روزی عده ای از قصاب های طمعکار یک شهر پیش حاکم رفتند و از این که با فروختن گوشت به قیمت تعیین شده، سودی نمی برند شکایت کردند.

یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
حکایت حاکم و قصاب

حکایت حاکم و قصاب
قصاب

روزی عده ای از قصاب های طمعکار یک شهر پیش حاکم رفتند و از این که با فروختن گوشت به قیمت تعیین شده، سودی نمی برند شکایت کردند.

حاکم می دانست آن ها دروغ می گویند و با گران فروشی و کم فروشی سود بسیار برده اند. بنابراین فکری کرد و به قصاب های طمع کار گفت:« اگر شما ده هزار دینار به خزانه ی شهر بدهید می توانید گوشت را به هر قیمتی که می خواهید بفروشید!»

قصاب ها خیلی خوش حال شدند و ده هزار دینار به خزانه دادند، اما حاکم بی درنگ اعلام کرد که اگر مردم شهر از آن چند قصاب گوشت بخرند به شدت مجازات خواهند شد!

چند روز گذشت و گوشت ها روی دست قصاب های گران فروش ماند و گندید. آن ها هم ناچار دوباره پیش حاکم رفتند و التماس کنان از او خواستند فکری به حالشان بکند. حاکم گفت:« ده هزار دینار دیگر بدهید و گوشت ها را به همان قیمت گذشته بفروشید!»

قصاب ها پذیرفتند و ده هزار دینار دیگر دادند و حاکم با بیست هزار دینار قصاب ها مدرسه ای ساخت و گوشت هم در شهر فراوان و ارزان شد!

امام على علیه‏السلام :

الطَّمَعُ رِقٌّ مُۆَبَّدٌ؛

طمع ورزى ، بردگیِ همیشگى است.

نهج البلاغه، حکمت180

فرآوری:نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان تبیان


منابع: مجله ی شاهد، وبلاک صبح سفید

مطالب مرتبط:

سفید باش مثل برف

وقتی دست اعجازِ خدا طبیعت را رنگ می‌زند

قیمت پادشاهی

غذا در کنار پیامبر (ص)

برچسب‌ها

  • [placeholder]
  • [placeholder]