تبیان، دستیار زندگی
از کتاب‌هایی که خوانده بود حرف زد و بعد رفت کیفش را آورد تا کتاب‌هایش را نشانم دهد. برای ۲هفته‌ای که آمده بود ایران، با خودش کیفی پر از کتاب آورده بود. اسباب‌بازی نیاورده بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بوی عیدی، بوی کاغذرنگی


از کتاب‌هایی که خوانده بود حرف زد و بعد رفت کیفش را آورد تا کتاب‌هایش را نشانم دهد. برای 2هفته‌ای که آمده بود ایران، با خودش کیفی پر از کتاب آورده بود. اسباب‌بازی نیاورده بود.

بوی عیدی، بوی کاغذرنگی

رفته بودم دیدن یکی از دوستانم که چند سالی است با خانواده‌اش جلای وطن کرده. اول، اسکاتلند بودند و حالا رفته انگلیس و درست‌وحسابی ماندگار شده. هم خودش و هم شوهرش مشغول کار شده‌اند و بچه‌های‌شان مدرسه می‌روند و زندگی‌شان روی دور است. کوچک‌تره - که موقع رفتن از ایران فقط 6ماهش بود- حالا مدرسه‌ای شده و فارسی را با لهجه حرف می‌زند و بزرگتره کلاس پنجم است. دیدنشان بعد از 5، 6 ‌سال اتفاق خوبی بود و برای من با مشاهدات بهتری هم همراه بود. همه‌اش را که نمی‌شود این‌جا گفت، اما یکی‌شان را می‌خواهم بگویم؛ اصلا همه اینها را گفتم که برسم به همین نکته.

بچه اولشان وقتی از ایران می‌رفتند، هنوز مدرسه‌ای نبود. وقتی داشتیم با مادرش حرف می‌زدیم، آمد نشست کنارمان. کمی که گذشت، دوستم رو کرد بهش و گفت: «آرش، عموکاوه نویسنده‌ست... نیگا... اینام کتاباشه.» آرش لبخندی زد و وقتی مادرش رفته بود برای گفت‌وگویی تلفنی با قوم‌وخویشی که از شهرستان زنگ زده بود، بهم نزدیک‌تر شد و پرسید که توی هری‌پاتر کدام شخصیت را بیشتر از بقیه دوست دارم. همین شد آغاز گفت‌وگویمان. از کتاب‌هایی که خوانده بود حرف زد و بعد رفت کیفش را آورد تا کتاب‌هایش را نشانم دهد. برای 2هفته‌ای که آمده بود ایران، با خودش کیفی پر از کتاب آورده بود. اسباب‌بازی نیاورده بود. گفت: «هرجا برم که دوست هم‌سن من داشته باشن، اسباب‌بازی هم هست، اما کتابایی که من دوست دارم شاید نباشه.» به پدر و مادرش گفتم حالا که این‌قدر به کتاب و کتاب‌خوانی علاقه‌مند است، هوایش را داشته باشند و سعی کنند توی مسیر درست هدایتش کنند. بهت و جوش‌وجلایم را که دیدند، گفتند این علاقه پسرشان خیلی هم چیز غریبی نیست.

گفتند آن‌جا بیشترِ بچه‌ها همین علاقه را به خواندن دارند. گفتند مدرسه بچه‌ها را موظف می‌کند که در شبانه‌روز یک ساعت کتاب بخوانند. گفتند بعد از مدتی این می‌شود یک عادت دامنه‌دار و تا همیشه با آدم می‌ماند.

گفتند آن‌جا بیشترِ بچه‌ها همین علاقه را به خواندن دارند. گفتند مدرسه بچه‌ها را موظف می‌کند که در شبانه‌روز یک ساعت کتاب بخوانند. گفتند بعد از مدتی این می‌شود یک عادت دامنه‌دار و تا همیشه با آدم می‌ماند. نگاهی به آمار سرانه کتابخوانی در انگلیس نشان می‌دهد که حرف‌های‌شان چندان هم مبالغه‌آمیز نبود.

حقیقت امر این است که هر تلاشی برای تشویق به کتابخوانی خوب و ارزشمند و - به نظر من - بخشی از وظیفه شهروندی هر فعال ادبی و نویسنده‌ای است، اما پایه‌ای‌تر و اصولی‌ترش این است که کودکان را به شیوه‌های مختلف تشویق به کتابخوانی کنیم.

تازگی‌ها 5نویسنده دست‌اندرکار فعال کتاب کودک و نوجوان در فراخوانی پیشنهادی خوب برای عیدی دادن به بچه‌ها مطرح کرده‌اند. در این فراخوان آمده: «پایه هر نوع پیشرفتی آموزش است و آموختن بدون «سواد خواندن» ممکن نیست. طبق آزمون‌های جهانی متاسفانه بچه‌های ایرانی از نظر خواندن در میان کودکان جهان در رتبه‌های پایینی قرار دارند. پژوهش‎‌های بین‌المللی نشان داده است خواندن کتاب‌های شعر و داستان برای کودکان، سواد خواندن را به میزان چشمگیری افزایش می‌دهد و باعث زیاد شدن توانایی در کسب علوم و حتی پیشرفت تحصیلی می‌شود.

بنابراین نقطه آغاز پیشرفت در کشور عزیزمان ایران، قفسه‌های کتابفروشی و کتابخانه‌های کودکان است. این ایام، ایام خرید عیدی است و خانواده‌های ایرانی بنا به سنتی کهن در روز عید به کودکان خود عیدی می‌دهند. ما پیشنهاد می‌کنیم عید‌ سال1393 به کودکانمان کتاب هم عیدی بدهیم و ضمن کمک به رشد فرزندانمان در پیشرفت کشور عزیزمان نیز سهیم شویم. .مصطفی رحماندوست، علی‌اصغر سیدآبادی، افسانه شعبان‌نژاد، پرویز کلانتری و هوشنگ مرادی‌کرمانی» بچه‌های ما هنوز فاصله زیادی با آرش و هم‌مدرسه‌ای‌هایش دارند که طی شدنش نیاز به زمان و سرمایه‌گذاری زیادی دارد، اما پیشنهاد این دوستان عزیز نویسنده، می‌تواند گامی مثبت و حرکتی مفید باشد... و کاش جدی گرفته شود.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منبع: روزنامه شهروند- کاوه فولادی‌نسب