مروری برنحوه کار شیخ آقا بزرگ از زبان استاد اشکوری* (2)
مصاحبه با استاد سید احمد حسینی اشکوری در تبیین سیره علمی شیخ آقابزرگ تهرانی
قسمت قبل را اینجا بخوانید.
رهنامه: آیا ایشان غیر از کتاب «الذریعة» و «اعلام الشیعة»، دغدغه و یا پیشنهادی در مورد فرهنگ و تاریخ شیعه داشتهاند؟
نه، پیشنهادی در این زمینه نداشتهاند.
رهنامه: آیا ایشان به دیگران توصیه و ترغیب به ورود در این کار میکردند یا در این زمینه شاگردپروری داشتهاند؟
این کار نیاز به ذوق، حوصله، عشق و تتبع دارد و خیلی قابل تدریس نیست و لذا هر چند عدهای بودند که با ایشان رابطه و مراوده داشتند ولی ایشان کسی را غیر از مرحوم آقا سید عبدالعزیز طباطبایی به عنوان شاگرد خویش مطرح نمیکردند. مثلاً خود من سالی چند بار به ایشان سر میزدم و یا از کتابخانه ایشان استفاده میکردم. البته ایشان در این کار تشویق میکردند مثلاً یک وقتی من نزد ایشان رفتم و کتاب «ریاض العلماء» ایشان را که نسخه خطی نادری بود، میخواستم و با این که نسخه کمیاب و بسیار مهمی بود به من اصرار کرد که این را به خانه ببر و استفاده کن و البته من قبول نکردم چون جابجایی نسخه خطی مایه خطر است ولی ایشان تا این اندازه گذشت داشتند و دیگرانی را که در این کار بودند تشویق میکردند.
رهنامه: آیا هیچگاه نظر خودشان را نسبت به کاری که انجام میدهند بیان کردهاند؟ و یا مقایسهای نسبت به این کار با سایر کارها انجام دادهاند؟
از آنجایی که ایشان بدان معنا اهل خودنمایی نبودند، سخنی هم در مورد کار خویش نمیگفتند. هیچگاه نگفتند کار من ممتاز و خوب است، مهم است و یا تنها کاری است که در حوزه مذهب شیعی با این گستردگی انجام شده.
رهنامه: آیا کار ایشان در زمان حیاتشان مورد عنایت و تمجید سایر بزرگان و علما قرار گرفته است؟
بله، همانطور که میدانید هر کار و یا شخص بزرگی خواه ناخواه چند نفری دشمن و در واقع حسود دارد. گاهی افرادی پیدا میشدند که از سر حسد و یا انگیزههای دیگر، حرفهایی میزدند ولی شخصیتهای علمی از کار ایشان تقدیر میکردند. برای نمونه بیان کنم که مرحوم آیتالله سید محسن حکیم در آن زمان به طلبههای نجف دو دینار شهریه میداد که طلبهها بایستی نزد صرافی میرفتند و شهریه خود را میگرفتند. ولی ایشان ماهانه بیست و پنج دینار به منزل مرحوم شیخ آقابزرگ میفرستادند نه اینکه خود شیخ برود و بگیرد و میفرمود که ایشان به شیعه خدمت میکند و بایستی ما از او تقدیر کنیم. و شیخ آقا بزرگ هم آنچه به او میرسید جمعآوری میکرد و برای چاپ «الذریعة» به تهران میفرستاد و حتی با همین هزینهها مقداری از کتابها را در نجف چاپ کردند.
رهنامه: مخالفتها چگونه و به چه نحو بود؟
مخالفتها به صورت حرفی بود. مرحوم شیخ در جلد اول «الذریعة» اجازههای اشخاص را زیاد نوشته است. آقایی در نجف بود که هر گاه به من میرسید میگفت این هم شد کار؟ اجازه، اجازه، اجازه. عرض کردم اینها نوعی حسد و کارشکنی است. البته اینها کم بودند و گفتههایشان اثرگذار نبود. مرحوم شیخ آقابزرگ هم اهمیت به این حرفها نمیداد و کار خود را میکرد.
رهنامه: موارد استفاده و کاربرد و فایدهبخشی کتابهای «الذریعة» و «طبقات» را بیان فرمایید.
