چرا بر خدا واجب نیست؟
اصول دین پایههای اعتقادی دین است که نخست باید به آنها ایمان آورد و سپس به فروعی که از آن بر خواستهاست پایبند بود. اصول دین از نظر اهل سنت، توحید، نبوت و معاد, و از نظر شیعه عدل وامامت نیز اضافه می گردد و پایههای اعتقادی ادیان را شامل میشود.
عدل در اصول دین به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمیکند و هر چیزی را در جای خویش نگه میدارد و با هر موجودی، چنانکه شایستهاست رفتار میکند و از هر کس به اندازه ی توانایی ها و استعداد هایی که به او عطا فرموده است انتطار دارد و در آخرت او را به اندازه ی همان استعداد ها مورد بازخواست قرار میدهد.
معنای عدل
"عدل" در لغت به معناى "میانه روى" و اجتناب از افراط و تفریط است این واژه به معناى مثل و هم اندازه (معادل) نیز به کار گرفته مىشود و گاه به معناى بدل و جانشین و فدیه است.
از میان فراوانی که برای عدل در علم کلام نوشته اند، عدل الهی در مقام ثواب و عقاب بیش از بقیه مورد بحث و بررسى و نقض و ابرام واقع شده است.
اعتقاد اشاعره نسبت به عدل خداوند
اشاعره (پیروان ابوالحسن اشعرى) معتقدند هیچ چیزى بر خداوند ضرورى و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزى بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف براى او است، در حالى که هیچ بندهاى حق تعیین تکلیف براى خدا و محدود کردن دایره قدرت و اراده و فعالیت آن ذات اقدس را ندارد. از این رو کسى حق ندارد که بگوید "صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است"، بلکه هر آنچه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گر چه تمامى مۆمنان را به جهنم و تمامى کفار را به بهشت بفرستد! و این محال نیست.
منشأ اشتباه این گروه، نحوه بیانى است که معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زیرا معتزله (پیروان واصل بن عطاء) با تمسک به حسن و قبح عقلى و ذاتى، رعایت عدالت در دنیا و آخرت را بر خداوند واجب مىدانند که بیان آنها با نوعى تحدید و تعیین تکلیف براى خداوند همراه است!
اعتقاد شیعه امامیه نسبت به عدل خداوند
امامیه (پیروان ائمه اثنى عشر) معتقدند با توجه به حسن و قبح ذاتى و عقلى و با توجه به اقتضائات کمالى ذات خداوند، صدور قبایح از جمله: خلف وعده و کذب و ظلم از خداوند ممکن نیست و وقتى که صدور قبایح از خدا محال باشد، هر آنچه از خداوند صادر شود، حَسَن و عین عدالت خواهد بود. بنابراین، با توجه به وعدههایى که قرآن کریم داده است و با توجه به این که خلف وعده از او محال است، امکان ندارد که کفار و منافقان و مشرکانى را که بر کفر و نفاق و شرک مردهاند، به بهشت ببرد و بر عکس انبیا و اولیا و مۆمنان را به جهنم بیفکند.
به عبارت روشنتر، صدور عدل و صدق و وفاى به عهد "از خدا" ضرورى و واجب و صدور قبایح "از خدا" محال است، نه این که صدور عدل "بر خدا" واجب و صدور ظلم "بر خدا" حرام باشد. "وجوب" در این جا به معناى "ضرورت فلسفى" در مقابل محال و ممتنع است، نه به معناى وجوب عقلى و یا شرعى به عنوان حکمى لازم بر خداوند. از این رو، نقش عقل در این جا کاشفیت از واقع و نفس الامر است، نه صدور حکمى بر خداوند. عقل تشخیص مىدهد که حتماً خدا عادل است و هرگز بر کسی در دنیا یا آخرت ظلم روا نداشته و نخواهد داشت، اما توان تعیین تکلیف براى خداوند و تحدید او را ندارد.
در پى این نزاع، امامیه و معتزله به عدلیه معروف شدند و عدل را به عنوان یکى از اصول مذهب به اصول دین اضافه کردند، در حالى که اشاعره همچنان تنها توحید و نبوت و معاد را از اصول دین مىدانستند. البته بین ایده معتزله و شیعه نیز تفاوتهاى فراوانى است، و نظر شیعه از افراط معتزله و تفریط اشعرى دور است.
لازم به ذکر است که عدل به این معنا، داراى لوازمى است که در فقه یا کلام یا هر دو مورد استفاده و بررسى واقع شدهاند. آنها عبارت اند از:
الف. عدل در تکوین:
هر مخلوقى متعادل و متوازن خلق شده است و اجزاى آن به گونهاى تعبیه شدهاند که بتوانند در مجموع، آن موجود را به کمال لایق برسانند. از آن سوى به هر موجودى در عالم آفرینش نقشى خاص داده شده، تا کل عالم هستى نیز به صورت منسجم و هماهنگ به سوى هدفى از پیش مقرر شده، حرکت نماید.
