تبیان، دستیار زندگی
برخی نویسندگان که به خود اجازه‌ی قلم زدن در عرصه‌ی تفسیر قرآن کریم داده اند، بجای سعی در فهم کلام الله و معجزات پیامبران که اعتقاد به آن‌ها از ضروریات همه‌ی ادیان حَقه‌ی الهی است، تلاش کرده‌اند تا از جیب خود چیزهایی برای کمک به دین و قرآن! هدیه کنند
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : حسن رضائی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

افسانه زدایی یا افسانه پنداری در تفسیر قرآن! (1)

قرآن کریم

احمدیاسر وافی یزدی

برخی نویسندگان که به خود اجازه‌ی قلم زدن در عرصه‌ی تفسیر قرآن کریم داده اند، بجای سعی در فهم کلام الله و معجزات پیامبران که اعتقاد به آن‌ها از ضروریات همه‌ی ادیان حَقه‌ی الهی است، تلاش کرده‌اند تا از جیب خود چیزهایی برای کمک به دین و قرآن! هدیه کنند تا به خیال خود، آن را از عدم پذیرش نسل جدید برهانند. این تلاش‌ها نه برای اولین بار است که صورت گرفته و نه آخرین بار خواهد بود که افرادی از سرِ احساس مسئولیتِ! بی‌جا، در معارف الهیه دست برده و اوهام خود را جایگزین چیزی می‌کنند که آمده تا حصار اوهام و نگرش خاکی انسان‌ها را بشکند

برخی نویسندگان که به خود اجازه‌ی قلم زدن در عرصه‌ی تفسیر قرآن کریم داده اند، بجای سعی در فهم کلام الله و معجزات پیامبران که اعتقاد به آن‌ها از ضروریات همه‌ی ادیان حَقه‌ی الهی است، تلاش کرده‌اند تا از جیب خود چیزهایی برای کمک به دین و قرآن! هدیه کنند تا به خیال خود، آن را از عدم پذیرش نسل جدید برهانند. این تلاش‌ها نه برای اولین بار است که صورت گرفته و نه آخرین بار خواهد بود که افرادی از سر احساس مسئولیتِ! بی‌جا، در معارف الهیه دست برده و اوهام خود را جایگزین چیزی می‌کنند که آمده تا حصار اوهام و نگرش خاکی انسان‌ها را بشکند. در ادامه به برخی از این دست توجیهات بی مبنا خواهیم پرداخت.

در فهرست کتابی، تیترِ (لزوم افسانه زدایی از قرآن) نظرم را جلب کرد که گویا نویسنده کتاب به ادعای ناشر، در شهرهای مختلف درباره «لزوم برداشت عقلی» یا «افسانه زدایی» از قرآن سخنرانی كرده و همّ وی مصروف به خرافات زدایی از آن و نزدیك گردانیدن تمام مذاهب به یكدیگر بوده است!

نویسنده، کتاب خود را با این جملات آغاز کرده است: [عین جملات او را، کپی کرده ام و البته زیر مطلب عجیبش خط کشیده ام]:

پیام من به نسل جوان در خواندن قرآن:‏

نسل عزیز جوان ما باید به خوبی دریابد كه قرآن سخن خداست و وحی فرایندی است از جانب عقل كل و روح الاهی كه بنابر مشیت خدایی به برگزیدگان حق خورشید وار می ‏تابد و از فروغ خود اسرار نهفته را بدیشان می ‏نماید. ضمنا هیچ چیز آن با عقل پخته و سنجیده و طی طریق كرده منافات ندارد. پس باید گمان نكنند كه نعوذ باللّه درین كتاب مطالبی آكنده از خرافات است كه ممكن است آفات آن دامن گیر جامعه و مایه‏ عقب ماندگی آنها شود. تنها در زندگی كردن با قرآن و دوش به دوش علم رفتن است كه شما می ‏توانید از كنایات و استعارات قرآنی پرده برداری كنید. پس همین قدر كه به رشد عقلی رسیدید و مجهز به سلاح علم و شناخت گردیدید و سیری عمیق در فلسفه و تاریخ مذاهب كردید به خوبی در می‏ یابید كه اولا آفرینش الاهی «قانونمند» است و «سنّت حق» با هوا و هوس و پندار هر خس شكسته نمی ‏شود و اگر برخی موارد خلاف عقل و دانش در تورات مشاهده شده كه مثلاً فلان پیامبر، خورشید را مدتی در آسمان نگاه داشت

