تبیان، دستیار زندگی
5 روز از آغاز سال جدید می گذرد و من امسال را هم در خانه اجاره ای تحویل کردم. قرار بود حداقل امسال در مسکن مهر خودمان سر سفره هفت سین بنشینیم اما نشد که نشد. در اینجا می خواهم یک داستان واقعی را برای شما روایت کنم حکایتی که بسیار شبیه قصه های کلیله و دمنه
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : محسن جندقی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان واقعی مسکن مهر من و خانه شغال!


5 روز از آغاز سال جدید می گذرد و من امسال را هم در خانه اجاره ای تحویل کردم. قرار بود حداقل امسال در مسکن مهر خودمان سر سفره هفت سین بنشینیم اما نشد که نشد. در اینجا می خواهم یک داستان واقعی را برای شما روایت کنم حکایتی که بسیار شبیه قصه های کلیله و دمنه است که در آن حیوانات نقش اول را داشتند. این هم قصه ای واقعی از مسکن مهر من: خیلی وقت است، برای اینکه شبها رویای شیرین خانه دار شدن رو ببینم ، شام کم می خورم و زود می خوابم، تا حداقل در خواب ، خودم  رو خانه دار فرض کنم !

من همیشه در زندگی مثبت اندیشیدم ، آنقدر نیمه لیوان را پردیدم که اگه لیوان خالی را هم جلوی رویم بگذاری

میگویم که بپا بپا که نریزه!

رویای خانه دار شدن

قبلا تو دلم هزار بار مسوول تعاونی مسکنی را که برای اولین بار برایم تصور خانه دار شدن را زنده کرد ، دعا می کردم.

در جلسه ای که با او داشتم به گونه ای با آب و تاب ، رویای داشتن یک آپارتمان 70 -80 متری را  درازای پرداخت مبلغی ناچیز به تصویر می کشید که متوجه گذر زمان نشدم و با تلنگر نفر بغل دستی ام از هپروت پریدم. آنقدر سرمست خانه دار شدن بودم که به نحس بودن یا نبودن عدد 13 تعاونی هم توجه نکردم و اصلا برایم مهم نبود.

بعد از اینکه از دفتر تعاونی محترم خارج شدم سریع تمامی پول هایی که در کل زندگیم ، پس انداز کرده بودم رو هم گذاشتم ، اما باز هم یه مقدار از پول مورد نیازخرید خانه کم بود .

حال عجیبی داشتم ، همه هم و غمم شده بود جور کردن پول خانه ، انگار که لایه محافظ بلیت بخت آزماییم رو پاک کردم و منتظر چک کردن شماره سریال کارت ، با عدد مورد نظر هستم و نکته جالب توجه اینجاست که خودم  رو هم  از اول برنده می دانستم . به هرصورت  وقتی که مبلغ مورد نیاز خانه رو با هزار زحمت، جور کردم آن را در اولین فرصت دو دستی به حساب دولتی مذکور واریز کردم. احساس می کردم که ما هم بین سرها ، سری در آوردیم. یه نسخه کپی از فیش واریز بانکی را با هزار عزت و احترام از این جیب به اون جیب می گذاشتم تا نکند خدای ناکرده سند خانه دار شدنمان  خدشه دار بشود و ما بدون خانه بمانیم .

در جلسه ای که با او داشتم به گونه ای با آب و تاب ، رویای داشتن یک آپارتمان 70 -80 متری را  درازای پرداخت مبلغی ناچیز به تصویر می کشید که متوجه گذر زمان نشدم و با تلنگر نفر بغل دستی ام از هپروت پریدم. آنقدر سرمست خانه دار شدن بودم که به نحس بودن یا نبودن عدد 13 تعاونی هم توجه نکردم و اصلا برایم مهم نبود

روزها یکی پس از دیگری می رفت و می آمد و در  ذهن من روزشمار خانه دار شدنمان  مصادف بود با راحت شدن از دست صاحبخانه از خدا بی خبری که هر ماه زودتر از ماه قبل می خواست اجاره بگیرد.

بعد از چند ماه جهت پیگیری  با تلفن همراه مسوول تعاونی مسکن تماس گرفتم و جویای وضعیت خانه خودم شدم ، او در جواب به من گفت : خانه شما تقرییبا حاضر و دفترچه اقساط شما درمرحله چاپ است ، به زودی و در کمتر از 30 روز کاری ، با اولین تماس  ، خود را به دفتر تعاونی برسانید و کلید خانه رو تحویل بگیرید که مبادا تا آنجا بروید و پشت در بمانید !

از اون روز کذایی ، حدود 40 ماه می گذرد اما اگر شما دفترچه و کلید خانه رو دیدید ، ماهم دیدیم.

بعد از کلی پیگیری به ما گفتند : خانه شما حاضربود اما آن را به یک تعاونی دیگر دادیم! نگران نباشید مسکن مهر شما در جای بهتری است و به زودی آماده می شود. چیزی که فراوان است  زمین است.

بعد از چند ماه جهت پیگیری  با تلفن همراه مسوول تعاونی مسکن تماس گرفتم و جویای وضعیت خانه خودم شدم ، او در جواب به من گفت : خانه شما تقرییبا حاضر و دفترچه اقساط شما درمرحله چاپ است ، به زودی و در کمتر از 30 روز کاری ، با اولین تماس  ، خود را به دفتر تعاونی برسانید و کلید خانه رو تحویل بگیرید که مبادا تا آنجا بروید و پشت در بمانید !

شاید باورتان نشود اما اگر بخواهیم برای دیدن آخرین وضعیت واحد مسکن مهرمان با همسر و فرزندم برویم باید قصد سفر کنیم و باک ماشین رو پر کنیم! مسکن مهر ما در ناکجاآباد است و کیلومترها با محل کارم فاصله دارد و در یک استان دیگر است! برای دیدن خانه مان باید از چند بیابان و  محل تخلیه نخاله ها هم گذشت و از پشت فنس ها و حصارها با اشاره دست ، به همسر و فرزندم ساختمانی را نشان می دهم که هنوز معلوم نیست کدام واحد آن برای ما است.

القصه اگر از این مشکلات بگذریم نمی دانم با فریاد "شغال شغال" پسرم چه کار کنم. برای دیدن مسکن مهر باید از محل زندگی شغال ها بگذریم و پسرم هم با دیدن آنها ذوق می کند و من تا چند دقیقه نمی توانم به روی همسرم نگاه کنم. شاید ما مزاحم شغال ها شده ایم و قرار است با گرفتن واحد مسکونی،  مهرشون شامل حال ما بشود! و شاید نوروز سال بعد با شغال ها بر سر سفره هفت سین بنشینیم.

شاید شغال ها نفرینمان کرده اند و مسکن مهر ما طلسم شده و خبر نداریم. نظر شما چیست؟

مازیار فرزانه

بخش اقتصاد تبیان


مطالب مرتبط:

چرا وعده های مسکن مهر محقق نشد؟

پول ندارید مسکن مهر را بفروشید!

دیگر به مسکن مهر پول نمی دهند!