تبیان، دستیار زندگی
گاه افرادی را می بینیم که سال ها در حال عبادت و تهجد و تلاوت قرآن هستند و در ظاهر انسان هایی وارسته از دنیایند ، اما همین انسان های زاهد گاه در اموری خیلی پیش پا افتاده و ساده می لغزند و خطایی از آن ها سر می زند که اطرافیان را بسیار به آن ها و به مسیری که
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هیولای سه سر در مسیر سلوک !!


خیلی از ما دوست داریم به کمال معنوی برسیم و از زندگی خود آن هدف غایی و نهایی را که برای آن خلق شده ایم، را به دست آوریم، اما نمی دانیم چرا در این مسیر به جایی نمی رسیم و سال ها در جا میزنیم.

غرور

و این تنها، مشکل ما نیست. گاه افرادی را می بینیم که سال ها در حال عبادت و تهجد و تلاوت قرآن هستند و در ظاهر انسان هایی وارسته از دنیا هستند، اما همین انسان های زاهد گاه در اموری خیلی پیش پا افتاده و ساده می لغزند و خطایی از آن ها سر می زند که اطرافیان را بسیار به آن ها و به مسیری که می روند بدبین می سازد.

گاه در مقابل تعریفی خود را می بازند، گاه برای اینکه مریدان بیشتری داشته باشند تلاش می کنند و گاه خود را از دیگران برتر دیده و مدام مردم را به خاطر گناهانشان سرزنش می کند، و این درد بسیاری از ماست که تا دو رکعت نماز می خوانیم و عبادتی می کنیم گمان می کنیم به عرش اعلی نزدیک شده ایم و دیگران را حقیر و گناهکار می پنداریم. یا از لذت عبادت خودمان سرمستیم.

عجب می تواند سه مرتبه داشته باشد:

اول. این که فرد اعمال بد خود را به غلط خوب دیده و به آن می بالد و اعمال دیگران را بنابر تصور خود، زشت می بیند، حال آن که اگر معرفت داشته باشد، به زشتی اعمال خود پی خواهد برد. این درجه از عجب که بسیار هم شایع است، بدترین درجه عجب و نهایت جهل و شقاوت است.

دوم. این که فرد به اعمال خوب خود نگاه کرده و خود را از بابت آنها ستایش می کند و دیگران را تحقیر یا مذمت می کند. چنین شخصی غافل از این است که صرفاً شرایط و توفیق و امتحان الهی باعث شده است که وی به برخی از صفات پسندیده مزین شود و هر آن ممکن است این صفات از او سلب شده و در بدترین حالت ها رها شود. نمونه های بسیاری از این واقعه را می توان در زندگی افراد خودبین مشاهده کرد.

سوم. مرحله سوم که مربوط به سالکان است، این است که فرد صفات بدی نداشته و صفات خوب خود را هم همگی از خدا می داند، اما از هستی خود نگذشته و برای خود ذات و وجود مستقلی قائل است، حال آن که نمی داند که کل هستی او عدمی است که آینه وجود گشته و همه صفات او از خدا است و ذات او هم در حد خود هیچ و فانی، بلکه کمتر از هیچ است.

گاه افرادی را می بینیم که سال ها در حال عبادت و تهجد و تلاوت قرآن هستند و در ظاهر انسان هایی وارسته از دنیایند، اما همین انسان های زاهد گاه در اموری خیلی پیش پا افتاده و ساده می لغزند و خطایی از آن ها سر می زند که اطرافیان را بسیار به آن ها و به مسیری که می روند بدبین می سازد

بنابراین می بینیم که انسانِ اهل معرفت به قدری از عظمت خدا و خلقت خدا و نیستی خود و ناچیز بودن خود آگاه است که هرگز بهانه و انگیزه ای برای خودبینی نمی یابد؛ چرا که انسان گناهکار بدیهی است که نباید تصور خودبینی را هم به خود راه دهد و انسان به ظاهر بی گناه هم باید بداند که در صورت خودبینی همین صفت او بزرگ ترین گناه است، بلکه به قدری این صفت نکوهیده است که گاه خداوند ابتلا به گناه را برای مۆمن سزاوارتر می داند تا شاید از این خصلت دست بردارد.