استفادههایی که از «الذریعة» میتوان کرد گوناگون است. گاهی نیاز ما کتابشناسی است و فهرستها مانند «الذریعة» و امثال آن کلیدِ فرهنگ هستند؛ یعنی اولین مرحلهای که برای کار و تحقیق باید طی شود این مرحله است. دوم اینکه ایشان بسیاری از کتابها را نام بردهاند که الآن وجود خارجی ندارند و فقط نامی از آنها مانده؛ این هم نوعی استفاده است یعنی راهی برای پی بردن به وجود این کتابها جز این راه وجود ندارد. استفاده دیگر، هنگامی است که بخواهیم بدانیم هر شخصی چه کتابهایی را تألیف کرده است. به نظر من استفاده مهم دیگر ـ که شاید خیلی به آن توجه نمیشود ـ این است که در ضمن کتابهایی که ایشان نام برده افرادی را نام میبرد، که ما به وجود این افراد پی میبریم؛ مثلاً اینکه من فلان کتاب را نزد فلانی دیدم که نجف بوده و به سال فلان مرده است و ما اجمالاً میتوانیم بشناسیم که چنین شخصی وجود داشته که از طلاب یا علماء نجف بوده و در فلان سال مرده است. خلاصه یک سری معلومات گذرا در حاشیه کارِ خود دارد که کمتر کسی به آنها توجه دارد. یکی از آقایانِ نجف برای من نقل کرد که به شیخ آقابزرگ گفتم این که کتاب فلانی را پیش فلانی دیدم که فلان سال مرده است چه مناسبت و ربطی به کتابشناسی دارد، جواب داده بود که اینها یک سری افرادی هستند که حقی بر من دارند و من میخواهم ادای حق کنم. حالا ایشان خواسته که ادای حق کند ولی ما میتوانیم به عنوان شرح حال و تاریخی گذرا و متفرقه به آنها نظر داشته باشیم.
«اَعلام الشیعة» هم که مربوط به شیعهشناسی در اعصار مختلف است. البته راه ایشان در «اعلام الشیعة» کمتر ملحوظ بوده یعنی «اعلام الشیعة» بیشتر نقل از کتابها نیست بلکه معلوماتی است که جسته و گریخته از این طرف و آن طرف جمعآوری کرده و بیشترِ آن در دسترس نیست که در مرحله اول میرزا عبدالله افندی در «ریاض العلماء» این کار را کرده و مرحوم شیخ آقابزرگ دنباله این کار را گرفته است. بدینترتیب این کار باعث زنده شدن یاد خیلی از علماء و دانشمندان و افرادی میشود که آثار علمی دارند ولی فراموش شدهاند.
البته کار خوب دیگری که ایشان در «اعلام الشیعة» دارد تصحیحِ اشتباهاتی است که دیگران داشتهاند و میگوید که مثلاً سال وفات فلان [شخص] به این دلیل درست نیست؛ که این هم قابل استفاده است.
رهنامه: بحثِ دیگر، بحث اجازه روایات است. اولاً جایگاه و اهمیت اجازه روایت چه بوده است؟ ثانیاً از چه کسانی اجازه روایت گرفتهاند و به چه کسانی اجازه روایت میدادند؟
اجازه روایت در اصل برای صحّه گذاشتن روی کار و یا روی شخص است یعنی این شخصی که قصد جمعآوری یک کتابِ روایی را دارد آیا اهلیتِ این کار را دارد یا نه؟ اهلیت، یعنی به اندازه کافی دارای علوم روایت و علوم حدیث باشد. اجازات به طور کلی شبیه کارنامههایی است که الآن داده میشود. امروزه به شخصی که تحصیل میکند و مراحلی را پشت سر میگذارد کارنامه داده میشود و معنای کارنامه این است که تأیید میکند این شخص مراحلی را به درستی طی کرده است. این سنت را از عصر ائمه – علیهمالسلام - داریم که مثلاً کتابِ فلان راوی را نزد امام هادی - علیهالسلام - آوردند و ایشان بر روی این کتاب صحّه گذاشتند؛ بدین معنا که کار این آقا که از روات امام صادق - علیهالسلام - یا امام رضا - علیهالسلام - یا یکی دیگر از ائمه بوده است، صحیح است. این اولین مرحله اجازه روایی است. سپس به تدریج بعد از غیبت هم در بین علما، اینگونه اجازه مرسوم شده است. البته بعضی از اجازاتی که در قدیم داده میشده و حتی الان داده میشود ـ نه همه آنها ـ نشاندهنده و معرفیکننده شخصیت فرهنگی و علمی آن شخص بوده است. یعنی از سبک آنچه شیخ اجازه برای او نوشته است معلوم میگردد که این آقا چقدر احترام علمی دارد. برخی اجازهها خیلی سادهاند. برخی از آنها با طمطراق خاصی نوشته شدهاند و در آن ارزیابی موقعیت علمی آن شخص هم صورت گرفته است. شیخ آقا بزرگ یک شیخالاجازه در وقت خودش بوده است و افراد زیادی از او اجازه میگرفتند؛ حتی یک جزوهای چاپ کرده بود بنام «سند الصفی إلی آل المصطفی» که سلسله سند خودش را با تفصیل آنجا یاد کرده است؛ یعنی شیوخ خودش را نوشته تا اینکه به امام برسد و به عدهای که میخواسته اجازه مختصر بدهد در آخرِ آن جزوه، اجازه را مینوشته است. اینکه این جزوه را چه تعداد چاپ کرده است، نمیدانم اما آنچه معلوم است این است که ایشان بسیار زیاد اجازه میدادهاند و خود من هم دو اجازه روایتی از ایشان دارم.
