌گفت و واژه‌ها را با معنایی که آنها می‌فهمیدند به کار می‌برد) غالباً «رِجل» در مورد محدوده «انگشت تا مچ» به کار رفته، که معروف‌ترینش آیه وضو است (سوره مائده، آیه6) [22] و حتی در پایان آیه 31 سوره نور که به بحث حجاب شرعی مربوط می‌شود، «رِجل» به معنای «کف پا» به کار رفته است؛ درآنجا به زنان هشدار می‌دهد که: «در هنگام راه رفتن، پاهایشان (أرجُلهن) را بر زمین نکوبند تا مبادا صدای خلخال‌های مخفی‌شان جلب توجه کند» واضح است که مقصود از پا بر زمین کوبیدن، کوبیدن کف پاست، نه کوبیدنِ «از انگشت تا بیخ ران»!

6. در زمان پیامبر (ص) پیراهن دوخته و خیاطی رواج نداشته و مردم بقدری عقب‌افتاده [23] بوده‌اند که به جای لباس دوخته، فقط از یک یا حداکثر دو تکه پارچه استفاده می‌کرده‌اند؛ و لذا در چنین شرایطی توصیه به حجاب شرعی که امروزه می‌شناسیم ممکن نیست. مهمترین دلیلش [24] این است که در آن زمان تعبیر إزار و رداء در مورد لباسها به کار می‌رفته که این تعبیر در مورد لباس ندوخته استفاده می‌شود؛ و محدثان نیز در مورد اینکه پیامبر (ص) از لباس دوخته استفاده کرده باشد، تردید دارند (ص232-249 و 288-294).

نقد و بررسی

شاید بتوان این سخن را مهمترین شاهد بر پیش‌فرض ایشان (عدم امکان الزام زنان به حجاب شرعی‌ متعارف) دانست. اما حتی اگر از ناسازگاری ادعای «رواج پارچه در جامعه‌ای که در آن خیاطی رواج ندارد» با مباحث تاریخ تمدن هم صرف‌نظر کنیم،[25] و دلالت «وجود واژه‌های متنوع درباره لباس در یک فرهنگ» بر «وجود تنوع لباس در آن فرهنگ» را هم نادیده بگیریم،[26] بازهم باید گفت که نه‌تنها بیان ایشان توان توجیه این ادعا را ندارد بلکه در متن ایشان ادله فراوانی در رد این مطلب می‌توان یافت:

(1) ناتوانی توجیه مدعا: نویسنده ابتدا به محدثان نسبت می‌دهد که در مورد لباس دوخته‌ی پیامبر تردید دارند (ص243)، اما نه‌تنها سخنی از هیچ محدثی نمی‌آورد که چنین تردیدی را ابراز کرده باشد، بلکه ده‌ها حدیث در مورد استفاده از لباس دوخته توسط پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - می‌آورد، به طوری که معلوم می‌شود حتی در مورد بلندی و کوتاهی آستین لباس پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - روایت‌های فراوانی وجود دارد؛ و عجیب آنکه همه را بدون هیچ گونه بررسی سندی و صرفاً با این توجیه که در زمان پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - لباس دوخته رایج نبوده (یعنی مطلبی که قرار است اثبات کند) کنار می‌گذارد. (ص243-248)

اما توجیه اصلی ایشان آن است که گمان می‌کنند تنها لباس‌های آن زمان رداء و إزار بوده و معنای ردا، «بالاپوش» و معنای إزار «لنگ» است و هردو در مورد پارچه ندوخته به کار می‌رود.