در مصباح الشریعه از قول امام صادق (علیه السلام) در مورد صفت عجب چنین می خوانیم: "شگفتا و شگفتا از کسی که دچار عجب می شود حال آنکه نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود. کسی که دچار خود پسندی شود از راه درست منحرف شده و ادعای چیزی را کرده است که از آن او نیست و هرکس ادعایی در مورد چیزی داشته باشد که حق او نیست دروغگو و شیاد است هرچند این دروغش مخفی بماند یا مدت زمان درازی از آن بگذرد. اولین کاری که با فرد خودبین می شود این است که آنچه باعث خود پسندی او شده بود از او گرفته می شود تا بداند که عاجز و حقیر است و خود بر این عجز خود شهادت دهد تا حجت بر او به طور کامل تری اقامه شود همچنان که با شیطان چنین معامله ای شد. عجب گیاهی است که دانه آن کفر است و زمین آن نفاق و آب آن سرکشی و شاخه های آن جهل و برگ های آن گمراهی و میوه آن لعنت و دوزخ ابدی است. هرکس عجب را اختیار کرد بذر کفر را افشانده و کشتزار نفاق را کاشته ، پس به ناچار باید منتظر ثمره آن باشد".[1]

در این جا به برخی روایات دیگر نیز اشاره می کنیم که بهترین موعظه ها برای رفع عجب از انسان است:

1. "عَنِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشـِیتُ عَلَیْکُمْ مَا هُوَ أَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ الْعُجْب؛ [2] اگر گناه نکنید برای شما از چیزی بزرگتر از گناه می ترسم و آن عجب است .

2. "عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُۆْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُۆْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا"؛[3] خدای تعالی می دانست که گناه از عجب و خود پسندی برای مۆمن بهتر است و اگر چنین نبود هرگز مۆمنی را به گناه مبتلا نمی کرد .

3. "عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْدَمُ عَلَیْهِ وَیَعْمَلُ الْعَمَلَ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَیَتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْکَ فَلَأَنْ یَکُونَ عَلَی حَالِهِ تِلْکَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیه"؛[4] گاهی انسان گناه می کند و پشـیمان می شـود، سپس عملی نیک انجام می دهد و خوشـحال می شـود، به علت همین سرور و شـادمانی از حالی که قبل از عمل نیک داشـت تنزّل می کند، پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برایش بهتر بود.

بنابراین می بینیم که انسانِ اهل معرفت به قدری از عظمت خدا و خلقت خدا و نیستی خود و ناچیز بودن خود آگاه است که هرگز بهانه و انگیزه ای برای خودبینی نمی یابد؛ چرا که انسان گناهکار بدیهی است که نباید تصور خودبینی را هم به خود راه دهد و انسان به ظاهر بی گناه هم باید بداند که در صورت خودبینی همین صفت او بزرگ ترین گناه است، بلکه به قدری این صفت نکوهیده است که گاه خداوند ابتلا به گناه را برای مۆمن سزاوارتر می داند تا شاید از این خصلت دست بردارد

4. "عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کَیْفَ صَلَاتُکَ فَقَالَ مِثْلِی یُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ وَأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کَذَا وَکَذَا قَالَ فَکَیْفَ بُکَاۆُکَ قَالَ أَبْکِی حَتَّی تَجْرِیَ دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ"؛[5] عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آیا از چون منی درباره نمازش سۆال می کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می کنم. پرسید: گریه ات چگونه است؟ جواب داد: می گریم تا اشکم جاری می شـود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خندیدی از این گریه در حال خود شیفتگی بهتر بود؛ زیرا چیزی از عمل شخصی که به خود می نازد بالا نمی رود .

5. "قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِدَاوُدَ (علیه السلام) یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَأُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَکَ"؛[6] خدای تعالی به داود (علیه السلام) فرمود: ای داود گناهکاران را مژده بده و صدّیقین را بترسان. داود عرض کرد: چگونه گناهکاران را بشارت دهم و صدیقین را بترسانم؟! فرمود: گناهکاران را بشارت ده چرا که من توبه را می پذیرم و از گناهان می گذرم و صدیقین را بیم ده تا از اعمالشان دچار عجب نشوند؛ بدرستی که هر بنده ای را اگر برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد.

پی نوشت ها:

[1] مصباح الشریعة، ص 81، ‌موسسة الاعلمی للمطبوعات.

[2] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 69، ص 329، موسسه الوفاء، ‌بیروت، 1409ق.

[3] کلینی، الکافی، ج2، ص 313، دار الکتب الاسلامیة، تهران.

[4] همان، ج 2، ص 31.

[5] همان، ج 2، ص 313.

[6]همان، ج 2،‌ص 314.

فرآوری: محمدی               

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع: اسلام کوئست

سایت دارالحدیث

مطالب مرتبط:

چگونه بدانیم متکبّریم یا نه ؟

بهترین فرصت برای تاختن شیطان

اگر دعایتان مستجاب شد مواظب سه حالت باشید

گناهی که بهتر از عبادت است!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.