تبیان، دستیار زندگی
رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند صورت مرد در این هیمنه دیدن دارد گونه وقتی بشود آینه دیدن دارد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پنجره خاطره ها

حضرت فاطمه

 رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند

هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند

صورت مرد در این هیمنه دیدن دارد

گونه وقتی بشود آینه دیدن دارد

گونه اش آینه بندان به نظر می آید

چقدر عشق به چشمان پدر می آید

اشک و لبخند علی، آه! عجب تلفیقی!

نیست برّنده تر از تیغ سکوتش تیغی

بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد

ذوالفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد

قسمت این بود که من هم دم بابا باشم

بعد از این مثل خودت ام ابیها باشم

بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد

من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد

رفتی و مبدأ غم را به دلم آوردی

با همه کودکیم خوب بزرگم کردی

می روم در دل آتش، به خدا باکی نیست

راستی مادر من، چادر من خاکی نیست!!!

آتش از داغ غمت سوخته، بی تاب شده

از خجالت زده گی خاک رهت آب شده

آب گفتم چقدر حرف به ذهنم آمد

یک کفن باز از این چند کفن کم آمد

غم نباید به گل فاطمه غالب بشود

مانده تا زینب تو ام مصائب بشود

داغ محسن چقدر زود زمین گیرت کرد

پیش از آنی که خودت پیر شوی پیرت کرد

جای آن لاله خدا یاس به ما خواهد داد

محسنت رفته و عباس به ما خواهد داد

آه... افتاده کنون بند به دستان پدر

بعد از این حادثه سوگند به دستان پدر

که منم شیرترین دختر این خطّه، منم

دختر شیر خدا هستم و خود شیر زنم

با همه دختری ام مردتر از مردانم

تا ابد پای حسین بن علی می مانم

شهر در سیطره ی شوم شبی تاریک است

باید آماده شوم روز دهم نزدیک است...

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


محسن کاویانی

مطالب مرتبط:

مظلومه ی بی حرم

مادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟

بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.