رهنامه: نوشتهاند که ایشان از علمای اهل سنت نیز اجازه داشتهاند، این به چه دلیل بوده است؟
بله، این به خاطر رسمی است که بین مذاهب وجود داشته و دارد که اجازه روایتی بین آنها رد و بدل میشده است و ایشان در سفری که به مصر رفتهاند که هدف از این سفر، رفتن به مکه و انجام حج بوده است از یک عدهای از علمای مصر، مدینه و مکه اجازه گرفته است. این امر الان هم مرسوم است مثلاً در سفری که بنده به یمن داشتم از برخی علمای بسیار مهم آنجا اجازه گرفتم و نیز به تعدادی اجازه دادم با اینکه اهل یمن زیدی مذهبند.
رهنامه: ایشان چه دروسی خواندهاند؟ و نزد چه اساتیدی؟
عمده تحصیل ایشان فقه و اصول بود که نزد مرحوم آخوند خراسانی به تحصیل میپرداخت تا اینکه پس از آشنایی با مرحوم محدث نوری و سید حسن صدر، علاقهمند به دیدن و جمعآوری معلوماتی پیرامون آثار و تألیفات شیعه میگردد و وارد این وادی میشود.
رهنامه: به جز مسائل علمی، آیا در زمان مشروطه ایشان وارد امور اجتماعی و سیاسی شدند؟
البته بیمیل به مشروطه نبوده است ولی اینطور نبوده که عملاً وارد بشود و در واقع به آن معنایی که امروز از مشروطهخواه سیاسی فهمیده میشود نبوده است.
رهنامه: آیا خود شما خاطره خاصی از ایشان دارید؟
واقعش این است که اندازه معاشرت من با شیخ آنطور نبوده که من ملازم ایشان باشم. ولی خاطرهای برای شما نقل میکنم که ضمناً دلیل بر همان تشویقِ اهل تحقیق و تتبع است. روزی من [در] نجف، منزل ایشان بودم و یک کتابی را میخواستم ببینم. آقایی وارد شد و از ایشان پرسید فلان موضوع چیست؟ ایشان توضیح دادند. پرسید در کدام کتاب میتوان آن را پیدا کرد؟ جواب دادند فلان کتاب. ادامه داد: شما این کتاب را دارید؟ آقا جواب داد که بله. گفت میشود ببینم؟ جواب دادند: بله. مرحوم آشیخ آقابزرگ، برنامهاش اینطور بود که کارهایش را خودش انجام میداد. البته کتابخانه و کتاب به آن معنا زیاد نداشت چون کتاب نمیخرید. ایشان بلند شد، یک پلکانی داشت که تختهای بود و خیلی سنگین. پیرمرد نودساله با خیلی زحمت این پلکان را برداشت و روبروی آن قفسه گذاشت و خواست که برود بالا. انگشت شست پایش به پلکان برخورد کرد، پیرمرد از درد شدید خیلی ناراحت شد. روی زمین نشست. انگشتش را قدری گرفت و کمی مالش داد. در عین حال خواسته او را بیجواب نگذاشت. روی پلکان رفت و کتاب را درآورد و پایین آورد. آمد و سر جایش نشست. کتاب را خواست به آن آقا بدهد که گفت ممکن است بگویید آن مطلب کجای کتاب است؟ ایشان کتاب را باز کرد و ورق زد و مطلب را در آورد. گفت ممکن است که بخوانید؟ ایشان هم شروع به خواندن کرد. گفت اجازه دهید من بنویسم یعنی دو سه سطر کلمه به کلمه بخوانید بعد گوش بدهید که بخوانم. واقعش این است که من خیلی ناراحت شدم که این چه کاری است که او با این پیرمرد با این سن و سال و با این موقعیت انجام میدهد. آن رفتار، خلافِ تأدب بود. ایشان هیچ نگفت، آن آقا هم بدون هیچ تشکری بلند شد و رفت و فقط خداحافظی کرد. و من غیر از این بار ندیدم که ایشان ناراحت شود ولی برای وضع پایش و بیادبی این آقا ناراحت شد و فرمود مثل این است که میخواهند ما تألیف کنیم و اینها به نام خودشان ثبت کنند. این نشانه سعه صدر او و گذشت فراوان وی بود.
