سینما برای جوک گویی نیست
گفتوگو با علیرضا فریدكارگردان فیلم «دوساعت بعد مهرآباد»
این فیلم نیز مانند فیلمهای دیگر جشنواره ریتم كندی داشت اما هوشنگ گلمكانی یكی از چهرههای شاخص نقد فیلم از فیلم خوشش آمده و از آن تعریف كرده. «پژمان بازغی» و «اندیشه فولادوند» نقشهای اصلی فیلم هستند. متن پیشرو گفتوگوی ما با كارگردان فیلم است.
این موقع از سال معمولا مخاطبان سینما كمتر میشوند و خیلی از كارگردانها تمایل ندارند فیلمشان در این روزها اكران شود. اما شما بهعنوان یك فیلم اولی، فیلمتان را در همین ایام به روی پرده نقرهای فرستادهاید. این كار برای شما ریسك نبود؟
اكران فیلم در این روزها تصمیم مشترك من و تهیهكننده بود. ما فكر میكردیم با توجه به اینكه تولیدات سینمایی در سال 92 زیاد شده و یك سری فیلم هم الان در حال تولید هستند كه مستقیم وارد بازار اكران میشوند، پس ما در سال 93 با انبوه فیلم كه غریب به 140 فیلم میشود مواجهیم كه همهشان میخواهند اكران شوند. در این میان خیلی از فیلمها فرصت اكران پیدا نمیكنند. ما هم تصمیم گرفتیم برای اینكه فیلم حتما اكران شود، آن را در این ایام اكران كنیم، ضمن اینكه هر شرایط اكرانی، مخاطبان خاص خودش را دارد. ما كه فعلا از اكران فیلم و میزان مخاطبش راضی هستیم.
یعنی از اینكه فیلمتان طی 5 روز تنها 9 میلیون تومان فروخته راضی هستید؟!
بله، به نظر من این میزان مخاطب برای فیلمی كه كاملا مستقل ساخته شده و هیچ حمایتی از هیچكسی ندارد، خیلی خوب است. ما فیلم را بدون حمایت از جایی و با بودجه شخصی ساختهایم. اما اگر بخواهیم به صورت كلان درباره اقتصاد سینما صحبت كنیم باید بگویم كه تمام فیلمهای سینمای ایران زیر یك درصد از جمعیت كل كشور، مخاطب دارند. این میزان مخاطب هم همان تعدادی هستند كه مخاطبان اصلی سینما در ایرانند. در منطق كلی، كلا در ایران، سینما شرایط فروش خوبی ندارد كه این نیاز به كالبدشكافی اساسی و بررسی وضعیت فیلمسازی ما دارد. در جهان امروز، سینما مثل دهههای میانی یعنی سالهای 40-50 نیست. درآن زمان فیلمها تاثیرات جانبی زیادی داشت. الان دیگر اینطور نیست و خیلی از كارگردانان ما به سینما نگاه سرگرمكنندگی دارند.
فیلم در شهرستانها هم اكران شده است؟
اكرانهای شهرستان شروع شدهاند. نمیدانم در كدام شهرها اكران میشوند اما میدانم در مشهد شروع شده است.
وجه اشتراك فیلمهای جشنواره امسال ریتم كندشان بود، آنقدر كه صدای منتقدان و اهالی رسانه را در آورده بود. فیلم شما هم از این قاعده مستثنا نبود! ریتم كند را خودتان برای فیلم انتخاب كردید؟
من ریتم را انتخاب نكرده بودم. درام خودش ریتمش را انتخاب میكند. شخصیت محوری فیلم دچار افسردگی شده بود. همسرش را از دست داده و دچار سوءظن شده بود. این آدم به خاطر شرایط روحیاش و اتفاقاتی كه برایش افتاده بود، دچار فلج رفتاری و ذهنی است. كسی است كه نمیداند درحال حاضر چه چیزی درست است و چه چیزی غلط در حالیكه تازه 40 روز از درگذشت همسرش گذشته. ریتم فیلم هم براساس زندگی او شكل میگیرد. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم زندگی چنین كسی با ریتم تند همراه باشد! انسان وقتی سوگوار است زندگیاش ریتم كند به خود میگیرد.
