هایپررئالیسم و "رون موئک"
نام رون موئک با نام «هایپر رئالیسم» گره خورده و مجسمههایش بیشتر از اینکه از لحاظ زیباییشناسی مورد توجه قرار گیرند ابتدا تعجب را برمیانگیزند و بیننده را وارد دنیای دیگری میکند.
اگر از کنار مجسمهی دو پیرزن او بگذرید که مرموزانه به اطرافشان نگاه میکنند مطمئنا چندین بار بعد از آن بر خواهید گشت تا مبادا آنها جان بگیرند و به دنبال شما راه بیافتند.
در روزهایی که مجسمهسازها و بیشتر هنرمندان تجسمی تلاش میکنند تا مینیمالیسم را وارد هنرشان کنند و سادگی را اساس کارهایشان قرار دهند موئک شجاعانه ساعتها، روزها و ماهها روی مجسمههایش مطالعه میکند و کار میکند. کاراکترها و شاید بهتر باشد در این مورد بگوییم انسانهای بدون حرکت رون موئک، در یک نما و بدون این که حرکتی کنند حرف خود را میزنند.
هر کدام از انسانهای موئک از دنیایی چندین ساله و حتی از تاریخی چند صد ساله آمدهاند. کودکی که او نشان میدهد، کودکی نیست که فقط در گالری نمایشگاهش باشد. همان کودک در همان نزدیکی در یکی از خیابانهای شهر حضور دارد. زن باردارش در بیمارستانی همان حوالی به زودی کودکش را به دنیا میآورد. درد، اندوه، شادی و افسوس سالیان دراز در خیلی از چهرهها و مجسمههایی که موئک کار میکند وجود دارد.
شروع کار رون جوان با مدلسازی در یک برنامه تلویزیونی بود. برنامهی کودکانه Shirl’s Neighbourhood. او از همان ابتدا خلاقیتش را در ساخت مجسمهها نشان داد و در طول حدود پنجسالی که این برنامه از کانال 7 ملبورن پخش میشد بینندههای زیادی داشت.
بعد از مدتی کار، موئک دست از کار کشید و مقدمات شرکت جدید خودش در لندن را فراهم کرد. زمان آن رسیده بود تا موئک آتلیهی جدیدی با دید نو و خاصی که داشت بسازد. او در دفتر جدیدش مدلهایی با وسواس فراوان میساخت مدلهای او جنبهی تبلیغاتی داشتند و عکسهای تبلیغاتی که از آنها در همان آتلیه گرفته میشد با همان دقت و همان جزئیات بود، عکسهایی که بیشتر جنبهی تبلیغاتی داشتند و او به خوبی میدانست که با یک کالا یا هر سوژهی دیگری که روبروی دوربینش قرار میگرفت چطور برخورد کند تا ذات آن به خوبی مشاهده شود.
با وجود تلاشهای زیاد موئک برای نشان دادن درونمایهی یک شی، سرانجام به این نتیجه رسید که عکس با تمام خوبیهایی که دارد اما حضور فیزیکی شی اولیه را از بین میبرد و همین مساله و همچنین شرایط ابتدایی کارش سبب شد تا دوباره به کار مورد علاقهاش یعنی مجسمهسازی برگردد.
سالیان کودکی او با مشاهدهی عروسکهای ساختهی پدر و مادرش که شبها با دیدن آنها به خواب میرفت و صبحها بیدار میشد، گذشته بود. پدر و مادر رون موئک هر دو در استرالیا عروسکساز بودند.
آشنایی و کمکهای او با «چارلز ساچی» که یکی از مشهورترین کلکسیونرهای در دسترس بود سبب شد تا او بتواند مجسمهی حیرت انگیز «پدر مرده» که مجسمهای از پیکر بی جان پدر خودش بود را در رویالآکادمی به نمایش بگذارد. این مجسمه توجه خیلیها را برانگیخت و این توجه و تعجب بیشتر شد زمانی که بازدیدکنندگان متوجه شدند او از موهای خودش برای ساخت این مجسمه استفاده کرده است.
دلیل بازگشت موئک به مجسمهسازی و دوریاش از عکاسی از چند جهت قابل بررسی است. او به این نتیجه رسیده بود که جسم و شی در ذات عکاسی دچار حالتی مصنوعی میشود.
با وجود تلاشهای زیاد موئک برای نشان دادن درونمایهی یک شی، سرانجام به این نتیجه رسید که عکس با تمام خوبیهایی که دارد اما حضور فیزیکی شی اولیه را از بین میبرد و همین مساله و همچنین شرایط ابتدایی کارش سبب شد تا دوباره به کار مورد علاقهاش یعنی مجسمهسازی برگردد.
این تصنع از دید شخصی بود که دیدش و آثار امروزیاش همگی نماد هایپر رئالیسم هستند و او و کارهایش جزو دقیقترین و پر جزئیاتترین آثار در مجسمهسازی و حتی در بیشتر آثار تجسمی امروز به حساب میآیند.
زمانی که او شروع به ساخت مجسمهای میکند ابتدا مطالعهی فراوانی روی ساختار ظاهری فیگور مورد نظرش میکند. گاه در اندازهای واقعی، گاه کوچکتر و در بیشتر موارد که شاخصهی کارش هم شدهاند در اندازهای چند برابر حالت معمولی. یکی از دغدغهها و شاید دغدغهی اصلی موئک هم در ساخت مجسمههایش این است که پیکرهی ظاهری و در قالبی عمیقتر، درون و باطن اثرش واقعی و رئال جلوه کند.
با توجه به شرایط خاص ظاهری در فیگورهای ساخته شده موئک قبل از اینکه به متریال مورد نظرش برسد چندین بار مادهی اولیهی ساخت مجسمههایش را تغییر داد، ابتدا لاتکس را بیشتر مورد استفاده قرار داد و آن زمان به نتایج خوبی هم رسید اما جزئیات مورد نظر موئک نمیتوانست توسط لاتکس(که همان لاستیک خام است) پوشش داده شود.
چارهی اصلی زمانی پیدا شد که ساختار جنس یک مجسمهی تزئینی داخل یک بوتیک توجهش را جلب کرد. همین کافی بود تا جرقهای در ذهنش زده شود و از آن به بعد بود که رزین فایبرگلاس را در کارهایش به کار بگیرد و نتیجه آنقدر عالی بود که حالا دیگر جزو جدا نشدنی کارهای او به حساب میآید.
منبع: سایت لوح/نویسنده : محمدحسین توکلی