پذیرش تفاوتهای انسانی نیاز جریان رماننویسی است
رمان متنی بر ساخته ذهن نویسنده و مبتنیبر تجربههای بیرونی و درونی اوست. فایده چنین کاری، تلاش برای کشف تازهای درباره زیستن با تاکید روی جنبههای زیباشناختی است و برای رسیدن به کشف تازه در زیستن، نوع نگاه نویسنده و خواننده، همچنین محیطزیست آنها اهمیت زیادی دارد.
بهطور کلی، برای یافتن تعریف و درک کاملی از یک رمان، سه عنصر اساسی را باید شناخت و درک کرد. عنصر اول، متن رمان است. هر رمان متنی است که نویسنده آن را نوشته است، ولی پس از نوشته شدن، تبدیل به پدیدهای تازه میشود که حاصلجمع ذهن و قلم نویسنده، تاثیر محیط پیرامون روی نویسنده و متن و درنهایت نوع و تعداد خوانندگان است. اما متن رمان پدیدهای است که گرچه عناصر دیگری آن را بهوجود آوردهاند، ولی خود پدیدهای جدید است.
عنصر دوم داستاننویس و محیط اوست. داستاننویس در محیط انسانی متولد میشود، رشد میکند و نویسنده میشود. بیشک آنچه بر داستاننویس گذشته است، روی متن رمان تاثیر مستقیم دارد. محیطی که داستاننویس در آن رشد میکند، علاوهبر آنکه بر ذهنیت و عقاید او تاثیر میگذارد، بهلحاظ محیط طبیعی و اتفاقهای طبیعی و کنشهای انسانی روی داستاننویس تاثیر میگذارد. برای مثال، زبانی که نویسنده به آن تکلم میکند و مینویسد، ظرفیت و گذشته آن زبان، روی متن تاثیر مستقیم دارد.
عنصر سوم برای درک رمان، خوانندگان آن هستند. رمانی که خوانده نشود، گویی نوشته نشده و رمانی که هرگز خوانده نشود، گویی هرگز نوشته نشده است. نوع نگاه و تحلیل خوانندگان، تعداد آنها و گسترش محیطیشان، روی تعریف و درک رمان تاثیر مستقیم دارد. زیرا رمان متنی تاویلپذیر و تاویل خوانندگان از متن، روی شناخت نهایی از آن موثر است.
درواقع، وقتی رمان نوشته و خوانده شد، برای درک کاملی از آن باید این سه عنصر را بشناسیم تا نسبت به آن اظهارنظر کنیم. بنابراین، تعریفی که داستاننویس، جامعه و خوانندگان از انسان دارند، روی تبدیل شدن یا تبدیل نشدن آن به «رمان» موثرند. تعریف هر جامعهای از انسان و حقوق او، نسبت مستقیمی با رشد رمان در آن جامعه دارد. در جامعهای که تعریف فرد در آن کوتاه و شبیه سایر انسانها باشد، رمان نوشتن و رمان خواندن رونق ندارد. زیرا رمان کوششی برای بازآفرینی تجربههای انسانی است و در جامعهای که تفاوتها و حق آزادی اندیشه و رفتار انسان پذیرفته شود، به وجود میآید و به جریان تبدیل میشود. هرگاه تعریف شهروندان، یک یا چند جمله کوتاه و شبیه دیگران باشد، تجربههای آنها نیز تفاوت چندانی ندارد و فرصتی هم برای نوشتن رمان و ایجاد جریان رماننویسی پیش نمیآید. زیرا شهروندان بهسادگی در یک تعریف ساده به خوب و بد، مفید و بیفایده، باارزش و بیارزش و درنهایت درجه یک و درجه دو و سه تقسیم میشوند. در چنین نگاهی، وجود یک متن ساده و همهپسند، مقبول خواهد شد و شهروندان در پی شبیه شدن به آن متن ساده و آرمانگرا کوشش خواهند کرد. رمان، حاصل نوعی تغییر در نگاه انسان به خودش و یافتن تفاوتها نسبت به دیگران است. درواقع، زمانی رمان به جزء مهم زندگی بخشی از مردم جهان تبدیل شد و جریان رماننویسی نضج گرفت که آنها تفاوت خود با دیگران و تفاوت دیگران را با خودشان به رسمیت شناختند و کوشیدند با این تفاوتها کنار بیایند و از آن برای شناخت بهتر جهان استفاده کنند.
ولی این نگاه به خود و دیگران، هنوز به نگاهی غالب در جهان تبدیل نشده و در بسیاری از نقاط جهان، انسانها تفاوتهای بین خود و دیگران را به رسمیت نمیشناسند و حتی طرفداران جهانبینیهای مبتنیبر یکسانسازی، هنوز با حرارت از نظر خود دفاع میکنند.
اصرار به نوشته و خوانده شدن رمان زمانی وجود خواهد داشت که شهروندان به اهمیت تفاوتها پی ببرد و تفاوتها را نهتنها مانع آرامش خود، بلکه جزئی از راه رسیدن به آرامش انسانی و درک هستی بدانند. در چنین شرایطی، رماننویسی و خواندن رمان به جریانی غالب در جامعه تبدیل و نهفقط برای تفریح و سرگرمی، بلکه به جزئی جدی در زندگی شهروندان تبدیل خواهد شد.
بخش ادبیات تبیان
منبع: فرهیختگان- شهریار عباسی