تبیان، دستیار زندگی
زندگی سائر اهل بیت طوری بوده است که سریعا شخص مسلمان را الزام به انتخاب نمی‌کند؛ اما رفتار حضرت فاطمه - سلام الله علیها - طوری است که می‌گویند من به سرعت شخص مسلمان را الزام می‌کنم که یا من را انتخاب کن یا غیر من را و چاره ای نداری جز انتخاب!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

محاکمه ابن کثیر حضرت فاطمه – سلام الله علیها – را (1)

یا فاطمه الزهرا (س)

سائر اهل بیت - علیهم السلام - زندگی آنها طوری بوده است که سریعا شخص مسلمان را الزام به انتخاب نمی‌کند و رمز آن، همانگونه که ذکر شد، لزوم صبر و تقیه به عنوان وظیفه الهی و شرعی آنان بوده است؛ اما رفتار حضرت فاطمه - سلام الله علیها - طوری است که می‌گویند من با دیگران تفاوت دارم: من به سرعت شخص مسلمان را الزام می‌کنم که یا من را انتخاب کن یا غیر من را و چاره ای نداری جز انتخاب! و لذا از سر همین ناچاری است که ابن کثیر، آن عالم معروف و مورد قبول اهل سنت، محاکمه ایشان را بر می‌گزیند.

سه مقدمه لازم

قبل از تشکیل جلسه دادگاه ذکر سه مقدمه، لازم است:

1- حضرت زهراء - سلام الله علیها - یک امر مختص به خود دارند که در هیچ یک از اهل بیت - علیهم السلام - نیست و البته رمز آن ، که از ناحیه تقدیر الهی رقم خورده، کوتاهی عمر حضرت، پس از رحلت پدرشان - صلّی الله علیه و آله و سلّم - است به طوری که وظیفه شرعی حضرت بر خلاف سایر معصومین - علیهم السلام - به وجوب تقیه نیانجامید. سائر اهل بیت - علیهم السلام - زندگی آنها طوری بوده است که سریعا شخص مسلمان را الزام به انتخاب نمی‌کند و رمز آن، همانگونه که ذکر شد، لزوم صبر و تقیه به عنوان وظیفه الهی و شرعی آنان بوده است؛ اما رفتار حضرت فاطمه - سلام الله علیها - طوری است که می‌گویند من با دیگران تفاوت دارم: من به سرعت شخص مسلمان را الزام می‌کنم که یا من را انتخاب کن یا غیر من را و چاره ای نداری جز انتخاب! و لذا از سر همین ناچاری است که ابن کثیر، آن عالم معروف و مورد قبول اهل سنت، محاکمه ایشان را بر می‌گزیند.

2- در ذکر دو دسته روایات است که نه تنها ابن کثیر، بلکه مشایخ و شارحین صحیحین را نیز متحیر و سرگردان کرده است، و آن این است:

الف: دسته اوّل، روایات دالّ بر حرمت هجر و قهر کردن است:

  • «5725 حدثنا أبو الیمان أخبرنا شعیب عن الزهری قال حدثنی عوف بن مالک بن الطفیل هو بن الحارث وهو بن أخی عائشة زوج النبی صلى الله علیه وسلم لأمها أن عائشة حدثت أن عبد الله بن الزبیر قال فی بیع أو عطاء أعطته عائشة والله لتنتهین عائشة أو لأحجرن علیها فقالت أهو قال هذا قالوا نعم قالت هو لله علی نذر أن لا أکلم بن الزبیر أبدا فاستشفع بن الزبیر إلیها حین طالت الهجرة فقالت لا والله لا أشفع فیه أبدا............ ویقولان إن النبی صلى الله علیه وسلم نهى عما قد علمت من الهجرة فإنه لا یحل لمسلم أن یهجر أخاه فوق ثلاث لیال فلما أکثروا على عائشة من التذکرة والتحریج طفقت تذکرهما وتبکی وتقول إنی نذرت والنذر شدید فلم یزالا بها حتى کلمت بن الزبیر وأعتقت فی نذرها ذلک أربعین رقبة وکانت تذکر نذرها بعد ذلک فتبکی حتى تبل دموعها خمارها» [1]
  • «5727 حدثنا عبد الله بن یوسف أخبرنا مالک عن بن شهاب عن عطاء بن یزید اللیثی عن أبی أیوب الأنصاری أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لا یحل لرجل أن یهجر أخاه فوق ثلاث لیال یلتقیان فیعرض هذا ویعرض هذا وخیرهما الذی یبدأ بالسلام» [2]