در مورد کلمه «رداء» در کتب معتبر لغت‌شناسی، بحثی درباره دوخته یا ندوخته بودنش نیست و اغلب به توضیحِ اینکه این واژه به معنای همان لباس معروف به «ردا» است بسنده شده است [27]. فقط ابن‌اثیر اشاره کرده که «رداء، لباس یا بُردی است که افراد روی سایر لباسهای خود بر روی گردن و کتفها می‌اندازند.»[28] اگر همین معنا را مدنظر قرار دهیم لازمه‌اش این است که افرادی که ردا بر تن می‌کرده‌اند، ردا را روی لباسهایشان می‌پوشند؛ یعنی اولاً لباس دیگری دارند (پس لباس آنها فقط ردا و إزار نبوده) و ثانیا اگر ردا را برمی‌داشتند، برهنه نمی‌شدند (نویسنده محترم برای اثبات عادی بودن برهنه شدن پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - در برابر دیگران، به روایاتی تمسک می‌کند که در آنها آمده که باد ردای پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - را بر زمین انداخت یا پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - ردایش را بر روی دوش کسی یا روی جنازه کسی انداخت).

در مورد کلمه «إزار» نیز در اغلب کتب تخصصی لغت عرب، اشاره‌ای به ندوخته بودن «إزار» نیامده است [29]. البته زبیدی (متوفی 1205) نقل قولی درباره ندوخته (غیرمخیط) بودنش مطرح کرده، ولی در ادامه، از قول برخی دیگر از لغت‌دانان نقل می‌کند که «إزار را در مورد هرچه انسان را بپوشاند به کار می‌برند» [30]. اگر کسی در کاربردهای مختلفِ این واژه تتبع کند، درمی‌یابد که آنچه درباره إزار می‌توان گفت این است که حتی اگر ندوخته هم باشد، لباسی است که در بسیاری از اوقات همراه با لباس دیگر و حتی گاه روی سایر لباسها استفاده می‌شده است [31] و در احرام حج هم که تعبیر ردا و إزار استفاده می‌شود و لباس مردان (نه زنان) باید ندوخته باشد، تأکید می‌شود که مردان همراه آن لباس دوخته‌ای بر تن نکنند. همه اینها نشان می‌دهد إزار و ردا در کنار لباس‌های دیگری رایج بوده است، نه به عنوان تنها لباس.

(2) دلایل موجود در کتاب وی بر رد ادعای خویش: اولاً خود ایشان در بحث وضعیت اشراف جاهلیت، درباره لباسهای بلند و فاخر آنها داد سخن می‌دهد (ص42-49). آیا لباس فاخر (که بر اساس نقل خود نویسنده، گاه با همین کلمه «إزار» از آن یاد شده و پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - بر کوتاه کردن «آستین» آن تأکید کرده) لباسی ندوخته است؟ به علاوه، در آیات و روایاتی که می‌آورد، نه تنها تعابیر دیگری مانند لباس و ثوب هم به کار رفته (که هیچ کتاب لغت و مورخی ادعا نکرده که اینها فقط در مورد لباس ندوخته به کار می‌روند) [32] بلکه کلماتی مثل قمیص [پیراهن] و سربال [احتمالا شلوار] هم هست که اهل لغت تصریح کرده‌اند اینها لباس دوخته هستند. جالب اینجاست که این دو کلمه اخیر هر دو در قرآن آمده است و خود ایشان در مواضع مختلف کتاب، روایات متعددی مخصوصاً در مورد سربال (که به صورت سروال هم ثبت شده) آورده و حتی گاه می‌کوشد آن را به عنوان «شلوارک» (نه شلوار) معرفی کند (ص248). این نشان می‌دهد که عرب آن زمان کاملاً این دو نوع لباس را می‌شناخته و استفاده می‌کرده است [33]. از همه اینها گذشته، فقط ده‌ها حدیثی که ایشان در مورد لباسهای دوخته پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - در کتاب خود آورده‌اند و نتوانسته هیچ اشکال سندی در آنها نشان دهد (ص244-248)، برای رد مدعای ایشان کافی است.

