تبیان، دستیار زندگی
گاهی دراماتورژی راه به جایی نمی برد بلکه نتیجه معکوس به همراه خواهد داشت. یعنی به جای آنکه متن را در زمان اجرا به برداشتی قابل ملاحظه و چشمگیر بکشاند، باعث می شود جلوه حقیقی و زیبای متن مخدوش بشود و نتواند آن طور که باید و شاید تاثیر لازم را بر مخاطبان بگ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیچیدگی فرم ها

نگاهی به نمایش ”‌ملکه زیبایی لی نین”‌ نوشته ”‌مارتین مک دونا”‌ و کارگردانی ”‌همایون غنی زاده”‌


گاهی دراماتورژی راه به جایی نمی برد بلکه نتیجه معکوس به همراه خواهد داشت. یعنی به جای آنکه متن را در زمان اجرا به برداشتی قابل ملاحظه و چشمگیر بکشاند، باعث می شود جلوه حقیقی و زیبای متن مخدوش بشود و نتواند آن طور که باید و شاید تاثیر لازم را بر مخاطبان بگذارد.

پیچیدگی فرم ها

همایون غنی زاده در مجموعه آثارش کارگردان، طراح (ایده پرداز) و دراماتورژ فرمالیستی بوده و البته در برخی از این آثار مانند "کالیگولا"، "ددالوس و ایکاروس"، "آنتیگونه" و حتی "1313 تبصره 8" موفق هم هست. حتا در برخی موارد همتای آربی آوانسیان می شود، به لحاظ چیدمان، فضاسازی و تکیه بر تصویرسازی. اما گاهی نیز با عدم موفقیت روبرو شده است.

با آنکه نمایش "ملکه زیبایی لی نین" زیبایی های خاص خود را در طراحی و ارائه تصاویر بکر و خلاق دارد، اما در کل در بازنمود متن مطرح مارتین مک دونا کم می آورد. او یک نویسنده ایرلندی است و مثل قاطبه روشنفکران و بیداردلان ایرلندی، نظرگاه مساعدی نسبت به استعمارگر پیر انگلیس  ندارد. برای همین در این متن با نگاه ناتورالیستی بر آن است تا عواقب حقارت، عصبانیت، جنون، مهاجرت و ویرانی ناشی از مستعمره شدن را عیان کند. بردن این مفاهیم در لابه لای زیبایی های ظاهری راه را به کژراهه تبدیل کردن است. اول اینکه این نویسنده ایرلندی جوان و آثارش کاملا معاصر است و دراماتورژی کردن یک متن معاصر اصولا درست نیست، مگر آنکه واقعا بشود با این رویکرد اثر را بیشتر تفهیم کرد. دوم اینکه این متن هنوز به شکل درست و حقیقی اش در تهران اجرا نشده و این نگاه فرمالیستی به متن ناتورالیستی چندان خوشایند نیست. سوم اینکه فرم همه جا راهگشا نیست و عناد با مفهوم و معنا هنر نیست، در فرآیند فرمالیسم حقیقی نیز بر آن اند که مفهوم را در لفافه قرار دهند، نه اینکه متن و اجرا را عاری از آن کنند.

