تبیان، دستیار زندگی
وقتی می‌خواستم از خانواده‌ام خداحافظی کنم، خواهرم خواست صبر کنم و طبق یک رسم قدیمی، کتاب قرآن را آورد تا از زیرش رد شوم. کنجکاو شدم بدانم در آن چه نوشته شده. به همین دلیل قرآن را از او گرفتم و در کوله پشتی‌ام گذاشتم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در سرزمین سرخپوست‌ها هدایت شدم


وقتی می‌خواستم از خانواده‌ام خداحافظی کنم، خواهرم خواست صبر کنم و طبق یک رسم قدیمی، کتاب قرآن را آورد تا از زیرش رد شوم. کنجکاو شدم بدانم در آن چه نوشته شده. به همین دلیل قرآن را از او گرفتم و در کوله پشتی‌ام گذاشتم.


در سرزمین سرخپوست‌ها هدایت شدم

«محمد عرب» وقتی 14 ساله بود، همراه خانواده‌اش از ایران به آمریکا مهاجرت می‌کند و حدود 12 سال طبق فرهنگ آمریکایی زندگی می‌کند. با اینکه خانواده‌اش مسلمان بودند، اما او هیچ‌وقت نمی‌دید که آن‌ها در خانه نماز بخوانند یا روزه بگیرند. محمد عرب پس از آنکه با قرآن آشنا می‌شود، در سن 26 سالگی دوباره به اسلام روی می‌آورد و از آن روز به بعد، فعالیت‌هایی در زمینه‌ی موسیقی اسلامی انجام می‌دهد.

مصاحبه‌ای که در ادامه مطلب خواهید خواند، در شماره بیست و دوم مجله همشهری آیه به چاپ رسیده است.

- خب برسیم به داستانی که زندگی شما را دگرگون کرد.

یک روز خبردار شدم که قرار است در برزیل، کارناوالی برگزار شود. خب کارناوال‌های برزیل برای خودش تعاریفی دارد که شاید درست نباشد من آن‌ها را شرح دهم. ثبت نام کردم تا در آن حاضر شوم. وقتی می‌خواستم از خانواده‌ام خداحافظی کنم، خواهرم خواست صبر کنم و طبق یک رسم قدیمی، کتاب قرآن را آورد تا از زیرش رد شوم. کنجکاو شدم بدانم در آن چه نوشته شده. به همین دلیل قرآن را از او گرفتم و در کوله پشتی‌ام گذاشتم.

- شما که می‌گویید در زندگی‌تان، دین جایگاهی نداشت، پس چطور از زیر قرآن ردتان می‌کردند؟

در خانه ما قرآن بود، اما نه برای خواندن و درس گرفتن، بلکه فقط رد شدن از زیر آن و مثلاً گذاشتن پای سفره هفت سین. به نوعی یک نوع کار فرهنگی به حساب می‌آمد و کسی توجهی به نوشته‌های آن نداشت.

به خدا می‌گفتم چرا قرآن که یک گنج بزرگ است، این قدر دیر به دستم رسیده؟ احساس شرمندگی می‌کردم که چرا مدت‌ها از این کتاب فاصله داشتم.

- چطور شد قرآن را از خواهرتان گرفتید و در کوله پشتی‌تان گذاشتید؟

واقعاً نمی‌دانم چرا در یک لحظه تصمیم گرفتم آن را مطالعه کنم. آن روز احساس می‌کردم با همیشه فرق دارم. انگار کسی قرآن را از خواهرم گرفت و به من داد. به ریودوژانیرو که رسیدم، فوراً خودم را به یک هتل رساندم. وقتی کلید اتاقم را تحویل گرفتم، می‌خواستم استراحت کنم؛ اما قبل از استراحت، قرآن را باز کردم و از سر کنجکاوی، ترجمه فارسی سوره فاتحةالکتاب را خواندم. برایم جالب بود چون تا آن روز نشنیده بودم کسی این‌طور سخن بگوید. با همه خستگی سفر، ترجمه فارسی چند آیه اول سوره بقره را هم خواندم. خیلی خسته بودم. به همین دلیل قرآن را کنار گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم. چشمانم را که بستم، ناگهان این سوال به ذهنم خطور کرد که مفهوم این جملات چه بود، پرهیزکاران چه کسانی هستند و اصلاً از چه چیزی باید پرهیز کرد؟

بلند شدم. قرآن را برداشتم و دوباره خواندم. ترجمه‌های برخی آیات سوره بقره را نه یک بار و دو بار، بلکه سیزده چهارده بار خواندم. هر بار هم مثل این بود که پتکی را به قلبم می‌کوبند. نکته جالب برایم این بود که خدا فرموده بود، اگر شک دارید که این کتاب از سوی خدای یکتا نیست و نوشته دست انسان است، همه شما انسان‌ها جمع شوید و تا روز قیامت فرصت دارید كه سوره‌ای مانند آن بیاورید. این آیات را که مرور می‌کردم، بیشتر جذب قرآن می‌شدم. با خودم فکر می‌کردم اگر این منطق قرآن صحیح است، من باید منطقی در برابر آن ارائه دهم.

