تبیان، دستیار زندگی
نمایش هراکلس 5 نوشته هاینر مولر و کارگردانی ناصر حسینی مهر این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. در سطور پیش رو می خواهیم در چند بخش به بررسی این نمایش بپردازیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انقلاب علیه زباله

نگاهی به نمایش ”‌هراکلس5”‌ نوشته ”‌هاینر مولر”‌ و کارگردانی ”‌ناصر حسینی مهر”‌


نمایش "هراکلس 5" نوشته هاینر مولر و کارگردانی "ناصر حسینی مهر" این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. در سطور پیش رو می خواهیم در چند بخش به بررسی این نمایش بپردازیم.

انقلاب علیه زباله

نمایشنامه

انقلاب، طغیان، شورش و برخاستن علیه وضعیت حاکم؛ موضوعی است که از دغدغه های همیشگی بشر و نیز هنر بوده است. اسطوره های کهن سرشار از قهرمانانی است که به دلیل همین عمل قهرمان شده اند: "برخاستن علیه آنچه هست برای آنچه باید باشد". هر چند همیشه این باید ها خود تبدیل به هست می شود که نیازمند بایدی جدید است، انقلاب های پی در پی. وقتی حرف از اسطوره و قهرمان می شود، باز هم در اینجا پای یک تمدن بزرگ به میان می آید که گویا با فرهنگ و هنرمندان باستانش برای تمام تاریخ، نماد و اسطوره تولید کرده است، به طوری که هر مفهومی که آن را به خدمت کلام می گیریم، یونان باستان برایش، خدا خلق کرده است. اگر قرار باشد با تقدم و تاخر هم به دنبال کشف یک قهرمان انقلابی برسیم، به  نام "پرومته"(کسی که بیشتر او را به نام "پرومته در زنجیر" می شناسند تا "پرومته") می رسیم، اما او از انقلابیونی بود که همیشه نامش به نیکی ماند و مشمول انقلابی جدید نشد. قهرمان دیگری هم در همان یونان باستان بود که ویژگی های یک انقلابی را داشت، اما نه لزوما با نامی نیک. با نام انقلابی مزدور یا یک ویران ساز همیشگی. "هراکلس" فرزند زئوس را عده ای قهرمان دانسته اند و عده ای مزدوری بی خرد که جز خرابی چیزی بر جای نمی گذارد، اما هر چه هست همه بر این توافق داشته اند که او کسی است که دگرگون می کند، حال این دگرگونی خرابی است یا آبادانی خود بحث دیگری است. انقلاب هم خود واجد همین معنای دگرگونی است و هیچ تضمینی برای آبادانی بعد از آن وجود ندارد و هر چه هست آرزوهایی است که انقلابیون پیش از اتفاق دارند. پس هراکلس نیز انقلابی است. او تبس را به زعم خود نجات داد، ولی ویرانه ای جدید ساخت.

هاینر مولر، نمایشنامه نویس آلمانی، کسی است که نگاه خاصی در روایت رویدادهایی برآمده از دل تاریخ دارد. او با "هملت ماشین"(که اتفاقا اجرای آن را نیز ناصر حسینی مهر به صحنه برد) هملت را وارد دنیای جدیدی کرد و حال، مخاطب ایرانی یک روایت دیگر از این نمایشنامه نویس جستجوگر در تاریخ را روی صحنه می بیند، "هراکلس 5".