مورین (ویشکا آسایش) در 40 سالگی وظیفه اش نگهداری از مادر پیر و 70 ساله اش (همایون غنی زاده) است. به همین دلیل این مادر چشم دیدن هیچ مردی را ندارد که بخواهد از راه برسد و این دختر را به عنوان همسر انتخاب کند و با خود ببرد. ریموند (سعید چنگیزیان) برای این مادر سیگار می آورد و پیرزن مخفیانه آن ها را در مقابل لوله جاروبرقی می کشد. ریموند همچنین پیام آور پاتو (مهدی کوشکی) است. پاتو علاقه-مند به مورین است اما مادر این پیام ها را در بخاری می  سوزاند. مورین به تلافی بار اول با روغن داغ دست مادر را می سوزاند، البته مادر هم بیکار نمی  نشیند و برای دلسرد کردن پاتو دیوانگی و بستری شدن مورین را افشا می کند. مورین، که در لندن و دور از ایرلند به سر می برده، در سن 25 سالگی به دلیل حقارت تحمیلی یک خانواده انگلیسی، عصبی می شود و برای درمان سر از بیمارستان اعصاب و روان درمی آورد، اما این افشاگری مانع از رابطه آن دو نمی شود چون آن دو بر لذت این رابطه واقف اند، برای همین پاتو اصرار دارد که با مورین ازدواج و به آمریکا کوچ کنند. نامه پاتو به دست مورین نمی  رسد و این انتقام و نفرت شدیدی را به همراه می آورد. مورین پس از شکنجه شدید مادرش با روغن داغ، او را با انبر ذغال می کشد و بعد از اینکه خانه را برهم ریخته و نیمه ویران می کند، با بستن یک چمدان پا در راه سفر طولانی و بی بازگشت می گذارد.

پیچیدگی فرم ها

مک دونا به دنبال بیان چیزی است که یک ایرلندی تجربه و لمس کرده. انگلیس، ایرلند را فتح و مردمانش را تحقیر کرده است، زیرا هر نوع استعماری چنین حس و حال منفی ای را در مغلوبان ایجاد می کند. طغیان علیه خود و ویرانگری شاید یک راه حل گذرا باشد اما مادامی که این غلبه هست، عقده حقارت هم پا برجاست.

همایون غنی زاده بر آن بوده تا با ایجاد وضعیتی فرمگرا، زیبایی های کار خود را در اجرای "ملکه زیایی لی نین" عیان کند و موفق هم هست. هرچند این موفقیت بیانگر آنچه باید نیست. یعنی در متن تراژدی هولناکی وجود دارد که در این اجرا از آن به راحتی چشم پوشیده شده، چون زیبایی ها نمی تواند بیانگر آن درد هولناک باشد. اینکه صحبت از گِل می شود، اما گِلی در میان نیست؛ یعنی فرم قرار است ما را از بیان این وضعیت به گونه ای دیگر منقلب کند. بنابراین انتظاری بیش از این هم نیست، اما این وضعیت دردهای آشکار و پنهانی دارد که کارگردان باید در کشف و ارائه اش بکوشد. به عبارت بهتر نمایش گِل تاثیر ماندگاری می گذارد که در حذفش مفهوم از بین خواهد رفت؛ یعنی اقتدار فرم گاهی فرو می پاشد و اثر را بی تاثیر می گرداند.

یک تیمارستان

موفقیت نسبی که در القای فضا به کار آمده در طراحی صحنه، لباس، نور، چیدمان و استفاده از آکسسوار به چشم می آید. فضا با توجه به لباس سفید و آستین های بلند تداعی گر تیمارستان است. یعنی وجود عده ای روانی و دیوانه نتیجه متلاشی شدن سرزمین ایرلند به دست بیگانه ای چون انگلیس است. این جنون در کارهای قبلی همایون غنی زاده هم به شکل بارزی یادآوری شده است. در "کالیگولا" و "1313 تبصره "8 هم چنین لباس و فضایی به عینیت درآمده که خوشبختانه در این دو نمایش کاملا با فرم و منطق آدم ها عجین می شود، اما در حال حاضر در دل صحنه، مکانی مخصوص که دیواره و سقف و کف سفید دارد، طراحی شده است. این خود بیانگر خلاقیتی ویژه است که در آن زمان نیز با طراحی نور شکل می گیرد. نور آبی شب را تا سپیده دم تداعی و نور زرد و نارنجی روز را تا دم غروب شامل می شود. در مکان هم اشیا مختصر شده اند. یک صندلی گردان که بخش عمده ای از میزانسن ها روی آن سوار شده است. اشیا به چهار رنگ درآمده اند. سطل ها، چمدان و چرخ آشغال که قرمزند. میز، تلویزیون و صندلی که سفیدند. رادیو، بخاری، لوله های جارو برقی و کف ساز که مشکی اند. ظروف که نقره ای اند. این نوع ظرافت در تلفیق رنگ ها در فضای اشباع شده از سفید کاملن چشمگیر می شود. به عبارتی ترکیب رنگ ها در درازای اجرا چشم نواز می شوند.

