تبیان، دستیار زندگی
در داستانهایی شبیه ستایش آنچه تماشاچی را نگه می دارد فقط سرنوشت قهرمان ها یا ضد قهرمانهاست اینکه بمیرند یا زنده بمانند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرگ ستایش یا حشمت فردوس؟


در داستانهایی شبیه ستایش آنچه تماشاچی را نگه می دارد فقط سرنوشت قهرمان ها یا ضد قهرمانهاست اینکه بمیرند یا زنده بمانند.

مرگ ستایش یا حشمت فردوس

فصل اول ستایش را یک بار مرور کنید چه وجهی از قابلیت های اجتماعی یا فردی را در آن پررنگ

می یابید ؟ چه چیز مهم تر از سرنوشت ستایش است ؟ ستایش نمونه ی کامل یک شخصیت رقت انگیز است که البته وجوه یک تیپ را بیشتر داراست تا این که یک شخصیت کامل باشد .

ستایش یک شخصیت می تواند باشد اگر دلایل کافی این مقاومت و احساس و در عین حال اندیشه ی مضاعف را به مخاطب القا کند .

ستایش در یک خانواده ی چهارنفره زندگی می کند . پدر متدین صحاف و سنتی دارد . مادر خانه دار و یک برادر که مشمول است و باید در بحبوحه ی جنگ با عراق به سربازی برود .

البته داستان با محوریت ستایش آغاز نمی شود . طاهر پسر حشمت فردوس قصه را شروع می کند و ادامه می دهد . اما ببینیم چه بر سر ستایش می آید .

برادرش بدون هیچ افتخار جوانمردانه ای در شرایطی که به جهت ترس از سربازی دارد از کشور فرار می کند و می میرد . بعد با طاهر ازدواج می کند . آن هم با مبارزه ی زیاد با پدر ستایش . طاهر و به تبع آن ستایش از طرف حشمت فردوس طرد می شوند .

مادر ستایش می میرد . طاهر به دسیسه ی عروس بزرگ حشمت فردوس می میرد . دست آخر هم پدر ستایش است که نوبت مرگش فرا می رسد .

ماهیت چنین داستانی زاییده ی افسانه های شرقی نیست حتی خواستگاهی در ادبیات نمایشی یونان ندارد و اقتباسی از خرده داستان های حماسی اروپایی و یا شرقی نیست . این نوع پرداخت سرنوشت قهرمان داستان از ادبیات رمانتیک فرانسه آغاز می شود و در ادبیات قرون هجده و نوزده انگلستان خواهان پیدا می کند . سرنوشت آدمی های چالزدیکنز را به خاطر بیاورید . به عنوان نمونه الیور توییست و یا دیوید کاپرفیلد شرایط این چنینی دارند با این تفاوت که در خط انطباق شرایط زمانی و یا معرفی یک دوره ی تاریخی کارکرد دارند و نوعی جامعه شناسی یک زندگی فئودال بی برنامه ی تهی از عدالت اجتماعی هستند .

سرنوشت ستایش به دلیل همین بلاهایی که به سرش می آید جذاب می شود . باید منتظر باشیم ببینیم حالا نوبت کدام از اطرافیان ستایش است که بمیرد .

ماهیت چنین داستانی زاییده ی افسانه های شرقی نیست حتی خواستگاهی در ادبیات نمایشی یونان ندارد و اقتباسی از خرده داستان های حماسی اروپایی و یا شرقی نیست .

این نوع پرداخت سرنوشت قهرمان داستان از ادبیات رمانتیک فرانسه آغاز می شود و در ادبیات قرون هجده و نوزده انگلستان خواهان پیدا می کند . سرنوشت آدمی های چالزدیکنز را به خاطر بیاورید . به عنوان نمونه الیور توییست و یا دیوید کاپرفیلد شرایط این چنینی دارند با این تفاوت که در خط انطباق شرایط زمانی و یا معرفی یک دوره ی تاریخی کارکرد دارند و نوعی جامعه شناسی یک زندگی فئودال بی برنامه ی تهی از عدالت اجتماعی هستند .

برای داستان ستایش هم چنین شرایطی وجود دارد البته باید بخش واقع نگری به پدیده ی جنگ در فصل نخست را مستثنا بدانیم . و یا نوع تقابل پدر سالاری در دهه ی 60 خورشیدی را باید نمونه ای از رئالیست داستانی در نظر بگیریم .

مرگ ستایش یا حشمت فردوس

اما این وضعیت برای فصل دوم جوابگو نیست . این رقت انگیزی توامان با تعلیق سرنوشت های شوم  با اوضاع زمانه ای که به تصویر می کشید قابل پذیرش نیست .

دوره ی قبلی ستایش شاید برای بخش مهمی از مخاطبین قابل لمس نباشد و با یک تحقیق شخصی باز شناسی نشود اما در دوره ی فعلی که به زمان حال نزدیک است وجوه یک دستی یک ملودرام را ندارد .

در چنین داستانی حذف یا ادامه ی حیات یک شخصیت منوط به خواست شرایط و یا افعالی نیست که از هر کدام سر می زند بلکه مولفه ی رقت انگیزی ، تعلیق ناگزیر بی مایه تنها دلیل حوادث ، رخدادها و از همه مهم تر سرنوشت هاست .

در داستانی مثل ستایش تماشاچی فقط به دنبال کشف سرانجام هر کدام است . حس همزادپنداری یا تراشیدن دشمن شخصی و درونی دست مایه ی دنبال کردن قصه می شود و طبیعتا در چنین فضایی اندیشه در باب چرایی ها و چگونگی ها مورد غفلت واقع می شود . نفوذ به درون آدمی ها ، پی بردن به ریشه های انسانی و یا شیطانی اعمال و یا تاثیر اجتماعی فرآیندها کنترین نقش را در سامان بخشی دراماتیک می یابد .

تماشاچی فقط نگران حال ستایش است و گروهی هم در آرزوی آشتی میان حشمت فردوس و جهان بیرونش هستند و یا مدام برای حشمت فردوس آروزی مرگ می کنند .

مجتبی شاعری

بخش سینما وتلویزیون تبیان


مطالب مرتبط:

نبرد خاموش انیس و ستایش

  ستایش  ، خطرناك و جنجالی