انقلاب علیه زباله

هراکلس، در اسطوره های یونانی ابرقهرمانی بود که 12 خوان بزرگ را جلوی خود داشت تا ابرقهرمانی خود را جلوه دهد و قدرتش را به آسمان ها و زمین جلوه گر کند. مولر در نمایشنامه خود یکی از این خوان ها را انتخاب کرده که اتفاقا از خوان های بسیار عجیب و پرمعنای سفر هراکلس است، زیرا مبارزه یک ابرقهرمان با اژدهای هفت سر، شیر، گراز و ... چیزی است که عادی به نظر می رسد، اما تصور کنید به کسی که قهرمانی بزرگ است و همه مراحل مبارزه با غول ها را پشت سر گذاشته، بگویند حالا نوبت به این است که یک شهر را از بوی زباله نجات دهی! ابرقهرمان باید جارویی به دست بگیرد تا شهر را از زباله بروبد. او باید بر هیولایی ناپدید، چیره شود که به آن می گویند بوی تعفن. تعفنی برآمده از زباله های حیوانی. وقتی مولر این داستان را به خدمت می گیرد، بحثش تعفن حیوانی و زباله های حیوانی نیست. اگر ساده نگاه کنیم زباله به معنای رایج آن هم دغدغه ای است که رهایی انسان و طبیعت از آن نیاز به ابرقهرمان دارد، اما در معنایی گسترده تر هر نوع زباله ای که بوی تعفن آن یک ملت بیمار را اسیر کرده، شامل می شود. حتی می توان پا را فراتر گذاشت و در بررسی بعضی اندیشه ها نیز این قاعده را حاکم کرد. برخی ایدئولوژی ها در ابتدا با طراوت و سبز دیده شده و به صورت یک گیاه شفابخش به خورد انسان ها داده می شوند، اما روزگاری بعدتر، همان گیاه تبدیل به زباله می شود که مردم برای رهایی از تعفن آن دنبال یک قهرمان تازه ترند؛ قهرمانی که شهر را از زباله ها نجات دهد.

در گام اول نقد یک نمایش، که سنجش "انتخاب متن" است، باید کارگردان را تحسین کرد که به سمت نمایشنامه ای بکر و دیده نشده رفته که موضوعش برای امروز مخاطب کاربرد دارد، زیرا دنیای اطراف ما در حال حاضر کم زباله نداشته و نخواهد داشت.

در بررسی عناصر و ویژگی های نمایش "هراکلس 5" ، باید گفت طراحی صحنه و لباس کار، بسیار خودنمایی می کند و تحسین شدنی است. طراحی ای در همراهی با دنیای اثر و همراهی با روایت کارگردان

اجرا

ناصر حسینی مهر، از جمله کارگردانانی است که مسیر مشخصی را برای خود در دنیای تئاتر تصویر کرده و به دنبال پیمودن آن است. وارد کردن نمایشنامه هایی کمتر دیده و خوانده شده که خود آن ها حاوی دنیای نشانه ای و معنایی خاصی اند (آن هم از کشوری که دنیای اندیشه و سیاست در قرون گذشته از دل آن متحول شده) و برای مخاطبان حرفه ای تئاتر جذاب است.

در بررسی عناصر و ویژگی های نمایش "هراکلس 5" ، باید گفت طراحی صحنه و لباس کار، بسیار خودنمایی می کند و تحسین شدنی است. طراحی ای در همراهی با دنیای اثر و همراهی با روایت کارگردان. حتی این فضا از زمانی که تماشاگر وارد تالار انتظامی تماشاخانه ایرانشهر می شود، قبل از اینکه به چشم آید، با بوی فضولات حیوانی حس می شود. تماشاگری که در ابتدا با ورود به تالار با حس کردن بوی تعفن، آزرده می شود، اما با گذشت مدت زمانی کوتاه به آن عادت کرده و فراموش می کند که در دنیای تعفن زده تبس قرار دارد. این همان حرفی است که در توصیه آئوگیاس به هراکلس پیشنهاد می شود؛ کمی بمان و عادت کن.