ب: دسته دوم، روایات دال بر هجر حضرت فاطمه - سلام الله علیها - است ابو بکر را:

  • «فوجدت فاطمة على أبی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت و عاشت بعد النبی صلى الله علیه و سلم ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یۆذن بها أبا بکر و صلى علیها» [3]
  • «... فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه و سلم فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتى توفیت وعاشت بعد رسول الله صلى الله علیه و سلم ستة أشهر قالت و کانت فاطمة تسأل أبا بکر نصیبها مما ترک رسول الله صلى الله علیه و سلم» [4]
  • «فهجرته فاطمة فلم تکلمه حتى ماتت » [5]
  • «... فوجدت فاطمة على أبی بکر فی ذلک قال فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت وعاشت بعد رسول الله صلى الله علیه وسلم ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی بن أبی طالب لیلا ولم یۆذن بها أبا بکر وصلى علیها علی وکان لعلی من الناس وجهة حیاة فاطمة فلما توفیت استنکر علی وجوه الناس فالتمس مصالحة أبی بکر ومبایعته ولم یکن بایع تلک الأشهر فأرسل إلى أبی بکر» [6]

3- در ذکر تلاش برای اینکه اصلا دادگاهی تشکیل نشود:

  • «قوله فهجرته فاطمة رضی الله تعالى عنها أی هجرت أبا بکر یعنی انقبضت عن لقائه ولیس المراد منه الهجران المحرم من ترک الکلام ونحوه وهی ماتت قریبا من ذلک بستة أشهر بل أقل» [7]
  • «نعم روى البیهقی من طریق الشعبی أن أبا بکر عاد فاطمة فقال لها علی هذا أبو بکر یستأذن علیک قالت أتحب أن آذن له قال نعم فأذنت له فدخل علیها فترضاها حتى رضیت و هو و إن کان مرسلا فإسناده إلى الشعبی صحیح و به یزول الاشکال فی جواز تمادی فاطمة علیها السلام على هجر أبی بکر و قد قال بعض الأئمة إنما کانت هجرتها انقباضا عن لقائه و الاجتماع به و لیس ذلک من الهجران المحرم لأن شرطه أن یلتقیا فیعرض هذا و هذا و کأن فاطمة علیها السلام لما خرجت غضبى من عند أبی بکر تمادت فی اشتغالها بحزنها ثم بمرضها ..... فلما صمم على ذلک انقطعت عن الاجتماع به لذلک فإن ثبت حدیث الشعبی أزال الاشکال و أخلق بالأمر أن یکون کذلک لما علم من وفور عقلها ودینها علیها السلام» [8]

ولی گویا چاره ای جز سپردن میدان به ابن کثیر نیست، چرا که اینها خلاف عبارت صریح صحیح بخاری و مسلم است که: «فلم تکلمه حتى توفیت» و «فلم تزل مهاجرته حتى توفیت» [9] و بگذریم که اتفاقا در نقل شیعه آمده که در آن عیادت، حوّلت وجهها الی الحائط [10].

