تبیان، دستیار زندگی
همه ی عکاس ها جمع شده بودند توی خانه ی واسیلی . زن و بچه اش رفته بودند و حالا امن ترین جا برای این همه عکاس خانه ی واسیلی بود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خانه ای امن برای عکاس ها


همه ی عکاس ها جمع شده بودند توی خانه ی واسیلی . زن و بچه اش رفته بودند و حالا امن ترین جا برای این همه عکاس خانه ی واسیلی بود .

قبلا بریده بود

پدر واسیلی خبرنگار تاس بود ، زمان اتحاد جماهیر شوروی. و تولد یازده سالگی پسرش یک دوربین زنیت خرید و پنج حلقه ی 36 تایی فیلم 135. همان موقع واسیلی با پدرش رفت افغانستان و با همان دوربین زینت عکس هایی گرفت که پدر را مجبور کرد که یک دوربین یاشیکا برایش بخرد. آن وقت افغانستان امن شده بود.

نیروهای شوروی داشتند جُل و پلاسشان را جمع می کردند. دو سه سال بعد بود که جمهوری های شوروری یکی یکی مستقل شدند. همان وقتی که بعد از رفتن ارتش شوروی از افغانستان، برهان الدین ربّانی رئیس جمهور شد و احمدشاه مسعود هم وزیر دفاع. پدر واسیلی یک گفت و گو هم از احمدشاه مسعود گرفت و واسیلی هم چند تا عکس  و یک عکس دو نفری از واسیلی یازده ساله و احمدشاه مسعود که هیچ وقت ظاهر نشد.

پدر واسیلی اصلیتش برای کریمه بود و روس زبان بود و مادر واسیلی را توی سفر به تفلیس پیدا کرده بود. بعد از فروپاشی هم پدر و مادر توی همان کریمه ماندند ، تا وقتی که از این دنیا رفتند .

واسیلی عکاس فرانس پرس شد و برای تهیه ی یک خبر از کنسرت بزرگ ارکستر سمفونی اوکراین رفت کی اف و آن جا نوازنده ی سلوی ویولون آلتو را دید و همان تک نواز ویولون آلتو شد همسرش.

نادیا همسر واسیلی به دنیا آمده ی کی اف بود. اما با واسیلی همه جا می رفت و هر وقت کارشان تمام می شد ،می آمدند کریمه. همان جا که خانه ی پدری واسیلی بود. واسیلی کریمه را از همه جا بیشتر دوست داشت و همان موقع نوجوانی که شوروی از هم پاشید. کلی ناراحت شد و مدام از پدرش می پرسید که من کجایی هستم و پدرش فقط جواب می داد تو یک دو رگه ی روس و گرجی هستی.

هنوز پسر واسیلی چنین سوالی را نپرسیده بود وگرنه ناچار بود کلی قصه ببافد و از تاریخ روسیه بگوید تا به انقلاب مزخرف بلشویکی برسد و بعد وقایع سال نود میلادی را تعریف کند و طرح های گورباچف را تشریح کند. واسیلی نمی توانست خودش را اوکراینی یا روس بداند. دلش برای همان روسیه ی قبل از لنین تنگ شده بود. دوره ای که هرگز آن موقع را ندیده بود.

با بالا گرفتن درگیری ها و تغییر دولت در کی اف، ارتش روسیه وارد کریمه شده بود. اوضاع که به هم ریخت ، نادیا هم گفت که این جا ناامن است و راست می گفت و طبیعی بود که بهترین جا برای نادیا و پسرشان یک جایی نزدیک تر به مرزهای غربی اوکراین باشد نه جایی که دم دست روس هاست.

اوضاع کریمه به هم ریخته بود . ناتو همه جا را می زد . هیچ کس باور نمی کرد تهدیدها واقعی بشود . ناتو داشت علیه کشوری جنگ می کرد که بمب اتم داشت آن هم سرکشوری که چیز دندان گیری نداشت

همین شد که نادیا رفت و پسرشان را هم باخودش برد و واسیلی ماند توی همان خانه ی پدری .