به نظر می‌رسد، برخلاف تصور ایشان، استفاده از سوزن (و لذا دوخت و دوز) در آن جامعه، بقدری رواج داشته که قرآن کریم برای نشان دادن اینکه افراد کافر مستکبر اصلاً بهشت نمی‌روند از این تمثیل استفاده می‌کند که «در صورتی آنها بهشت می‌روند که شتر از سوراخ سوزن رد شود» (سوره اعراف، آیه40) و ایشان در برابر این آیه، این احتمال را مطرح می‌کنند که آنها از نخ و سوزن برای وصله کردن پارچه‌ها استفاده می‌کردند، نه برای دوخت لباس (ص294). اما آیا می‌شود در جامعه‌ای وصله کردن رواج داشته باشد، اما دوختن رایج نباشد؟ (توضیح بیشتر در پاورقی 25 گذشت.)

7. در اسلام فقط از نگاه کردن به عورت جنس مخالف (نه جنس موافق) نهی شده است؛ و روایاتی که دلالت بر حرمت نگاه به فرج و عورت جنس موافق می‌کند در هنگام نسخه‌برداری دچار تغییر شده و عمده تغییرات مربوط به نقطه‌گذاری بوده؛ یعنی روایاتی که می‌گویند «فلا یحل للرجل ان ینظر الی فرج اخیه و لایحل للمرأه ان ینظر الی فرج اختها» [مرد حق ندارد به عورت برادرش نگاه کند و زن هم حق ندارد به عورت خواهرش نگاه کند]، نقطه «یـ» و «تـ» در «اخیه» و «اختها» اشتباه شده؛ یعنی به مرد درباره نگاه به عورت زنان، و به زن درباره نگاه به عورت مردان تذکر داده شده است. (ص531)

نقد و بررسی

انسان در برابر چنین سخنی انتظار دارد با بحثهای نسخه‌شناسی و مانند آن مواجه شود، اما دلیلی که ایشان برای اثبات سخن فوق می‌آورند این است که: برهنه بودن مۆمنان در مقابل جنس موافق در صدر اسلام کاملاً عادی بوده است؛ و از آن گذشته، چگونه ممکن است فرد در مقابل جنس موافق مسۆول باشد اما مسۆولیتی در قبال جنس مخالف به وی گوشزد نشده باشد. (ص530-532)

اولاً یکی از شواهد مهمی که ایشان برای «عادی بودن برهنگی مومنان در مقابل هم» ارائه می‌کنند، روایاتی است که در صدر اسلام، مردان، کاملاً برهنه در حمام حاضر می‌شدند و پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - آنها را از این کار نهی کرد. این روایات حداکثر دلالت دارد که این اشتباه در میان برخی مسلمانان وجود داشته و اسلام با آن مخالفت کرده، نه اینکه اسلام این را قبول دارد. مخصوصاً با توجه به نزول تدریجی آیات، وقوع این گونه مسائل کاملاً عادی است: این گونه کارها در عرب جاهلی وجود داشته و وقتی افراد مسلمان می‌شدند همه احکام را روز اول نمی‌دانستند و یا بسیاری از احکام تدریجی نازل شد. اتفاقاً خود همین احادیث نشان می‌دهد که اگر چنین چیزی هم وجود داشته، مورد نهی پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - قرار گرفته است.

در مورد مسۆولیت متقابل هم باید گفت مگر قرار است وقتی درباره حمام رفتن مردان به آنها تذکری می‌دهند، درباره نگاه مردان و زنان به عورت همدیگر هم تذکر دهند؟

از همه اینها گذشته حتی اگر این توجیه را در این روایت بپذیریم با ده‌ها روایتی که در همین کتاب ذکر شده و در آنها به جای اختها و اخیه، تعبیر الرجل و المرأة آمده،[34] یا زشتی نگاه به عورت جنس موافق را همچون زشتی نگاه به عورت جنس مخالف دانسته،[35] چه کنیم؟

***

آنچه گذشت تنها اندکی از اظهارات قابل مناقشه این کتاب است که چون مبنای بسیاری از تحلیل‌های دیگر نویسنده قرار گرفته، به نقد آنها اشاره شد؛ و اگر قرار باشد تمامی این گونه اظهارات مطرح و بررسی گردد، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. با اینکه همین مقدار برای اطلاع از میزان اعتبار علمی این اثر کفایت می‌کند، اما از آنجا که ایشان با اختصاص حجم زیادی از کتاب، و متأسفانه با توهین‌ها و ناسزا‌های متعدد، فهم عموم فقها از بحث حجاب را تخطئه کرده، به نظر می‌رسد لازم باشد این موضوع، مفصل‌تر و به طور مستقل مورد توجه قرار گیرد.