این‏ها همه دخل و تصرفهای خاخام‏های مغرض و سلطه طلب بوده و بس

 عبور موسی با استفاده از جزر دریا صورت گرفته ( آیه‌ی 77 از سوره‏ طه) و هدهد سخن نمی‏ گوید، بلكه عرب به هدهد «ابو الاخبار» می‏ گوید و در قرآن نیز هدهد سمبول یا نماد «خبرگزار» است و شیطان ریشه‏ عبری دارد و به معنی «دشمن» است

كاربرد نادرست «اختیار»             در تو «شیطان» است زین پس هوش‏دار

«جن» هایی كه در خدمت سلیمان كار می‏كرده ‏اند همین رنگین پوستان یا سیاه پوستان بوده ‏اند، و مراد از سخن گفتن مورچه، «مورچه تبار» است. كما اینكه اقوام گذشته چنین می ‏پنداشتند كه جد بزرگ آنها شیر یا سگ یا روباه یا مور یا سنگ پشت و . . . بوده و گاهی واژه زنده كردن مرده به معنی آشكار ساختن حقیقت است، چنان كه در سوره‏ بقره (ماجرای كشتن گوساله) مشهود است و آن «آبزی» بزرگی كه یونس را بلعیده «گاو عنبر» دریایی بوده كه گاهی وزن آن تا سیصد (300) خروار می ‏رسد و توقف او در شكم این حیوان بزرگ دریایی بیش از چندین ثانیه و حتی كمتر از یك دقیقه بیشتر نبوده؛ نه اینكه ده یا پانزده روز بوده ...

این بود مقدمه‌ی کتاب. برای توضیح مطلبی که در این مقدمه به صورت اشاره وار گفته شده است، سری به همان بخش (لزوم خرافه زدایی از قرآن) می‌زنیم و خلاصه‌ی این دو صفحه را برایتان بیان می کنیم.

در آیه‌ی 18 سوره نمل فرموده: مورچه ای به سایر مورچگان گفت: به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را پایمال نکنند و حضرت سلیمان سخن او را شنید و فهمید و خندید

اما نویسنده کتاب می گوید:

نملة، یک زن بوده که به همراه قبیله‌ی خود در آن حوالی زندگی می‌کرده است و وقتی لشکر سلیمان را دیده به سایرِ هم‌قبیله‌ای‌هایش هشدار داده که به درون خیمه های خود بروید تا زیر دست و پای اسبانِ لشکرِ سلیمان له نشوید!

و سپس برای استبعادِ این که منظور از نمله، مورچه باشد، می گوید:

مورچه که تشخیص نمی‌دهد شاه و گدا کیست؟! و بلافاصله می گوید: وای از این خلاف عادت و خرق سنّت الاهی كه مورد پسند عوام الناس است‏!

سپس می گوید: منظور از هدهد هم، پرنده‌ی معروف نیست. بلکه هدهد، کنایه از خبرگزار است. چون هدهد را گاه عرب ابو الاخبار می‏گوید. معلوم است كه هدهد نقش خبرگزار را داشته و با وسیله‏ پرواز هوایی سلیمان (نوعی بالن كه با دود كودهای شیمیایی پر می‌شده) به یمن و سرزمین سبا می‌رفته و راه یك ماه را یك روزه می‌پیموده است

نویسنده مزبور، در جایی، چون دیده شکافته شدن دریا برای حضرت موسی – علی نبینا و آله و علیه‌ السلام - و عبور بنی اسرائیل از آن و سپس ورود فرعونیان به دریا و غرق شدنشان، با عقلش جور در نمی‌آید، در چهار جا درصدد توجیه علمیِ آن برآمده است.

در یک جا گفته است: موسی برای عبور از شاخابه‌های بحر احمر از هنگام «جزر» دریا با تشخیص روشن بینی و وحی الهی استفاده می‏كند و هنگامی كه فرعونیان با چند ساعت فاصله به دنبال آنها رو به مشرق می‌رسند احتمالاً، در حدود ساعت 9 صبح و موقع مدّ دریا بوده و همه را آب فرو می‌گیرد

در یک جای دیگرِ کتاب گفته: حضرت موسی با روشن بینی الهی از جزر و مدّ دریا اطلاع دارد و فرض كنید جماعت یهود را چهارِ بعد از نصف شب از یكی از شاخابه‌های بحر احمر عبور می‏دهد (عصا: نماد رهبری و زعامت است) و فرعون و دار و دسته‏اش در ساعت 9 صبح كه مدّ بوده در دریا غرق می‌شوند

در جای سوم گفته: تصور می‌كنم كه استفاده از جزر دریا در اواخر شب و «باز كردن راهی خشك در دریا»، بیشتر حائز اهمیت باشد، فرعون و دارو دسته رفاه طلب او وقتی به خود می‌آیند كه موسی از آب گذشته و مدّ دریا فرعونیان را هلاك می‌كند

و بالأخره در جای چهارم به طور مفصَّل به این موضوع پرداخته و گفته: مثلا همین عبور موسی و قومش از دریا، یك معجزه بود. غرق شدن فرعون و مصری‏ها در آن معجزه‌ی دیگر. اما هیچ ضرورتی ندارد كه ما برای این معجزه دنبال علل طبیعی هم نباشیم. شاید خداوند این معجزه را با اسباب جزر و مدّ دریا صورت داده است. معجزه بودن عبور موسی از دریا مسلّم است؛ اما اینكه خداوند این معجزه را از طریق جزر و مد محقق ساخته باشد، محتمل است. اگر این حرفها را بپذیریم آن وقت می‌شود گفت كه معجزه در همزمانی عبور موسی و جزر دریاست. البته این هم خود معجزه‌ی بزرگی است. وقتی می‌شود طبیعت را به كمكِ معجزه آورد، چه دلیلی دارد كه معجزه را به جنگ طبیعت ببریم، و این دو را كه اساس تكوین و تشریع‌اند در برابر هم قرار دهیم. عالَم، عالَمِ اسباب است  و قدرت الهی به «شرط لا» است. عقل بنده نمی‌پذیرد كه خداوند، خود، این عالمِ اسباب را به هم بریزد و بی‌علت و سبب كاری بكند. آیه 77 از سوره «طه» كاملاً تصریح به استفاده از جزر و مدّ دریا می‌كند

جمله‌ی آخر او، مرا کنجکاو کرد که: عجب، یکی از آیات قرآن به استفاده‌ی حضرت موسی از جزر و مدّ دریا تصریح داشته و من بی‌خبر بوده‌ام؟! فوری به سراغ آیه‌ی 77 سوره طاها رفتم. آیه از این قرار بود:

 وَ لَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لاَ تَخَافُ دَرَكاً وَ لاَ تَخْشَی

هر چه در آیه‌ی 77 و حتی آیه‌ی بعدیِ آن دقت کردم، اثری از جزر و مدّ ندیدم.

نمردیم و معنای تصریح را فهمیدیم!

و نیز معنای برداشتِ عقلی از قرآن

و همچنین معنای دوش به دوشِ علم رفتن!

آخر کجای علم می گوید که هنگام جزر دریا می توان از دریا عبور کرد؟!!!!!