قرآن

- فردای آن روز به کارناوال برزیلی‌ها رفتید؟

نه، هزاران سوال در ذهنم رژه می‌رفت. اصلاً مجالی برای شرکت در کارناوال نداشتم. دچار بحران هویت شده بودم. اصلاً نمی‌دانستم که هستم، کجا هستم و کجا می‌روم. نمی‌توانستم بی تفاوت باشم. ناگهان تصمیم گرفتم با خودم خلوت کنم تا پاسخی برای سوالاتم پیدا کنم. با کشتی‌های مسافربری به دهکده‌های اطراف و دور برزیل رفتم. دهکده سرخ‌پوست‌ها بود. وارد جنگل شدم و مدتی با سرخ‌پوست‌ها زندگی کردم. روزها قرآن می‌خواندم و روی ننویی که به شاخه درخت آویزان کرده بودم، دراز می‌کشیدم و به آسمان خیره می‌شدم و فکر می‌کردم. هر وقت گرسنه می‌شدم، همراه اهالی دهکده با نیزه ماهیگیری می‌کردم. درست مثل انسان‌های بدوی شده بودم. آنجا بود که خودم را مقابل خدا، تنها دیدم. هیچ چیز نبود که بتواند مرا از او دور کند.

- پس در سرزمین سرخ‌پوست‌ها، سیر و سلوک داشتید. درست است؟

در نمایشگاه قرآن هم برای مردم گفتم كه در آنجا خیلی آرامش داشتم و در مدت چهار هفته اقامتم، مدام آیات قرآن را می‌خواندم و به آفرینش جهان فکر می‌کردم. شب‌ها جلوی کشتی‌های باربری می‌نشستم و زارزار گریه می‌کردم و به خدا می‌گفتم چرا قرآن که یک گنج بزرگ است، این قدر دیر به دستم رسیده؟ احساس شرمندگی می‌کردم که چرا مدت‌ها از این کتاب فاصله داشتم.

- پس از بازگشت از سفر چه کردید؟

چند هفته بعد به خانه برگشتم و زندگی‌ام را تغییر دادم. تمام آلات موسیقی را از خانه بیرون انداختم و مشروبات الکلی را از بین بردم. بعد متوجه شدم آن زمان که در سفر بودم، ماه رمضان بوده. نماز و روزه‌های قضایم را حساب کردم تا آن‌ها را بجا بیاورم. هر شب که از محل کار به خانه می‌آمدم، قرآن می‌خواندم. چند سی دی ترجمه قرآن هم خریدم و در اتومبیلم به آن‌ها گوش می‌دادم.

- واکنش خانواده‌تان چه بود؟ با شما مخالفت نمی‌کردند؟

خانواده‌ام متعجب بودند چرا این کارها را انجام می‌دهم. حتی خواهر بزرگم که خودش باعث شده بود قرآن به دستم برسد، اعتراض می‌کرد که چرا رفتارت تغییر کرده و همراه ما به کنسرت نمی‌آیی؛ اما من جواب می‌دادم که این سبک مهمانی‌ها که حریم اسلام در آن‌ها رعایت نمی‌شود، دیگر برایم جذابیتی ندارد و دوست ندارم در آن‌ها شرکت کنم. خانواده‌ام به مرور زمان متوجه شدند که من در حال تغییر فرهنگ هستم و به هیچ شکلی حاضر نیستم مثل گذشته زندگی کنم.

- گویا شما در خانواده خودتان هم تأثیرگذار بودید.

خوشبختانه خانواده‌ام در زندگی شخصی خودشان تجربه کردند که اگر انسان از بعضی کارهایی که خدا حرام کرده دوری کند، اتفاقات خوبی برایش خواهد افتاد. از سوی دیگر می‌دیدند با تمام اتفاقاتی که در اطرافم می‌افتد، خیلی آرامم و آرامشی از نماز خواندن و تلاوت قرآن به دست می‌آورم که هیچ موسیقی و تفریحی چنین رهاوردی ندارد. بدین ترتیب بود که خانواده‌ام هم به سمت رعایت دستورات اسلامی متمایل شدند و خواهر بزرگم بعد از مدتی محجبه شد. در عین حال علاقه‌اش به فعالیت‌های مذهبی تا اندازه‌ای شد که نوع کارش را تغییر داد. او قبلاً مردم را به سفرهای گردشگری در کشورهایی مانند مصر و ترکیه می‌برد، اما حالا کاروان حج دارد و افراد را به سفرهای زیارتی می‌برد.