قسمت بعدی مقاله را اینجا بخوانید

مرور بخشهای مقاله:

  ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

پانوشت‌ها:

[22] همچنین به این آیات هم می‌توانید مراجعه کنید: مائده/33و66؛ أعراف/124؛ طه‏/71 ؛ شعراء/49 ؛ أنعام/65 ؛ عنکبوت/55

[23] نویسنده محترم غالباً تعبیر «فقیر» را به کار می‌برد (مثلاً ص274)؛ اما از توضیحاتش معلوم می‌شود که مقصود «عقب‌افتاده» بودن جامعه است؛ زیرا تا کسی فقیر بودن جامعه را به عقب‌افتاده بودن آن گره نزند، از فقیر بودن، عدم رواج لباس ندوخته را نمی‌تواند نتیجه بگیرد؛ چنانکه هم‌اکنون جوامع فقیر فراوانی در جهان وجود دارند که اگرچه لباسهایشان پاره و مندرس است، اما لباسِ دوخته است، نه پارچه‌ی ندوخته.

[24] البته ایشان در جاهای دیگر کتاب دلایل دیگری هم آورده که بعید است کسی آنها را به عنوان دلیل قبول کند و خودش هم در انتهای بحث خود، آنها را چندان قابل دفاع ندانسته است. مثلاً یکی از دلایل دیگر ایشان این است که پیامبر دستور داده در حج از لباس دوخته استفاده نکنند؛ و البته در پایان بحث اظهار تعجب کرده که با اینکه لباس دوخته رایج نبوده، چگونه پیامبر چنین دستوری صادر کرده است؟! (ص128-134).

[25] به لحاظ تحولات تمدنی، اساساً صنعت دوخت‌ودوز مقدم بر صنعت پارچه‌بافی پیدا می‌شود؛ یعنی تا صنعت نخ‌ریسی وجود نداشته باشد و دوختن با نخ رایج نشود، صنعت پارچه‌بافی (که قرار گرفتن نخ‌ها به صورت تار و پود است) پیدا نمی‌شود. در قبایل بدوی هم که پارچه وجود و رواج نداشته، برگ‌ها و پوست‌ها را به هم می‌دوخته و به عنوان لباس استفاده می‌کرده‌اند. لذا اگر کسی بخواهد ادعا کند که در جامعه‌ای خیاطی و دوخت‌ودوز رواج نداشته، اما پارچه رواج داشته، ابتدا باید توجیه تمدنی مناسبی برای آن داشته باشد که چگونه صنعت پارچه‌بافی بدون صنعت دوزندگی ممکن است رواج پیدا کند!

[26] در اشعار جاهلی، واژگان فراوانی درباره لباس آمده است، مانند ثوب، لباس، ملبس، برقع، إزار، مئزر، رداء، عباء، قمیص، سربال، سروال، کسوه، ملحف، غشاء، قناع، مقنعه، خمار، جلباب، عمامه، غطایه، غلاله، درع، جبه، إتب، خیعل، برده، بقیره و… . واضح است که تنوع واژگان دلالت بر تنوع لباس می‌کند و تنوع لباس این ادعا را که پوشاک آن زمان منحصر در دو پارچه، که یکی برای پوشش بالاتنه و یکی برای پایین‌تنه باشد، رد می‌کند.