از طرف فرانس پرس سه نفر عکاس دیگر هم فرستادند کریمه و یک جایی برایشان توی یک هتل رو به دریا گرفتند. به دوازده ساعت نرسیده هتل پر شد از خبرنگارها و عکاس ها و تصویربردارهایی که از همه جای دنیا می آمدند.

ده روزی از ورود ارتش روسیه به کریمه گذشته بود. ارتش روسیه آرام و بدون درگیری آمده بود توی شبه جزیره. از لحظه ی ورود ارتش به این طرف دو بار واسیلی را خواسته بودند. بار اول فقط یکی دو تا برگه پر کرده بود و سوالی نکرده بودند و واسیلی هم چیزی نگفته بود. اما بار دوم سوالاتی کردند که بوی اتهام جاسوسی می داد. می گفتند چرا کار توی فرانس پرس را قبول کرده و توی هیچ روزنامه یا خبرگزاری روس زبان کار نکرده و چرا همسرش اوکراینی است؟ واسیلی هم مثل یک سیاسمتمدار جواب می داد . بعد سوالات که تندتر شد واسیلی از کوره در رفت . گفت تمام عکاس ها و خبرنگارهای فرانس پرس این موقعیت را داشته اند که تبعیت فرانسه را بپذیرند ، اما واسیلی این کار را نکرده .

گفت که متولد کریمه است و پدرش متولد کریمه بوده و هرگز خودش و پدرش تابعیت اوکراین را نپذیرفته اند . واسیلی گفت که اگر حالا یک گذرنامه ی فرانسوی داشت آن ها جرئت نمی کردند این طور سوال پیچش کنند .

به واسیلی گفتند که می تواند کماکان توی کریمه بماند و عکس بگیرد . گفتند که خیالش راحت باشد .

چند روز دیگر گذشت . تهدید های طرفین بوی باروت می داد . خبرنگارهای از طرف دولت های متبوعشان خبرگرفته بودند که دیگر لزومی به ادامه ی اقامتشان نیست . گروهی از خبرنگارها برگشتند

و تعداد بیشترشان ماندند . اوضاع کریمه به هم ریخته بود . ناتو همه جا را می زد . هیچ کس باور نمی کرد تهدیدها واقعی بشود . ناتو داشت علیه کشوری جنگ می کرد که بمب اتم داشت آن هم سرکشوری که چیز دندان گیری نداشت . بمباران ناتو جای سالم برای کریمه نگذاشته بود . هتل خبرنگارها دیگر جای امنی نبود . واسیلی عکاس ها را آورد خانه ی خودش. سه شب خانه ی واسیلی ماندند تا راهی برای رفتن از کریمه پیدا کنند .

واسیلی عکس های دوران خبرنگاری پدرش را برای هم قطارهایش نمایش می داد . عکس های خانوادگی مادرش و پدرش را . عکس های دورانی که گرجی و قزاق و اوکراینی را روس می دانستند .

میان عکس های قدیمی توی جلد آلبوم یک عکس پیدا کردند از نوجوانی که کنار احمدشاه مسعود ایستاده است . همان عکسی که واسیلی خیال می کرد سیاه شده . همان عکسی که پدرش گفته بود ، ظاهر نشده است .

پدر واسیلی ترسیده بود عکس پسرش و احمدشاه مسعود را نشانش بدهد . ترسیده بود پسرش بچگی کند و عکس را به همه نشان بدهد و برایشان بد بشود . پدرش نگاتیو این یک عکس را قبلا بریده بود .

حالا واسیلی به عکس مورد علاقه اش رسیده بود و دنیا داشت توی جنگ غیرقابل پیش بینی می سوخت.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان


مطالب مرتبط:

قطارهای ژنو

خبر از تغییر فصل ها

عادت دوست داشتن تو