قرآن

- چقدر تلاش کردید تا خانواده و دوستانتان را به اسلام دعوت کنید؟

همیشه در خانواده‌ام از مردان هم‌سن و سال خودم می‌پرسم کدامیک از ما بیشتر از بقیه مرتکب گناه شده؟ همه انگشت اشاره‌شان را به سمت من می‌گیرند. بعد می‌گویم متوجه باشید وقتی خدا گناه‌کارترینِ جمع شما را هدایت کرده و به راه راست آورده، این حجتی برای شماست تا حواستان باشد که نمی‌توانید بگویید من نمی‌دانستم حق و باطل کدام است. این نوع بحث‌ها را همیشه در جمع هم‌سن و سالانم و حتی جوان‌ترهای فامیل راه می‌اندازم و خوشبختانه تا اندازه زیادی، تأثیر آن را در رفتار و سبک زندگی‌شان دیده‌ام.

فکر می‌کنم لازم است سه سوال اساسی «از کجا آمده‌ام، هدف از آمدنم چه بوده و به کجا خواهم رفت» را در ذهن افراد غریبه با دین اسلام ایجاد کنیم تا از طریق همین سوالات بتوانیم دین اسلام را که دین رستگاری است به دنیا معرفی کنیم.

- خانم عرب؛ شما هم کمی درباره خانواده‌تان بگویید. وقتی با همسرتان آشنا شدید ایشان در چه شرایطی بودند؟

سه ساله بودم که به دلیل شغل پدرم به آمریکا رفتیم و در آنجا ماندگار شدیم. البته خانواده‌ام مذهبی بودند و اهل حجاب و اسلامند. من هم در 13 سالگی حجاب گذاشتم و همراه خانواده در جمع‌های اسلامی شرکت می‌کردم. در آنجا یک جمع اسلامی به نام «ایمان» برگزار شد و من همراه خانواده‌ام در آن شرکت کردم. در این جمع، مسلمانان با لباس‌های رسمی کت و شلوار شرکت می‌کردند و خانم‌ها هم با وجود اینکه مسلمان بودند، معمولاً حجاب نداشتند. در گوشه این مجلس، مردی را دیدم که پیراهن بلند پوشیده و آن را روی شلوارش انداخته بود. چند بار در مراسمی که برای امام حسین(ع) برگزار می‌شد او را دیده بودم. کم کم او با پدرم دوست شد و با هم آشنا شدیم.

- آقای عرب؛ گویا هم اکنون فعالیت‌هایی در زمینه موسیقی اسلامی انجام می‌دهید و به همین دلیل به «سامی یوسف دوم» شهرت پیدا کرده‌اید.

قبلاً در حوزه موسیقی راک و پاپ فعالیت می‌کردم، اما بعد از آشنایی با قرآن، سعی کردم در حوزه دین و اهل بیت (ع) کارم را ادامه دهم. البته اصل این نواها، متن‌هایی برای مداحی بود. چون وقتی مسلمانان در آمریکا جمع می‌شوند، سخنرانی‌ها با زبان اصلی انجام می‌شود، اما مداحی‌ها و نوحه‌ها به زبان فارسی یا عربی است، به همین دلیل تصمیم گرفتم مدح‌ها را به زبان انگلیسی ترجمه کنم و با این کار، ایده تهیه سی دی موسیقی اسلامی به زبان انگلیسی به ذهنم خطور کرد. از این جهت، کارم شبیه سامی یوسف است.

قصد دارید به این گونه فعالیت‌ها ادامه دهید؟

بله، برنامه دیگری را همراه همسر و چند نفر از دوستانم اجرا می‌کنیم که در زمینه موسیقی کودک و آشنایی کودکان انگلیسی‌زبان با اسلام و اهل بیت (ع) است. البته این سی دی می‌تواند در خانواده‌های ایرانی هم استفاده شود و در عین حال که کودکان را با زبان انگلیسی آشنا کرده و کلمات جدید را به آن‌ها آموزش می‌دهد، می‌تواند در زمینه آشنایی و علاقه‌مند شدن آن‌ها به اسلام مفید باشد.


باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: heaven_h

برگرفته از انجمن: معارف