لوس مثل بچهی من
عزیز دلم دوستت دارم
حال که از محبت به فرزند صحبت به میان آمد، سوال این است که چقدر به آنها محبت کنیم؟ آیا محبت کردن به معنای این است که در برابر کارهای بد و ناپسند آنها سکوت کنیم؟ اگر آنها را زیاد ببوسیم و نوازش کنیم ، لوس و بی مسئولیت نمی شوند؟ چه کار کنیم که فرزندانمان مملو از عشق و محبت ما شوند و از طرفی لوس هم نشوند؟
اول اعتدال در محبت
در ابراز محبت و تكریم شخصیت كودك، نباید راه افراط را پیمود.زیرا در آن صورت علاوه بر این كه نمى توان نتیجه صحیح تربیتى گرفت ، بلكه شخصیت كودك در اثر زیاده روى والدین در ابراز محبت هاى نابه جا، لطمه جبران ناپذیرى خواهد خورد. چرا كه این كودك از خود راضى ، از جامعه توقعات و انتظارات نابه جایى خواهد داشت و در صورت بى اعتنایى دیگران به این خواسته هاى بى مورد،كودك ناز پرورده از زندگى بیزار و مایوس شده و دچار عقده حقارت خواهد شد. آرى :
ناز پرورده تنعم نبرد راه به جاى عاشقى شیوه رندان بلاكش باشد
به عنوان مثال بعضی ها از شدت علاقه به فرزند ، هیچ گونه مسئولیتی به او نمی دهند و با گفتن این که هنوز بچه است ، خودشان تمام کارها را انجام می دهند. پسر سی و دو ساله ای را می شناسم که هنوز بیکار است و هر زمان کاری برای او پیدا می شود، مادرش آن کار را رد می کند و می گوید: وای آخه بچم این همه، تو راه باشه!؟ و یا آخه ساعت کاریش زیاده ، بچم خسته می شه... این در حالی است که پدر پیر و مریض او تا اواخر شب در حال کار کردن است!!!
امام باقر علیه السلام مى فرماید: بدترین پدران آن هایى هستند كه در نیكى و محبت كردن به فرزندان خود زیاده روى نمایند. (تاریخ یعقوبى ، ج 2، ص 320)
استاد شهید مرتضى مطهرى رحمة الله ، در مورد آثار زیان بار افراط در محبت كودكان مى نویسد:
رو سو كتابى دارد به نام امیل كه در فن تربیت كودك نوشته است . كتاب جالبى است ، امیل نام كودك فرضى و افسانه اى است كه وى در كتاب خود او را تحت تربیت قرار مى دهد و به پرورش همه جنبه هاى جسمى و روانى او توجه مى كند. در همه موارد ایده روسو این است كه امیل را درحال ممارست با طبیعت و پنجه در پنجه طبیعت و در دامن سختى ها پرورش دهد.
اگر بچه هر چه می خواهد در اختیار داشته باشد، تا آخر عمر از دیگران ، از همسرش، از همکارانش همین توقع را خواهد داشت و طبیعتا آنها هم نمی توانند همه خواسته های او را انجام دهند و ناراحتی آن برای فرزند ما خواهد بود
وى معتقد است كه بدبخت ترین كودكان ، آن هایى هستند كه والدین آن ها، آنان را در ناز و نعمت پرورش مى دهند؛ نمى گذارند سردى و گرمى دنیا را بچشند و پستى و بلندى جهان را لمس كنند، این گونه كودكان در مقابل سختى ها حساس مى شوند و درمقابل لذت ها بى تفاوت ، هم چون ساقه نازك یك درخت كوچك در مقابل هر نسیمى مى لرزند و كوچك ترین حادثه سوئى آنان را ناراحت مى كند، تا جائى كه یك حادثه كوچك این فرزندان ناز پرورده را به فكر خودكشى مى اندازد. و از آنطرف هر چه موجبات لذت به آن ها داده شود، به هیجان نمى آیند و نشاط پیدا نمى كنند.این گونه انسان ها هرگز طعم نعمت ها را درك نمى كنند، گرسنگى نچشیده اند تا مزه غذا را فهمند، بهترین غذاها براى ایشان كم ارج تر و كم لذت تر از نان جوینى است یك بچه دهاتى مى خورد.( عدل الهى ، ص 187 و 188).