طراحی صحنه، با جدا کردن تبس از قسمت جلوی صحنه و قرار دادن تبس درون یک محوطه شیشه ای، مخاطب را یاد موش های آزمایشگاهی(یا انسان های آزمایشگاهی) می اندازد که درون شیشه ای در حال جوش و خروش اند تا یک آزمایش جدید دیگر روی آن ها شود و "ابزار" انقلابی باشند در راه یک کشف جدید. کسی هم که قرار است این بیماران را نجات دهد، خارج از این دنیای آکواریوم گونه و از دل تماشاگران می آید. نماینده ای از تماشاگران یا کسی از میان خود آن ها. نوع گریم مردم تبس، لباس های آنان و تابلوی زیبایی که در حین ورود تماشاگران خلق شده (مردمی طاعون زده در حال جمع کردن مدفوع) بسیار فضاساز است و بستری را برای ورود به دنیای نمایش فراهم کرده است.

انقلاب علیه زباله

در میزانسن های طراحی شده برای بازیگران نیز دقت و وسواس بسیاری دیده می شود و بازیگران همیشه در یک تابلوی زیبا در صحنه مستقر شده اند، اما نکته ای که در این میان به چشم می آید، این است که وقتی طراحی بصری نمایش تا این حد مورد توجه بود، چرا "طراحی صوتی" تا این حد بی نظم به نظر می آید. در طراحی تصویری کارگردان، اگر یکی از بازیگران، قدمی اضافه تر بردارد یا بایستد، تابلو چشم نواز نمی شود، این قاعده در طراحی صوتی نیز حاکم است و اگر صدای بازیگری یک یا چند گام بالاتر از حد لازم باشد، طراحی صوتی اثر نیز به هم می ریزد. در نمایش "هراکلس 5" در فریادهای بازیگران کنترلی وجود ندارد؛ در حالی که در نگاه ایده آل، صدای بازیگران در چنین اثری باید یک سمفونی باشد، حال این سمفونی گوش نواز است یا گوشخراش و ... همه بر عهده متن و کارگردان است، اما هر چه  هست درون یک نظم حرکت می کند. این موضوع زمانی حاد می شود که بازیگران بیرون از فضای شیشه ای اند و صدای آن ها آزاردهنده و گوشخراش نیز می شود.

یکی از نکته های جالب در این اجرا، حضور کارگردان در صحنه و فاصله گذاری برای غرق نشدن در قتل خشن آئوگیاس است، اما آیا این یک فاصله گذاری برای دور شدن تماشاگر از حس قتل بود یا تمهیدی برای رفتن حواس تماشاگر به سمت خارج صحنه و جایگزینی عروسکی با بازیگر؟ جایگزینی ای برای اجرای هر چه بی رحمانه تر قتل و وحشت بیشتر تماشاگر! این شاید یک نوع تناقض است، به ویژه وقتی در انتهای نمایش، زمانی که تماشاگران به تحسین اثر ایستاده و تشویق می کنند و خود را به این حس رسانده که دیگر نمایش تمام شده و حالا باید از بازیگران این نمایش تقدیر کرد، ناگهان باز کارگردان وارد صحنه می شود و به نحوی از تشویق جلوگیری می کند؛ بدین معنا که آقا و خانم تماشاگر! منتظر نباشید بازیگران از این بازی خود بیرون بیایند، چون آن ها در این حس خواهند ماند، پس شما از تالار خارج شوید. این یعنی امتداد حس نمایش در تماشاگر و نه فاصله گذاری. در نظام کلی اثر، مشخص نیست که کارگردان قصد دارد فاصله گذاری کند یا اینکه حس نمایش را عمیقا بر مخاطب حاکم کند.

در کل نمایش "هراکلس 5" صحنه های بسیار زیبا، تاثیرگذار و دنیای ارتباطی خوشایندی داشت و می توان گفت یکی از نمایش های قابل تامل روی صحنه امروز تئاتر کشور است که تماشای آن برای مخاطبان حرفه ای تئاتر جذاب خواهد بود.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : سایت ایران تئاتر / علی حسنلو

مطالب مرتبط:

سفر تا بی بی بیدل   

ضحاک روی صحنه 

مرگ و تولد در شوره زار