رهنامه: در آخر حرف خاصی برای اضافه کردن به این موارد دارید؟
یک نکتهای هست که گاهی من به جوانها زیاد میگویم، چه جوانهای دانشگاهی و چه جوانهای حوزوی. نزد من فرق نمیکند چون همه اینها در راه علم کار میکنند. اینها باید این اشخاصِ پیرمرد و سختکوش را الگوی خود قرار دهند. مرحوم شیخ آقابزرگ با کمترین امکانات و شرایطی که تصور کنید زندگی میکرد. من یادم هست یک روز رفتم منزلشان، ایشان پنکه هم نداشت، از گرما پیرهنش را در آورده بود و نشسته بود و مطالعه میکرد. آنگاه اگر احیاناً پولی هم به او میرسید جمعآوری میکرد و به تهران میفرستاد تا کتابش چاپ شود و برای خودش هزینه نمیکرد. هر گاه من نزدشان میرفتم خیلی اظهار لطف میکرد. نوکری به نام مشهدی محمد داشت، او را صدا میکرد که فلانی آمده شربت بیاور. میدانید شربت چه بود؟ شربت عبارت از یک لیوان آب بود که از یک کوزه میریخت که آن کوزه روی پنجره سرداب گذاشته شده بود، از یخچال و اینها خبری نبود و فقط یک قاشق مرباخوری شکر درون آن میریخت و قدری به هم میزد. نه گلابی به همراه داشت نه یخی، هیچ. این کمال احترام و پذیرایی او از دیگران بود.
یعنی اینگونه زندگی میکرد تا اینکه بتواند کتابهایش را چاپ کند. من رنج میبرم که الان وسایلِ کار، همه چیز، فراهم است ولی آقایان کار نمیکنند و تازه این جوانی که میخواهد کار کند میپرسد هر فیش یا هر کتاب را چقدر میدهید؟ هر صفحه چقدر یا هر ساعت چقدر؟ اینطور اشخاص باید الگو قرار گیرند و جوانان بدانند که دانشطلبیِ حقیقی، ماورای مادیگرائی است و از خودگذشتگی میخواهد.
* (اشاره: سید احمد حسینی اشکوری مۆسس مرکز احیاء میراث اسلامی در قم، متولد 1350 هـ . ق در نجف اشرف که تحصیلات علمی را تا مرز مرحله خارج در محضر مدرسین و علمای بزرگ حوزه نجف گذراندند. از سال 1380 هـ . ق به کار تحقیق و احیای متون علمی و میراث فرهنگی دانشمندان بزرگ اسلامی پرداختند ... و بعنوان فهرستنگار نمونه ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شد. ایشان آثار بسیاری از جمله فهرست نسخههای خطی کتابخانه آیتالله مرعشی در 27 جلد، فهرست نسخههای خطی مرکز احیاء در نه جلد، تراجم الرجال در چهار جلد، التراث العربی المخطوط در چهارده جلد و .... دارند.)
منبع: سایت رهنامه پژوهش
تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان
لینکهای مرتبط:
در کتابخانه تبیان:
کتاب: «الذریعة إلى تصانیف الشیعة»
بررسی کتاب «زندگی و آثار شیخ آقا بزرگ تهرانی»
زندگینامه آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانی (از: ناصر الدین انصاری قمی)
آقا بزرگ تهرانی (از: محمد صحتی سردرودی)
زندگی و آثار علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی (از: ناصر الدین انصاری قمی)