به همین جهت امام كاظم علیه السلام فرمود: چه خوب است كه فرزندان را در كودكى به كارهاى سخت و تحمل مشكلات وادار كرد تا در بزرگى حلیم و بردبار باشند. (وسائل الشیعه ، ج 21، ص 479).
سعدى با نقل حكایتى این واقعیت را به نحو زیبایى ترسیم مى كند: پادشاهى با غلامى در كشتى نشسته بود. غلام هرگز دریا ندیده بود و محنت كشتى نیازموده ؛ گریه و زارى آغاز كرده و لرزه بر اندامش افتاد. چندان كه ملاطفت كردند آرام نیافت .
ملك را عیش از او منغض شد و چاره ندانستند. حكیمى در آن كشتى بود، گفت اگر فرمائى من او را خاموش كنم ؟ پادشاه گفت : غایت لطف باشد. حكیم فرمود:تا غلام را به دریا انداختند. بارى چند غوطه بخورد. پس ، از مویش گرفتند و سوى كشتى آوردند. غلام به هر دو دست در سكان كشتى آویخت . چون برآمد به گوشه اى نشست و قرار یافت . ملك را تدبیر حكیم پسند آمد.
گفت : در این چه حكمت بود؟ گفت :اى خداوند! غلام از اول ، محنت غرق شدن نچشیده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست. هم چنین :قدر عافیت كسى داند كه به مصیبتى گرفتار آید. (گلستان سعدى ، باب اول ، حكایت 7)
اگر بچه هر چه می خواهد در اختیار داشته باشد، تا آخر عمر از دیگران ، از همسرش، از همکارانش همین توقع را خواهد داشت و طبیعتا آنها هم نمی توانند همه خواسته های او را انجام دهند و ناراحتی آن برای فرزند ما خواهد بود.
توجه داشته باشید که محبت با مسئولیت ندادن به بچه، انجام خواسته های نابه جای او و سکوت در برابر کارهای ناپسند متفاوت است.به قول معروف هر چیز به جای خود نیکوست.
قاطع بودن
وقتی صحبت از قاطع بودن به میان می آید، برخی از والدین تصور میكنند كه جدی و قاطع بودن به این معناست كه مثلاً پرخاشگر هم باشیم و یا این كه چنانچه فرزندمان از ما پیروی نكرد، با زور و خشونت مواردی را به او تحمیل كنیم و یا به او محبت نکنیم و نگوییم که دوستش داریم.
حال آن كه در مقوله های تربیتی، قاطع و جدی بودن به این معناست كه از اصولی پیروی كنیم و قوانینی برای فرزندانمان داشته باشیم، به علاوه، اصرار به اجرای آن قوانین در خانواده وجود داشته باشد. ثبات خُلق و ثبات اندیشه و رفتار در والدین ضروری است. چنانچه اصول تربیتی خود را تغییر دهیم و به گفته های خود چندان اعتقادی نداشته باشیم، فرزندان به اصول و قوانین خانواده پایبند نخواهند شد.
تشویق و تنبیه دو روش متفاوت تربیتی هستند و بایستی ویژگیهایی داشته باشند تا مۆثر واقع شوند. این دو روش چنانچه به موقع و با اصول درست اعمال گردند، می توانند از لوس شدن كودكان جلوگیری كنند. معمولاً كودكان لوس، والدین تسلیم شونده دارند. آنها در مقابل خواسته های كودك فوراً تسلیم میشوند و هر آن چه كه او طلب كند، برایش فراهم میكنند. در خانوادهای كه كودك لوس پرورش داده میشود، اثری از روشهای تنبیهی مناسب دیده نمی شود.
زخم زبان و تنبیه بدنی به نگرش بچه ها آسیب میی رساند ؛ اما بعكس محدودیت های معقول و مناسب سن كودك واقعا عزت نفس را در او پدید می آورد . برخورد قاطعانه ، اما محترمانه با فرزندان ، عشق و علاقه را نشان می دهد . شما می توانید با رعایت تعادل حساس بین بیان عشق بدون شرط ، حمایت از مهارت های رشدی كودك و توقع انتظار رفتار پسندیده ، عشق و محدودیت را همزمان برقرار كنید.
فرآوری : زینب عشقی
بخش خانواده ایرانی تبیان
با نگاهی به کتاب حقوق متقابل والدین و فرزندان،عبدالکریم پاک نیا
مطالب مرتبط: