تبیان، دستیار زندگی
فرماندهی که بر دل‌ها حکم می‌راند و هنوز از پس گذشت چندین نسل از جوانانی که در دوران دفاع مقدس حضور داشتند، باز این سیمای حسین است که دل‌های زائران جوانش را می‌نوازد و ارزش‌هایی که به خاطرش جان داد را به همه ما گوشزد می‌کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کابوس ژنرال‌های بعثی


فرماندهی که بر دل‌ها حکم می‌راند و هنوز از پس گذشت چندین نسل از جوانانی که در دوران دفاع مقدس حضور داشتند، باز این سیمای حسین است که دل‌های زائران جوانش را می‌نوازد و ارزش‌هایی که به خاطرش جان داد را به همه ما گوشزد می‌کند.

شهید سردار حسین خرازی

حاج حسین که متولد کوی کلم شهر اصفهان بود، مجاهدت و مبارزه را از‌‌ همان دوران جوانی و مقابله با رژیم طاغوت آغاز کرد و بعد از انقلاب، وقتی که هنوز چند ماهی تا آغاز رسمی جنگ تحمیلی زمان باقی مانده بود، به جبهه کردستان رفت و گروه ضربت را در همان‌جا تأسیس کرد. این دوران از زندگی او که تا زمان شهادتش به تاریخ هشتم اسفند سال 65 ادامه یافت محور گفت‌وگوی ما با همرزمان شهید حاج حسین خرازی است که تقدیم حضورتان می‌شود.

حال و هوای غریبی

«به حاج حسین گفتند راننده وانت آمده و حاجی رفت بیرون از سنگر، حرف‌هایی که چند لحظه قبل زده بود باعث شد تا ناخودآگاه همراهش برویم. حاج حسین می‌دانست رفتن به خط مقدم خطراتی دارد، برای همین به راننده گفت اگر فکر می‌کند مایل به این کار نیست سوئیچ را بدهد تا خودش تدارکات بچه‌های خط را ببرد. با هم در حال تعارف بودند که صدای انفجار خمپاره‌ای به گوش رسید...»

شرح آخرین لحظات زندگی شهید حسین خرازی از زبان سردار موسوی یکی از همرزمانش، حال و هوای غریبی و دلتنگی دارد. فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) که در آخرین مراحل عملیات کربلای5 خسته‌تر از هر زمان دیگری به نظر می‌رسید، در سنگر فرماندهی و کمی عقب‌تر از خط مقدم برای همرزمان و دوستانش از وصیتنامه خود گفته بود. از خستگی که احساس می‌کرد تنها با پیوستن به دوستان شهیدش رفع می‌شود و از اینکه می‌خواهد نام فرزند تو راهیشان اگر دختر بود زهرا و اگر پسر بود مهدی بگذارند.

حاج حسین این حرف‌ها را زده و بعد برای اینکه از رفتن وانت آذوقه به خط مقدم مطمئن شود به دیدار راننده آن می‌رود. دیداری که آخرین لحظات عمر او را رقم زده و با انفجار یک گلوله سرگردان خمپاره دشمن در کنار وانت، او و راننده در دم به شهادت می‌رسند.

اما این پایان حاج حسین نبود که شعله عشق او برای همیشه در دل دوستان و حتی جوانانی که چندین سال پس از شهادتش به دنیا آمدند، فروزان ماند. این مرد پیش از آنکه خونش در خاک تفتیده شلمچه بریزد، دستش را در طلائیه و عملیات خیبر از دست داده بود و پیش‌تر نیز در جبهه‌های غرب و شمال غرب، حماسه‌ها آفریده بود.

حاج حسین و جبهه‌های غرب

«سال 58 بود که حسین خرازی در کردستان یک گروه موسوم به گروه ضربت را تشکیل داد. این گروه از دو بخش برادران ارتشی و سپاهی تشکیل می‌شد که بخش پاسداران را خرازی فرماندهی می‌کرد.

معمولاً این گروه متشکل از 55 الی 60 نفر بود که کارش تأمین امنیت راه‌ها با ایجاد آرامش در نقاط آشوب‌خیز بود. مثلاً وقتی ضد انقلاب از اعزام آذوقه به مریوان جلوگیری می‌کرد، گروه ضربت از چند ده کامیون اعزامی به این شهر حمایت کرد و با اسکورت آن‌ها، باعث رسیدن آذوقه به مردم مریوان شد.»

حاج حسن فتاحی از همرزمان قدیمی شهید خرازی نحوه تشکیل گروه ضربت حاج حسین خرازی در کردستانات را با شور و حال خاصی تعریف می‌کند که انگار هنوز سال 58 است و التهابات این خطه با فشار ضد انقلاب و اسلحه‌هایی که ارتش بعث در اختیارشان قرار داده بود، تازه شروع شده است. ناآرامی‌هایی که اگر نبود همت افرادی چون حسین خرازی‌ها، شاید باعث جدایی بخش‌هایی از خاک کشورمان می‌شد.

کربلای 5 یکی از سخت‌ترین و بزرگ‌ترین عملیات‌های طول دوران دفاع مقدس بود که طی آن چندین هزار نفر از بهترین فرزندان این آب و خاک به شهادت رسیدند

اما حسین خرازی، ابراهیم همت، احمد متوسلیان، مصطفی چمران، صیاد شیرازی، ‌حسین بروجردی، ناصر کاظمی، گنجی‌زاده، قمی، کاوه و... نام‌ها و شهدای بسیاری هستند که در این خطه خونشان را فدای آزادی و سربلندی ایران اسلامی کردند.

شهید خرازی نیز آنطور که همرزمش حاج حسن فتاحی بیان می‌کند، با گروه ضربت خود ضربات مهلکی را به ضد انقلاب وارد کرد. فتاحی در این خصوص می‌گوید: بار‌ها پیش می‌آمد که بچه‌های ما چندین کیلومتر راه را در مسیرهای خطرناک طی می‌کردند تا ضد انقلاب را غافلگیر کرده و ضربات مهلکی به آن‌ها وارد کنند. به طور مثال ما در آخرین روزهایی که در منطقه غرب بودیم، دو مأموریت به فاصله چند روز از هم انجام دادیم که در هر دو مورد راه‌های صعب العبور را از میان شیار‌ها، دره‌ها و بلندی‌های ناهموار طی کردیم تا اینکه برای پاکسازی روستای پیرخزان و در مورد دیگر برای پاکسازی بلندی‌های ژاله وارد عمل شویم.

با توجه به شرایط کوهستانی کردستان که شرایط را برای تحرک نیرو‌ها سخت می‌کرد، گروه ضربت نعمت بزرگی به شمار می‌آمد، چنانچه وقتی جنگ شروع شد و بسیاری از بچه‌های گروه اصرار داشتند برای مقابله با بعثیون به جنوب برویم، خیلی از مسئولان با تصمیم ما مخالفت کردند و نگران بودند که مبادا با خالی شدن منطقه از گروه ضربت مشکلاتی پیش بیاید.

شهید سردار حسین خرازی

دارخوین و تشکیل لشکر14 امام حسین (ع)

با شروع جنگ تحمیلی و شنیدن اخباری ناگوار از پیشروی نیروهای دشمن به داخل خاک کشورمان، فشار رزمندگان گروه ضربت به حاج حسین خرازی برای رفتن به جبهه‌های جنوب دو چندان می‌شود. تا اینکه در ‌‌نهایت فرماندهان ارشد سپاه نیز تصمیم به اعزام حاجی و بچه‌های گروهش به جنوب می‌گیرند.

به این ترتیب «دارخوین» اولین مکانی است که این گروه به آنجا نقل مکان کرده و خط محمدیه را تشکیل می‌دهند. رفته رفته رزمندگان بیشتری به آن‌ها پیوسته و کمی بعد تیپ 14 امام حسین (ع) ‌به عنوان یکی از اولین تیپ‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی حسین خرازی تشکیل می‌شود؛ تیپی که بعد‌ها تبدیل به لشکر و لشکری که مبدل به کابوس بعثی‌ها در مقطع طولانی از جنگ تحمیلی می‌شود.

سردار غلامحسین هاشمی از همرزمان شهید خرازی در خصوص توانایی‌های لشکر 14 امام حسین (ع) به فرماندهی حسین خرازی می‌گوید: حتی برخی از فرماندهان دشمن با نام حاج حسین خرازی آشنا بودند. پیش آمده بود که نام حاجی را در تلویزیون عراق برده بودند.

یکبار در عملیات بدر که مواضعمان را در شرق دجله تخلیه کردیم، ‌ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه سوم عراق که اغلب عملیات پاتک را برعهده می‌گرفت، در تلویزیون عراق ظاهر شد و درست در جایی که لشکر ما قرار داشت ایستاد و گفت: «خرازی کجایی که ما اینجا را گرفتیم» این حرف فرمانده عراقی به خوبی نشان می‌دهد که شهید خرازی تا چه میزان بر دل دشمنان ترس افکنده بود که او را به نام می‌شناختند و سعی داشتند این چنین حقارت خود در برابر او را بپوشانند.

کربلای5 و پرواز

کربلای 5 یکی از سخت‌ترین و بزرگ‌ترین عملیات‌های طول دوران دفاع مقدس بود که طی آن چندین هزار نفر از بهترین فرزندان این آب و خاک به شهادت رسیدند.

یکی از شهدای شاخص این عملیات حاج حسین خرازی است که طبق گفته دوستان و همرزمانش همیشه جلو‌تر از نیروهای خودش در نوک پیکان خطرات و حملات دشمن می‌ایستاد. زمانی که خرازی در گوشه‌ای از خاک شلمچه به شهادت رسید، فاصله آن‌ها با خط مقدم آنقدر کم بود که گلوله سرگردان خمپاره دشمن توانست بهانه‌ای برای عروج این مرد خدا به سوی آسمان‌ها را فراهم آورد.

آسمان نیلگون جنوب کشور، ‌در هشتم اسفندماه 1365 آغوش خود را به سوی مردی گشود که با عبادت‌های شبانه‌ و رزم روزانه‌اش، مصداق بارزی بر این کلام امام علی (ع) بود: شیران روز و زاهدان شب.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: روزنامه جوان