همایون غنی زاده بر آن بوده تا با ایجاد وضعیتی فرمگرا، زیبایی های کار خود را در اجرای "ملکه زیایی لی نین" عیان کند و موفق هم هست. هرچند این موفقیت بیانگر آنچه باید نیست .

همایون غنی زاده کاربلد است و می داند در کاربرد چیدمان و آکسسوار چگونه اجرایش را پیش ببرد. در محیط، ابزار مدام در حال به کار گرفتن اند. همین روند شکل اجرا را موجب می شود. ای کاش در زمینه بازی هم می توانست به طراحی و هدایت بهتری دست یازد. روند دیوانگی چندان مصداق عینی یک شکست سنگین را تداعی نمی کند و اصلا تیمارستان همه چیز را غیر منطقی می کند و دیگر محلی از اعراب باقی نمی گذارد که جنایت مورین گناهکارانه جلوه کند. حتی مهاجرت و کوچ مدام نیز در قبال پذیرش سکوت جلوه حق به جانبی نخواهد گرفت. در حالی که هدف اصلی مک دونا زیر سوال بردن استثمار انگلیس است و اتفاقا او برخلاف بکت و جویس که از ایرلند گریخته اند، جانبدارانه مسائل ایرلند را در بوته نقد قرار می دهد.

پیچیدگی فرم ها

حالا با این تعبیرات باید سعید چنگیزیان مدام عربده بکشد تا نوعی از دیوانگی را تداعی کند و مهدی کوشکی مدام انگشت در دهان بجود که هنوز در مرحله دهانی از نظرگاه فروید روان شناس باقی مانده است و انگار رشد ذهنی نداشته و مثل کودکی خُرد نیاز به حمایت مادرانه دارد، اما مادر هم خود سرکرده دیوانگان است. این تحلیل یا تخیل غنی زاده ربطی به متن مک دونا ندارد و به همین دلیل هم نمی¬تواند مصائب و دردهای تراژیک آن متن را در محضر مخاطب قرار دهد. کافی است به "مرد بالشی" مک دونا کار آیدا کیخایی و محمد یعقوبی نظری بیندازیم. در آنجا تراژدی در کنار کمدی بیانگر یک فضای پر از خشونت شده است. یعنی تحلیل و مسیر درست در اجرا چنین نظرگاهی را موجب شده، اما در کار غنی زاده حتی فضای تیمارستان هم لوکس و عاری از درد می نماید. بنابراین نه وجه تراژیک و نه وجه یحتمل کمیک در آن کاملا بی رنگ شده است. ویشکا آسایش هم پیرو همین ایده کارگردانی بوده و البته فرصت های بیشتری برای بازی دارد. جهیدن بر صندلی گردان و استفاده از کف ساز و رادیو و اجاق و ... به هر حال از او موجودی فعال می سازد. خود او هم انگیزه های زیادی برای در صحنه بودن دارد و شاید این هم دلیلی برای پذیرش بودنش باشد و ببینیم که بازیگر موفقی هست و اگر بازی اش به درستی هدایت نشده، این دیگر مشکلی است که کارگردان خواسته است. همایون غنی زاده هم در ارائه نقش پیرزن به دلیل نداشتن صدای رسا و روان تا حدی ناموفق است. هوتن شکیبا در اجرای "دایی وانیا" کار محمدحسن معجونی واقعا یک پیرزن را به تمام معنا بازی کرد. در سینما هم بازی مرتضی ضرابی در نقش پیرزن دستفروش مخملباف مثال زدنی است، البته ضرابی با گریم سنگین، اما شکیبا با بازی درست توانستند نقش آفرینی کنند. در این میان بازی غنی زاده اصلا تعریفی نیست.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : سایت ایران تئاتر / رضا آشفته

مطالب مرتبط:

قفس ایبسن

تنهایی یک زن    

روایتی تازه از پانتومیم