ایشان درباره‌ی رفتن حضرت موسی به کوه طور و ید بیضای او می گوید:

موسی معروضِ نوعی رادیو اكتیویته [حاصل از صاعقه‌هایی که به کوه اصابت می‌کرده] شده، به قسمی كه پس از بازگشت از طور همسر وی جرأت نمی‌كرده به صورت او نگاه كند و موسی نقاب به صورت خود می‌انداخته و «ید بیضا» نیز طبعاً از همین رادیو اكتیویته‌ی الهی ناشی می‌شده است

سپس می‌گوید: شقّ القمر هم قصه‌ای نامعقول است!

و منظور از «دابة الأرض» در آیه‌ی 82 سوره‌ی نمل، همین رایانه‌ها و اَبَررایانه‌های امروزی است! سپس گفته: برخی ساده‌اندیشان، آن را علی (ع) دانسته‌‏اند. دلا ببین كه خرافات تا كجا رفته است. . . ! [ در حالی که تأویل دابة الارض به حضرت، در روایات آمده است]

و در پایان، درباره‌ی زنده کردن مُردگان توسط حضرت عیسی، می گوید: مراد از زنده كردن مردگان، زنده ساختن نفوس نادان و بی‌خبر بوده است! یعنی حضرت عیسی با علم خود، به روح مرده‌دلان و نادانان، حیات معنوی می‌داده است!

همین نویسنده در جای دیگری از کتابش می‌نویسد: متأسفانه ارتكازات ذهنی اجازه نمی‌دهد علمای حوزوی از لای تفسیرهای كلاسیك، سر خودشان را بر دارند و دید راستین نسبت به قضایا پیدا كنند و موضوع را در چارچوبه تاریخ حل كنند

از جمله دیدهای راستینی! که گویا ایشان با تدبّر، پیدا کرده و به تاریخ افزوده‌اند! این است که می گوید: من در دیگر آیات قرآن نیز كه تدبّر كرده‌ام نكته‌های جدید یافته‌ام؛ از جمله آنكه نوح نه یك شخص، بلكه یك خاندان بوده است. نوحِ پیامبر هم 60 الی 70 سال عمر كرده و آخرین نفر از آن خاندان بوده است. خاندانی كه قریبِ هزار سال دوام داشته است. این خاندان، عموما نجّارِ دریا، یعنی كشتی ساز بوده‏ اند [!!!] واقعا هم بعید است كه یك شخص نهصد و پنجاه سال عمر كند، یعنی از هجرت حضرت پیامبر تا تولد شاه طهماسب صفوی، بلكه خاندان ایشان 950 سال عمر كرده است

خلاصه ایشان، هر مطلبی را که از آن بوی خارق العاده یا معجزه استشمام می‌شود، توجیه علمی! کرده است. مثلاً در جایی درباره‌ی خواب اصحاب کهف می‌گوید که اولاً خواب آنها 300 یا 309 سال نبوده بلکه حداکثر 8 سال بوده است! و چون دیده هشت سال هم کمی خارق العاده به نظر می رسد، گفته است:

چون دهان و چشمِ آنها در موقع خواب به صورت وحشتناكی، باز بوده. بعید نیست غیر از راحتی تنفس از پاره‌ای حیوانات «هوازی» یا «قارچ‏های ذره‌بینی» برای تأمین غذای خود استفاده می‌كرده ‏اند، هر چند مدت خواب فرضاً هشت سال هم باشد، می‌دانیم كه شتر تا چهل روز می‌تواند نه آب بخورد و نه غذا. حلزون تا شش ماه غذا نمی‌خورد. قلبِ پرنده‌ی شهدخواری كه در كردستان در روز هزار مرتبه می‌زند، شب، یكباره به طور عجیبی پایین می‌آید ... خرس‏های قطبی تا نزدیك یك سال به خواب می ‏روند (معمولاً این خرس‏ها دلفین‏ها را می‌خورند و بعد به خواب یكساله فرو می‌روند) و ضرب‌آهنگ بدنشان بسیار كاهش می‌یابد ... در عملیات جراحی نیز خواب مصنوعی مایه افت و سقوط ضربان قلب می‌شود.

در بخش بعدی نوشتار، به برخی دیگر از این دست توجیهات بی‌مبنا خواهیم پرداخت.