پس باتوجه به اینكه فیلم اولی هم هستید، بهتر نبود سوژهای را برای ساخت انتخاب كنید كه ریتم تندتری داشته باشد تا مخاطب حوصلهاش سر نرود؟ چون بههر حال این فیلم به عنوان شناسنامه كاری شما تلقی میشود!
من هیچوقت دلم نمیخواهد به مخاطب دروغ بگویم و او را احساساتی كنم. من فكر میكنم مسائل بنیادینی در زندگی انسانها وجود دارد كه باید در سینما به آنها پرداخت. مسئله از دست دادن عزیز چیزی است كه همه را درگیر خودش میكند. بحرانی كه در فیلم وجود دارد متعلق به یك قشر خاص نیست. در طول زندگی خیلی از چیزهایی را كه دوستشان داریم از دست میدهیم و باید بدانیم چطور میتوانیم در برابر این از دست دادنها مقاومت كنیم و زندگی را ادامه دهیم. ضمن اینكه من در فیلمسازی دنبال لحن و زبان خاص خودم هستم. نمیخواهم از الگوهای رایج و كلیشهای و اسلوب دیگران پیروی كنم. به نظر من سینمای الان دارد به سمتی میرود كه چالشهای اساسی و بنیادین بشر را بیان كند و كمتر دیگر به وجه سرگرمكنندگیاش پرداخته میشود. من حاضر نیستم برای اینكه مخاطب را به سینما بكشم دست به شگردهای سخیف بزنم یا به سوژههایی بپردازم كه فقط مردم را میخنداند و دست آخر چیزی دستش را نمیگیرد.
یعنی اصلا در این میان جذب مخاطب برایتان مهم نبود؟!
من به تنهایی مسئول وضعیت مخاطب امروز سینما نیستم. من در فیلمم مسئلهای را با شرافت بیان كردم كه زبان حال همه است. اینكه سیاستگذاریها و اتفاقاتی در این میان باعث كم شدن مخاطب میشود به من مربوط نیست. من نمیخواستم درگیر سخیفسازی شوم تا صرفا مخاطب بیشتری جذب كنم یا بیشتر فروش داشته باشم. با این سخیفسازیها در نهایت چیزی دست مخاطب را نمیگیرد. به نظر من این كار اصلا كار شریفی نیست. سینما جای جوكگویی نیست. سینما شدیدا به تصاویری كه قدرت بیان دارند بستگی دارد. بعضی كارگردانان در دو دهه اخیر با جوكگوییها، سلیقه مخاطب را پایین آوردهاند. مخاطب برای من بسیار مهم است و سینما برای مخاطب است. ولی نكته این است كه وضعیت مخاطب برای همه فیلمسازان به همین شكل است.
شخصیت محوری فیلم دچار افسردگی شده بود. همسرش را از دست داده و دچار سوءظن شده بود. این آدم به خاطر شرایط روحیاش و اتفاقاتی كه برایش افتاده بود، دچار فلج رفتاری و ذهنی است.
ایده اولیه فیلم از كجا آمد؟
از مرگ! از اینكه نسبت انسان با مرگ چیست و اساسا چرا مرگ را با توجه به آموزههای دینیای كه برایش داریم، اینقدر تلخ و سیاه میبینیم. مولانا میگوید اگر مردم بدانند مرگ چیست اصلا رقصكنان به سمتش میروند. به نظرم آمد كه مرگ مهمترین مسئلهای است كه انسان با آن دست به گریبان است.