ب. عدل در عالم تشریع:
عدل تشریعى دو ملازمه دارد:
1. قبح عقاب بلا بیان: (اسراء، 15) خداوند کسى را به خاطر ترک تکلیف از روى جهل، (البته اگر قاصر باشد نه مقصر) عقاب نخواهد نمود. از این روى اگر کسى با مبلغ و منذرى مواجه نگردید تا با دین آشنا شود و توان مهاجرت و تحقیق را نیز نداشت، مستضعف محسوب مىشود و به دلیل اعمال جاهلانه خویش عقاب نمىگردد. از آن سوى در مواردى نیز که دستورى خاص از جانب شرع نرسیده است، حکم به جایز بودن آن عمل مىشود.
2. قبح تکلیف بما لایطاق: (بقره، 233 و 286 ؛ انعام، 152 ؛ اعراف، 42 ؛ مۆمنون، 62) خداوند بیش از توان انسان از او تکلیفى نخواسته و عسر و حرج را از کسانى که معذورند، برداشته است. (فتح، 17 ؛ نور، 61 ؛ حج، 78 ؛ توبه، 91 ؛ مائده، 6) از هر کسى تنها در حد توانش انتظار مىرود و اعمالش نیز طبق توانایىهایش ارزیابى مىگردد. اگر نیک باشد، پاداش داده مىشود و اگر زشت باشد، معاقبه مىگردد.
ج. عدل در محشر:
خداوند در روز قیامت با توجه به موارد فوق به عدالت حکم مىکند.
د. عدل در اجراى حکم:
خداوند در اجراى حکم نیز به عدالت عمل مىکند؛ نیکان را پاداش و بدکاران را عقاب مىنماید.
قابل توجه است که در ادعیه امامان معصوم (علیهم السلام) همواره از عدالت خداوند به او پناه برده شده است و در قرآن نیز صفت عدل به صورت سلب ظلم به خداوند نسبت داده شده است. رمز آن این است که اطاعت از حق و عبادت او آن گونه که شایسته او است، و شکر نعمات او به گونهاى که جبران نعمات و هدایاى الهی را بنماید، در توان کسى نیست؛ چرا که توفیق اطاعت و شکر او نیز خود تفضلى دیگر و موهبتى دیگر است و شکرى جدید را مىطلبد.
از سوى دیگر، اطاعت و تشکر در مقابل نعماتى است که در دنیا در اختیار ما نهاده شده است. بنابراین ثواب اخروى، چیزى جز تفضل و عنایتى مضاعف نیست؛ یعنى از آن جا که رحمت الهی بر غضبش مقدم است و خداوند رحمت را بر خود واجب نموده، (انعام، 12 و 54) سنت الهی بر دادن پاداش دوباره در مقابل اطاعت و تشکر واقع شده است. به همین جهت چندین برابر اعمال حسنه مۆمنان، به آنها پاداش مىدهد، نه فقط به قدر استحقاقشان، و از عذاب اخروى مجرمان نیز به انحاى مختلف: از راه بلایاى دنیوى، سکرات مرگ و قبر و محشر و شفاعت مىکاهد، به آنها تخفیف مىدهد و آنها را به اندازه استحقاقشان مۆاخذه نمىکند.
از این رو خداوند در مقام ثواب و عقاب اهل فضل و جود و احسان و عفو و مغفرت است، نه اهل عدل و احسان و تفضل و کرم و جود که از حیث ارزش اخلاقى برتر از عدالت اند. در نتیجه، او فوق عدل است؛ چون حاکم و مولاى مطلق و خیر محض و رحمت واسعه است.
شایان ذکر است که اعتقاد به عدالت الهی در تمامى ابعاد آن، داراى آثار علمى و عقیدتى و عملى فراوانى است. این اعتقاد، در ارائه دلیلهاى اثبات نبوت و امامت و معاد مورد استفاده قرار مىگیرد و در استنباط احکام نیز نقشى عظیم را ایفا مىکند. با امید به عدل الهی در قیامت، صبر در مقابل ظلم و ستم دیگران (در صورت عجز از دفاع و دفع ظلم) آسانتر و مۆمنان به انجام حسنات و سبقت بر خیرات و اقامه عدل و قسط در جامعه و رعایت حقوق یکدیگر تشویق مىشوند.
فرآوری: آمنه اسفندیاری
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منابع:
اسلام کوئیست
ویکی پدیا