اصل محاکمه

و اما اصل محاکمه:

  • «و أما تغضب فاطمة رضی الله عنها و أرضاها على أبی بکر رضی الله عنه و أرضاه فما أدری ما وجهه؟ فإن کان لمنعه إیاها ما سألته من المیراث فقد اعتذر الیها بعذر یجب قبوله و هو ما رواه عن أبیها رسول الله أنه قال لا نورث ما ترکنا صدقة و هی ممن تنقاد لنص الشارع الذی خفی علیها قبل سۆالها المیراث کما خفی على أزواج النبی حتى أخبرتهن عائشة بذلک و وافقنها علیه و لیس یظن بفاطمة رضی الله عنها أنها اتهمت الصدیق رضی الله عنه فیما أخبرها به حاشاها و حاشاه من ذلک کیف و قد وافقه على روایة هذا الحدیث عمر بن الخطاب و عثمان بن عفان و علی بن أبی طالب و العباس بن عبد المطلب و عبد الرحمن ابن عوف و طلحة بن عبید الله و الزبیر بن العوام و سعد بن ابی وقاص و أبو هریرة و عائشة رضی الله عنهم أجمعین کما سنبینه قریبا و لو تفرد بروایته الصدیق رضی الله عنه لوجب على جمیع أهل الأرض قبول روایته و الانقیاد له فی ذلک و إن کان غضبها لأجل ما سألت الصدیق إذ کانت هذه الأراضی صدقة لا میراثا أن یکون زوجها ینظر فیها فقد اعتذر بما حاصله أنه لما کان خلیفة رسول الله صلى الله علیه و سلم فهو یرى أن فرضا علیه أن یعمل بما کان یعمله رسول الله صلى الله علیه و سلم و یلی ما کان یلیه رسول الله و لهذا قال و إنی و الله لا أدع امرا کان یصنعه فیه رسول الله صلى الله علیه و سلم إلا صنعته
قال فهجرته فاطمة فلم تکلمه حتى ماتت: و هذا الهجران و الحالة هذه فتح على الفرقة الرافضة شرا عریضا و جهلا طویلا و أدخلوا أنفسهم بسببه فیما لا یعنیهم و لو تفهموا الأمور على ما هی علیه لعرفوا للصدیق فضله و قبلوا منه عذره الذی یجب على کل أحد قبوله و لکنهم طائفة مخذولة و فرقة مرذولة یتمسکون بالمتشابه و یترکون الأمور المحکمة المقدرة عند ائمة الاسلام من الصحابة و التابعین فمن بعدهم من العلماء المعتبرین فی سائر الاعصار و الأمصار رضی الله عنهم و أرضاهم أجمعین بیان روایة الجماعة لما رواه الصدیق و موافقتهم على ذلک» [11]
  • «.... و لکن لما حصل من فاطمة رضی الله عنها عتب على الصدیق بسبب ما کانت متوهمة من أنها تستحق میراث رسول الله و لم تعلم بما أخبرها به الصدیق ....  فحصل لها و هی امرأة من البشر لیست بواجبة العصمة عتب و تغضب و لم تکلم الصدیق حتى ماتت» [12]
  • «فتغضبت فاطمة رضی الله عنها علیه فی ذلک و وجدت فی نفسها بعض الموجدة و لم یکن لها ذلک» [13]

قسمت بعدی را اینجا بخوانید...


پانوشت‌ها:

[1] صحیح البخاری ج5/ص2255 (62 باب الهجرة وقول النبی صلى الله علیه وسلم لا یحل لرجل أن یهجر أخاه فوق ثلاث) [بخاری در صحیح خود در باب حرمت قهر بیش از سه روز با برادر مومن نقل می‌کند که: عبدالله زبیر به علت بخششهای بی حد و حساب عایشه تهدید کرد که اگر او دست از اسراف هایش برندارد، او را ممنوع التصرف خواهد نمود. وقتی این خبر به عایشه رسید، نذر کرد که دیگر با ابن زبیر سخن نگوید. هنگامی که قهر او به طول انجامید، ابن زبیر چند واسطه فرستاد تا نزد عایشه از او شفاعت کنند، ولی او زیر بار نرفت تا این که این حدیث پیامبر را به یاد او آوردندکه: قهر بیش از سه روز با برادر مومن جائز نیست. عایشه می‌گریست ومی‌گفت: با نذرم چه کنم؟ تا اینکه بالاخره با دادن کفاره با ابن زبیر آشتی نمود]

[2] صحیح البخاری ج5/ص2256 ---- صحیح مسلم ج4/ص1984 [بخاری و مسلم در صحیح خود از ابوایوب انصاری نقل کرده اند که : رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند: جائز نیست برای هیچ کس که بیش از سه روز با برادر مومن خود قهر کند به طوریکه هر گاه یکدیگر را ببینند ، روی از هم برگردانند . و بهترینشان کسی است که به سلام ابتدا کند]

[3] صحیح البخاری ج4/ص1549 [بخاری در صحیح خود می‌گوید: (بعد از آنکه ابوبکر، ادعای فاطمه را درباره فدک قبول نکرد) فاطمه بر او غضب و با او قهر کرد و تا زنده بود با ابوبکر سخن نگفت. پس از شش ماه که وفات کرد، همسرش علی بر او نماز گزارد و او را دفن کرد و ابوبکر را برای مراسم با خبر نساخت]

[4] صحیح البخاری ج3/ص1126 [هنگامی که فاطمه نصیب خود از ارث حضرت رسول را از ابوبکر طلب نمود و او از دادن آن امتناع کرد، فاطمه بر او غضب کرد و تا آخر عمر با او قهر بود]

[5] صحیح البخاری ج6/ص2474 [فاطمه با ابوبکر قهر نمود و تا هنگام وفات با او سخن نگفت]

[6] صحیح مسلم ج3/ص1380 [مسلم در صحیح خود نقل می‌کند که: فاطمه بعد از امتناع ابوبکر از دادن ارث او، با ابوبکر قهر نمود و شش ماهی که بعد از پدرش زنده بود، با او سخن نگفت و چون وفات نمود همسرش علی بر او نماز گزارد و او را بدون اطلاع ابوبکر به خاک سپرد و تا فاطمه زنده بود، علی نزد مردم موقعیتی داشت ولی بعد از وفات او مردم از علی روی‌گردان شدند و او ناچار شد با ابوبکر بیعت کند!]

[7] عمدة القاری ج23/ص233 [صاحب عمدة القاری (هجران حضرت زهرا با ابوبکر را اینگونه توجیه می‌کند که): منظور از هجران فاطمه خودداری از رودررو شدن با ابوبکر است، نه اینکه مراد قهرِ حرام و ترک سخن باشد! سپس می‌گوید: حضرت زهرا کمتر از شش ماه بعد از این قضیه وفات نمود]

[8] فتح الباری ج6/ص202 [صاحب فتح الباری از بیهقی نقل می‌کند که: (ابابکر خواست از فاطمه عیادت کند. علی به فاطمه گفت: آیا اجازه عیادت می‌دهی؟ فاطمه گفت: آری. ابوبکر وارد منزل شد و از فاطمه حلالیت طلبید و فاطمه رضایت داد.) سپس می‌گوید: این روایت، اشکال قهر فاطمه با ابوبکر را برطرف می‌کند (چرا که این قهر ادامه پیدا نکرد) از طرفی برخی از بزرگان گفته اند: قهر فاطمه، خودداری از ملاقات با ابوبکر بوده، نه اینکه از باب قهرِ حرام باشد، چون تحقق قهر حرام به این است که با هم روبرو شده و از هم روی برگردانند، در حالیکه فاطمه وقتی غضبناک از نزد ابوبکر خارج شد، به خانه رفت و حزنِ او به مریضیش متصل شد (و اصلا با ابوبکر روبرو نشد تا از او روی بگرداند) و اگر حدیث شعبی (به نقل بیهقی) درست باشد که اشکال به کلی برطرف می‌شود. و به نظر همینطور هم می‌رسد زیرا با عقل زیاد و ایمان کاملی که فاطمه داشت بعید است که قهر با ابوبکر را ادامه داده باشد]