چقدر نوشتنش طول كشید؟
7 بار فیلمنامه اثر را بازنویسی كردم. اولش نام فیلم عاشقانههای كاپادوكیا بود. در مرحله پروانه ساخت نامش را به كندوان تا كاپادوكیا تغییر دادیم. 70-80 درصد از فیلمنامه اولیه در تركیه میگذشت اما بعد از چندین بار بازنویسی به این نتیجه رسیدیم كه در ایران باشد. فیلمنامه اولیه را سال 89 نوشتم و تا تیرماه امسال این 7 بار بازنویسی طول كشید. یعنی سه سال روی نوشتن وقت گذاشتم.
چرا تركیه از فیلمنامه حذف شد؟
یك بخشی از فیلم را در تركیه فیلمبرداری كردیم اما وقتی دلار به یكباره بالا رفت، هزینه ساخت فیلم خیلی بیشتر شد. برای همین كل فیلم را به ایران منتقل كردیم.
صرفا بهخاطر بالا رفتن هزینهها؟!
یك بخشیاش این بود اما وقتی به ایران منتقل شد خیلی بیشتر راضی بودیم. وقتی در بازنویسیها به مهرآباد رسیدیم فیلم به نگاه ملیتر خود رسید. اگر در تركیه ساخته میشد نگاه جهانشمولتری میگرفت.
خب این جهانشمولی كه بهتر است!
من فكر میكنم اول باید در این مملكت به قوام برسیم بعد برویم سراغ جهان!
یكسوال هم درباره پایانبندی فیلم دارم، اینكه چرا شعله بعد از آنكه آن زن مرموز را پیدا میكند، رهایش میكند و سوءظنش را پایان نمیدهد؟
این كار او كاملا رویكرد اخلاقی دارد. ما سینمایی داشتیم كه به سوءظن دامن میزد كه افراد بعد از دیدن فیلم انگار همه دچار خیانت میشدند. رویكرد ما برخلاف همه فیلمها بود. شعله بعد از بازشناسی همسرش به نشانههایی میرسد كه نشان میدهد همسرش انسان بسیار خوبی بوده. من نمیخواهم آن نشانهها را رمزگشایی كنم چون مخاطب باید این رمزها را متوجه شود! من تعمدا شعله را از بالای شهر به یك روستای جنوبی برده بودم تا نشانههایی را بروز دهد. همه تغییرات در درون شعله رخ میدهد و خیلی ساحت بیرونی ندارد اما عمل شعله در آخر برای همه گرهگشاست. در واقع ما در نهایت میخواستیم از یكسوءظن، به یك زندگی برسیم. رقم زدن چنین چیزی خیلی سخت بود.
فكر میكنید فیلم شما توانسته است نظر منتقدان را در جشنواره فیلم فجر به دست بیاورد؟
به نظرم كه توانسته. چون چند منتقد شاخص فیلم را پسندیدهاند. خیلی فیلمنامه، كارگردانی و بازیها به چشم آمد. خیلیها میگفتند بازیگران بازیهای متفاوتی ارائه كردهاند.
چرا اینقدر دیر وارد فیلمسازی شدید؟
بله خیلی دیر است. همیشه فكر میكردم میبایستی برای ورود به سینما روند صحیحی را طی كنم. بعضیها میگویند این فیلم پخته بود. شاید این دیرآمدنم باعث شده كه چنین تصوری بشود. من مستندها و مجموعههای تلویزیونی زیادی ساختهام. فكر میكنم همینها تاثیرش را در كارم داشته. من هیچ وقت بهدنبال شهرت و تبلیغ نیستم.
الان پروژهای را برای ساخت مدنظر دارید؟
همواره سناریوهایی بودهاند كه میخواستم بسازم. ولی الان كاری در دست دارم كه خیلی رویش كار كردم. اگر شرایط مهیا شود هرچه سریعتر شروع به ساختش میكنم.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع : روزنامه تهرانامروز/ محبوبه شعاعی