تبیان، دستیار زندگی
به زخم زخمِ آغوشت قسم و به شعله، شعله توفان رنج ‏هایت! تنها صدفی هستی که استحقاق گوهری چون خاتون غم‏ها را داری که در آغوش مهربانت آرام بگیرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیمرغ قاف مظلومیت

سلام بر دارالسلام! سلام بر دارالملائک!

سلام بر ارواح مطهّری که هم‏ناله همیشگی مظلومیت بقیع هستند و سلام بر تربت مقدّس بقیع!

تاریک، مثل غربت زهرایی ای بقیع                  وقتی که مثل فاطمه تنهایی، ای بقیع!

دارالسلام نه...، که تو دارالملائکی                  یاس کبود را تو پذیرایی ای بقیع!...

چقدر غریب، چقدر مظلوم، چقدر تنها، چقدر تاریک و چقدر دلگیر و همیشه مِه گرفته ‏ای، ای بقیع!

به زخم زخمِ آغوشت قسم و به شعله، شعله توفان رنج ‏هایت! تنها صدفی هستی که استحقاق گوهری چون خاتون غم‏ها را داری که در آغوش مهربانت آرام بگیرد.

با بغض‏ های در گلو مانده ‏ات، با فریادهای همیشه خاموشت و با خونْ گریه‏ هایی که دل شب‏های مدینه را می ‏سوزاند، فقط تو لیاقت مهمان نوازی گلواژه آفرینش را داری، که تصویری از دردهای ناگفته بضعه طاهایی.

هان ای بقیع! کاش می‏ دانستیم چه ناگفته‏ ها در دل غمینت می ‏گذرد و چه غوغایی است، در حَنجره پر از شکایتت؟

کاش به سخن می ‏آمدی از همنشینی ‏هایت با پهلوشکسته ی بی ‏یار و یاور!

کاش مردم می ‏دانستند که قطره، قطره اشک فاطمه علیهاالسلام ، لکّه ننگی بر چهره تاریخ بشریت است.

بریده باد دست‏ هایی که به صورت آبروی هر دو گیتی سیلی زدند و دل بتول را خون کردند.

مگر نه این‏ که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله ‏فرموده‏ اند:

«فاطِمَهُ بِضْعَه مِنّی، مَن سَرَّها فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ ساءَها، فَقَدْ ساءَنِی، فاطِمَهُ أَعَزُّ النّاسِ عَلَیَّ»

یعنی: فاطمه پاره تن من است، هر کس که او را شاد کند، به راستی مرا شاد کرده و هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است، فاطمه عزیزترین مردم برای من است».

ای کاش صفحه روزگار در هم می ‏پیچید و شعله‏ های آتش دوزخ، طومار زندگی ‏شان را در می ‏نوردید؛ آنهایی که با بی‏ شرمیِ تمام، آتش بر آشیانه سیمرغ قاف مظلومیت زدند و بهار آرزوهایش را به خزان ‏ترین فصل تبدیل کردند!

مگر نه این‏که فاطمه علیهاالسلام ، مایه مباهات عالم و آدم است؟

گوهر بی‏مثالی که از ازل تا ابد، برایش همتایی نیامده و نخواهد آمد.

در عبادت، همصدا با شب‏ های مدینه، ملائکه مقرب الهی را به تعجب وا می‏ داشت.

بانویی که دست ‏های پینه بسته ‏اش، اشک را میهمان چشم هر عاشق دِلداده می ‏کرد:

«لَقَد طحَنَت فاطمه بنت رسول اللّه‏ صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله حتّی مجَلت یَدُها وَرَبا و أثّر قطب الرّحی فی یدها»؛

فاطمه دختر رسول اللّه‏ صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله آن قدر آسیاب کرد که دستش تاول زد و ورم کرد و چون آسیاب در دستش اثر گذاشت و پینه بست.

فدای مزار پنهانت، ای مادر غم ‏ها...

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


ابراهیم قبله آرباطان

مطالب مرتبط:

تنها بر مزار من...

بهشت خاکی

با توأم ای مدینه!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.