[9] با ابوبکر سخن نگفت و با او قهر بود تا اینکه از دنیا رفت

[10] صورتش را به طرف دیوار برگرداند

[11] البدایة والنهایة ج5/ص286 [ترجمه عبارت ابن کثیر: من نمی‌دانم علت غضب نمودن فاطمه بر ابوبکر چه بود؟ زیرا اگر به جهت این بود که ابوبکر او را از ارث پدری محروم کرده است، ( وجهی ندارد) چرا که ابوبکر عذری آورد که قبولش لازم است: او از رسول خدا روایت کرد که: ما پیامبران از خود ارثی نمی‌گذاریم و آنچه از اموال ما باقی می‌ماند، صدقه است. در حالی‌که فاطمه تابع روایتی است که قبل از درخواست ارث بر او مخفی مانده بوده. و احتمال این نمی‌رود که فاطمه ابوبکر صدیق را در نقل حدیث متهم بداند، و چگونه می‌تواند ابوبکر را تکذیب کند؟ در حالیکه این حدیث را کسانی غیر از ابوبکر مثل عمربن خطاب و عثمان و علی و عباس و عبد الرحمن و طلحه و زبیر و سعد و ابوهریره و عائشه نیز نقل کرده اند. و حتی اگر تنها ناقل آن ابوبکر بود نیز بر تمام اهل کره زمین تصدیق او واجب بود!

و اگر غضب فاطمه به این خاطر بود که وقتی فهمید این زمینها صدقه است نه ارث، می‌خواست شوهرش متولی و ناظر بر مصرف صدقات باشد، (وابوبکر قبول نکرد)، باز جای غضب نبود؛ چرا که ابوبکر این عذر را آورد که: چون من جانشین رسول خدا هستم، بر خود لازم می‌دانم که عهده دار صدقات حضرت باشم و همانگونه عمل کنم که او عمل می‌فرمود. لذا سوگند یاد کرد که هر کاری را که رسول خدا درباره صدقات انجام می‌داد به همان نحو انجام دهد.

ولی با این حال (یعنی با اینکه قهر، دو جهت بیشتر نمی‌تواند داشته باشد و هر دو هم مقبول نبود) فاطمه با او قهر کرد و تا زنده بود با او سخن نگفت و این قضیه دستاویزی مغتنم برای طائفه رافضی ها (شیعه) و بهانه‌ای برای شر به پا کردن و در جهل طولانی غوطه ور شدن گردید! در حالیکه اگر حقیقت امر را درست درک می‌کردند، به فضیلت ابوبکر صدیق معترف شده و عذر او را می‌پذیرفتند، چنانکه تمام صحابه و تابعین و علمای اعصار بعدی روایت ابوبکر را پذیرفته و با او موافقت کردند، ولی چه کنیم که رافضی ها گروهی پست و رذل هستند که متشابهات را گرفته و محکمات را رها می‌کنند. (منظور ابن کثیر از محکمات، راستگوئی ابوبکر، و از متشابهات قهر حضرت فاطمه می‌باشد!)]

[12] البدایة والنهایة ج5/ص248 [عتاب فاطمه بر ابوبکر به خاطر این بود که خیال می‌کرد استحقاق ارث بردن از پیامبر دارد و نمی‌دانست روایتی را که ابوبکر نقل می‌کرد … پس ناراحت شد و بر ابوبکر عتاب کرد و تا زنده بود با او سخن نگفت ، در حالی که او هم زنی مثل سایر زنها است و معصوم نیست]

[13] البدایة والنهایة - (4 / 231) [پس فاطمه در این مسأله بر ابوبکر غضب کرد و ناراحت شد ولی چنین حقی نداشت]

منبع: وبلاگ درایات دو ارزشی و فازی

تنظیم: محسن تهرانی - گروه حوزه علمیه تبیان