تبیان، دستیار زندگی
بعضی از اسرا در اوایل اسارت با پیاز، نامه نوشته بودند! پیاز برای خوردن غذا لازم بود و ما نداشتیم. وقتی که پیاز وارد اردوگاه شد، نگهبان عراقی پیاز را می‌آورد تا پوست بکنیم و در دیگ غذا بریزند بعد پوست‌ها را خارج می‌کردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روزهایی با عطر پیاز!


بعضی از اسرا در اوایل اسارت با پیاز، نامه نوشته بودند! پیاز برای خوردن غذا لازم بود و ما نداشتیم. وقتی که پیاز وارد اردوگاه شد، نگهبان عراقی پیاز را می‌آورد تا پوست بکنیم و در دیگ غذا بریزند بعد پوست‌ها را خارج می‌کردند.

روزهایی با عطر پیاز!

در آشپزخانه مشکلات زیادی بود، مثل نبودن نفت کافی و وسایل آشپزی. چراغ‌های غذاخوری کج و کوله و سوراخ شده بودند و بچه‌ها خودشان آن‌ها را تعمیر می‌کردند، وسایل نظافت نداشتیم. چیزی نبود که با آن دیوارها و کف آشپزخانه را بشوییم و این مسئله بر سلامت و بهداشت اثر منفی داشت، به صورتی که بیماری‌های روده‌ای بین بچه‌ها شایع شد. به صلیب گفتیم، آن‌ها هم یادداشت کردند و گفتند: به عراقی‌ها می‌گویم؛ اما این مسئله حل نشد.

وقتی تازه وارد اردوگاه شده بودیم آب چاه داشتیم، این آب کثیف و شور و ضد عفونی نشده بود. کرم‌های داخل آب با چشم غیر مسلح می‌دیدیم و مجبور بودیم با همین آب استحمام کنیم و لباس بشوییم.

آب آشامیدنی به وسیله تانکر به اردوگاه آورده می‌شد، بچه‌ها خودشان یک مخزن آب با بلوک سیمانی و با سقف شیروانی درست کرده بودند. یک ورودی برای آب و چند شیر داشت.

خدا می‌داند همین صندوق کوچک زردرنگ، چه خاطره‌هایی در دلش جا داده آبی که ماشین می‌آورد، آب کاملا گل آلود رودخانه بود. وقتی بچه‌ها متوجه شدند که کف مخزن را تمیز می‌کردند، به ارتفاع ده سانتیمتر گل و لای دیدید. این وضعیت زمانی بود که ما آب داشتیم و اجازهء استفاده از آن را به ما می‌دادند و ما هم راضی بودیم اما خود تانکر باعث دردسر شده بود. به خاطر این که رانندهء آن بیشتر از اردوگاه خارج شود و در مرخصی باشد، هر بار که برای آوردن آب می‌رفت فقط یک سوم تانکر را پر می‌کرد. چند بار بچه‌ها زیر تانکر مخفی شدند و خواستند فرار کنند که موفق نشدند. پس از این کارها با وارد شدن ماشین آب سوت می‌زدند و بچه‌ها را در هر وضعیتی که بودند وارد اتاق می‌کردند مثلا اگر کسی با یک سطل آب قرار بود حمام کند و نوبتش شده بود، باید حمام را رها می‌کرد و به اتاق می‌رفت فرارها باعث شده بود تا عراقی‌ها امتیازات ساده زندگی را از ما بگیرند و باعث دردسر همه شوند.

وقتی تازه وارد اردوگاه شده بودیم آب چاه داشتیم، این آب کثیف و شور و ضد عفونی نشده بود. کرم‌های داخل آب با چشم غیر مسلح می‌دیدیم و مجبور بودیم با همین آب استحمام کنیم و لباس بشوییم

در سه نقطه عراق اردوگاه‌های اسرای ایرانی بر پا بود؛ موصل با چهار اردوگاه، رومادیه با پنج اردوگاه و یکی هم در منطقهء تکریت یا صلاح‌الدین که اسرای مخفی در آن بودند. غیر از موصل، بقیه مناطق از نظر آب و هوا، خشک و کویری بود. رطوبت هوا کم و گرما زیاد بود، تابستان گرم و زمستان سرد و پر سوز بود.

این وضعیت باعث توفان و گرد خاک و شن می‌شد کمبود آب و ضعف بهداشت باعث بالا رفتن تعداد مسلولان شد! این بیماران را به بیمارستان تموز که بیمارستان نیروی هوای رومادیه بود، بردند، اما نتوانستند آن‌ها را مداوا کنند و به اردوگاه‌های موصل فرستادند.

خطر آلودگی و شیوع بیماری بالا بود. بنابراین برای بیماران مسلول اتاق قرنطینه مهیا کردیم و همه گونه وسایل در آن گذاشتیم، تا بهبود پیدا کنند و بتوانند با بچه‌های دیگر زندگی کنند. در این کار نقش دکتر رضا، محمد کرمعلی و دکتر فرهاد ملک قابل تحسین و ستایش بود. آنان فرماندهی اردوگاه را مجبور کردند اتاق‌های قرنطینه را در اختیارمان بگذارند. بچه‌ها سعی می‌کردند تماسشان را با این بیماران، هر چند که مریض بودند، قطع نکنند تا احساس نکنند که کنار گذاشته شده‌اند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: خبرگزاری ابنا