[27] ر.ک: کتاب العین، ج‌8، ص67؛ المحیط فی اللغة، ج9‌، ص350؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، ج‌6، ص2354؛ معجم مقائیس اللغة، ج2‌، ص506؛ شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج4، ص2472؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج2‌، ص216؛ لسان العرب، ج‌14، ص316؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج19‌، ص454

[28] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج2‌، ص216

[29] ر.ک: کتاب العین، ج7، ص382؛ المحیط فی اللغة، ج‌9، ص85؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، ج‌6، ص578؛ معجم مقائیس اللغة، ج‌1، ص102؛ شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‌1، ص248؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج‌1، ص37؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‌1، ص44؛ لسان العرب، ج‌4، ص16؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص13؛ مجمع البحرین، ج‌3، ص204؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‌1، ص74. همچنین ابوالفرج اصفهانی (متوفی 502) آن را صریحاً به همان معنای «لباس» (مطلق پوشاک) دانسته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص74). اغلب لغت‌شناسان مذکور بر این باورند که إزار بیشتر در مورد لباسی به کار می‌رود که از کمر به پایین را بپوشاند، هرچند طریحی از برخی از اهل لغت نقل می‌کند که «إزار لباسی است که سراسر بدن را شامل شود» (مجمع البحرین، ج‌3، ص204)

[30] تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌6، ص20

[31] شواهد روایی زیادی هست که إزار را به عنوان لباسی که روی سایر لباسها می‌پوشیده‌اند، و ظاهراً القای نوعی حالت متکبرانه می‌کرده است، چرا که پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - و ائمه اطهار – علیه السلام - «پوشیدن إزار روی قمیص» (قمیص= پیراهن) را مذمت کرده‌اند. برای مشاهده دهها روایت در این زمینه، ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج8‌، ص239.

[32] البته ایشان در مورد کلماتی مثل لباس و ثوب این گونه توجیه می‌کند که اینها دلالت بر مطلق لباس دارند و از این مطلب نتیجه می‌گیرد که چون دلالت خاص بر لباس دوخته ندارد، پس مربوط به لباس ندوخته است! (اصطلاحاً بین «لابشرط» و «بشرطِ لا» خلط کرده است).

[33] وی در مورد قمیص می‌گوید در قرآن، این مربوط به حضرت یوسف است پس ربطی به زمان پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - ندارد! و وقتی در ادامه بحث به روایات فراوانی که در مورد لباس پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - تعبیر قمیص آمده می‌رسد، می‌گوید: ما قبلاً اثبات کردیم! که لباسهای آنها ندوخته بوده پس همه این روایات غلط است. در مورد سربال هم که در قرآن آمده، در اینجا آن را در کنار ثوب و لباس می‌گذارد و می‌گوید مقصود از آن صرف پوشاک بوده، نه نوع خاصی از پوشاک. در حالی که حتی اگر از نظر برخی لغت‌شناسان که سربال را، معرب کلمه «شلوار» می‌دانند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص93)، صرف نظر کنیم، بازهم عموم کتب لغت، سربال را نوعی قمیص دانسته‌اند که دلالت «قمیص» بر لباس دوخته را خود ایشان هم قبول دارد. ر.ک: کتاب العین، ج‌7، ص344؛ المحیط فی اللغة، ج‌8، ص433؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، ج‌5، ص1729؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص406؛ شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج5، ص3058؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‌2، ص357؛ لسان العرب، ج‌11، ص335؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص272؛ مجمع البحرین، ج5، ص395؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج14، ص343؛ قاموس قرآن، ج3، ص249.

[34] مانند روایتی که نویسنده محترم در ص 896 آورده است که: لاینظرالرّجل الی عورة الرّجل و لا تنظر المرأة الی عورة  المرأة.

[35] مانند روایتی که در صفحه 988 آمده است: عورة الرجل علی الرجل کعورة المرأة علی الرجل، و عورة المرأة علی المرأة کعورة الرجل علی المرأة.

منبع: سایت شخصی آقای سوزنچی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان