تبیان، دستیار زندگی
درس‌های شولوخُف درباره هنر و ادبیات، درس‌های هنر بزرگ و راستین است، هنر آرمانی و مطلوب، هنری است که همواره به‌انسان چشم دوخته است. این درس‌ها آمیزه‌ئی است از اندیشه‌های مصمّم و استوار در راه پیکار برای نیکی و داد و راستی و درستی. این درس‌ها نشان مهارت و ت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رابطه میان ادبیات و زندگی

دیدگاه‌های شولوخُف درباره ادبیات و زندگی، نوشته خلاق و نقد ادبی


درس‌های شولوخُف درباره هنر و ادبیات، درس‌های هنر بزرگ و راستین است، هنر آرمانی و مطلوب، هنری است که همواره به‌انسان چشم دوخته است. این درس‌ها آمیزه‌ئی است از اندیشه‌های مصمّم و استوار در راه پیکار برای نیکی و داد و راستی و درستی. این درس‌ها نشان مهارت و تسلط هنری شولوخُف، نویسنده بزرگ دنیای معاصر است، مهارتی که در تمامی آثارش به‌هر تصویر و انگاره و عبارتی کمال و جامعیت می‌بخشد.

رابطه ی میان ادبیات و زندگی

نویسندگان بزرگ همیشه میراثی بیش از آثارشان از خود به‌جا می‌گذارند. اینان، هر کدام تصوّر خود را از ماهیت هنر، روان‌شناسی نوشته ی خلاق، ساخت هنری و سایر مقولات هنر به‌شیوه‌ئی خاص و متفاوت از دیگران بیان می‌کنند، و بدین ترتیب از طریق برخوردی ویژه با جهان هستی، زیر نهاد و فرضیه ی هنر را می‌سازند.

شولوخُف به‌ندرت، و آن هم با اکراه از فرایند حقیقی نوشته ی خلاق سخن می‌گوید. از نظر شولوخُف، این فرایند و پویش تجربه‌ئی است شخصی و خاص هر نویسنده، و از این رو است که او کم‌تر به‌تأکید از آن سخن گفته است. اما در گفته‌های شولوخُف و سخنانی که این جا و آن جا به‌میان آورده است، سخنانی که اغلب هم بحث انگیز بوده است، اشاره‌هائی می‌توان یافت که در آن، با تأکیدی خاص، مسائل و مفاهیم اساسی زیبائی‌شناسی را مورد بحث قرار داده است.

یکی از مهم‌ترین و عمده‌ترین مسائلی که در پایگاه اندیشه ی شولوخُف همواره جائی ویژه و اهمیتی بسزا داشته است، رابطه ی میان ادبیات و زندگی است.

شولوخُف در پیامی به‌مناسبت انتشار روزنامه ی ادبیات و زندگی[1]، که اوّلین شماره‌اش در 1958 منتشر شد، می‌نویسد: «نام روزنامه خود نشان‌دهنده ی هدف و شیوه‌ئی است که در پیش دارد. دیگر هنگام آن رسیده است که ادبیات را با زندگی آشتی دهید.»

زندگی از دیدگاه شولوخُف، سرچشمه ی زاینده و پایان‌ناپذیر آفرینش و خلاقیت هنری است.

شولوخُف هر جا که باشد همواره با مردم و در میان مردمی است که شیفته‌وار دوست‌شان دارد و دوستش دارند. مردم همیشه و در همه حال در نظر او رسمیت دارند. این دوست داشتن و این در میان مردم بودن نه به‌خاطر آن است که شولوخُف روزی از آن‌ها سخن خواهد گفت، بلکه به‌خاطر حقیقت و اصالت زندگی‌شان، آرمان‌ها و امیدهای‌شان، رۆیاها و آرزوهای‌شان و غم‌ها و شادی‌های آن‌ها است.

همین ویژگی‌ها است که به‌آثار شولوخُف لحن خاصی می‌بخشد و آثارش را از دیگران متمایز می‌کند. لحن آثار شولوخُف محبت و عشقی فرزندوار و صادقانه را با خردی پدرانه درهم می‌آمیزد و از پیوند این دو احساسی می‌آفریند که سال‌ها است آزمون خود را داده و سربلند درآمده است.

از نظر شولوخُف، رابطه ی میان زندگی و ادبیات، قبل از هر چیز ارتباط میان نویسنده و زندگی است. یکی از بنیادی‌ترین اصول زیبائی‌شناسی شولوخُف این است: چون مردم زیستن و در میان مردم زیستن؛ و این اصلی است که او همواره بر ارزش و اهمیت ویژه ی آن تأکید می‌ورزد.

مهم‌ترین معیار سنجش شولوخف در داوری و سنجش هر اثر هنری همیشه صداقت و وفاداری نسبت به‌زندگی بوده است.

شولوخُف بارها به‌تأکید گفته است که نویسنده باید حقیقت را هرچند «تلخ و ناگوار» که باشد، بگوید و هرگز از بیان آن سر باز نزند؛ و گفته است که یک اثر ادبی نخست باید از دیدگاه حقیقت تاریخی سنجیده و داوری شود این نکته همان اصل اعتقادی و شهادتین هنری شولوخُف است، اصلی که خود همواره در نوشته‌هایش به‌آن وفادار بوده است و هرگز از رعایت آن سر باز نزده است.

نویسنده باید بتواند از حقیقتی که به‌آن پرداخته دفاع کند. اینجا هیچ گونه سازش و مصالحه‌ئی پذیرفته نیست.

برای نویسنده گناهی بزرگ‌تر از این نیست که از مواد خام و مصالح کارش، برخلاف آنچه باید، شناختی ناقص و نادرست داشته باشد.  دست یافتن و تسلط بر مواد و مصالح کار بناگزیر وقت زیادی می‌گیرد. نویسنده باید در میان مردمی که درباره ی آنان می‌نویسد زندگی کند. همان شاد‌ی‌ها، لذت‌ها، نگرانی‌ها و اضطراب‌ها و همان غم و اندوه مردمی را زندگی کند که اکنون و آینده ی بشریت را در دست‌های رنجدیده و زحمتکش خود دارند.

در حقیقت این است عقاید و دیدگاه شولوخُف درباره ی رابطه ی واقعی نویسنده و مردم، و ادبیات و زندگی؛ و این است دریافت و تلّقی او از مفهوم زندگی و ادبیات.

از نظر شولوخُف، رابطه ی میان زندگی و ادبیات، قبل از هر چیز ارتباط میان نویسنده و زندگی است. یکی از بنیادی‌ترین اصول زیبائی‌شناسی شولوخُف این است: چون مردم زیستن و در میان مردم زیستن؛ و این اصلی است که او همواره بر ارزش و اهمیت ویژه ی آن تأکید می‌ورزد.

اما این تأکید بر ارتباط ثمربخش میان ادبیات و زندگی، تنها یکی از مسائل گوناگونی است که شولوخُف عمیقاً به‌آن می‌اندیشد. موضوع بسیار مهم دیگری که در نظر شولوخُف از اهمیت و ارزشی همسنگ برخوردار است و نویسنده مکرراً آن را مورد بحث و داوری قرار داده است همان چیزی است که در اصطلاح معمول تسلط و مهارت هنری نویسنده نامیده می‌شود.

شولوخُف یکی از دلایل پیدایش و رشد «فضولات ادبی» را تعصبات و پیشداوری‌های گروهی و نقدهای «هردمبیل» و بی‌هدف می‌داند. آنجا که تعصبات گروهی و غرض‌ورزی به‌بازی می‌نشینند، هیچ اثر با ارزشی که درخور رنج‌های عظیم مردم باشد نمی‌تواند به‌وجود آید.

یک انگاره ی ذهنی (image) دروغین و کاربرد بیجای یک واژه که غفلت و «بی‌بصیرتی» نویسنده و ناآگاهی و فقدان وجدان وظیفه‌شناسیش را می‌رساند، به‌خودی خود بد نیست. اما در سطحی گسترده‌تر نقص و نادرستی کار را موجب می‌شود. هرگاه نویسنده در موارد جزئی و ظاهراً پیش پا افتاده حقیقت‌بین و درستکار نباشد، اعتقاد خواننده از او سلب می‌شود و در مسائل عمده‌تر و مهم‌تر نیز به‌او اعتماد نخواهد کرد.

عقاید شولوخف در این باره، به‌عقاید و نظرات آلکسی تولستوی و ماکسیم گورکی بسیار نزدیک است.

از نظر شولوخُف، زبان چیزی فراتر از یک «عنصر» بنیادی ادبیات است: زبان، تمامی تجربه‌های تاریخی یک ملت و گستره ی ذوق و لطیفه‌پردازی و تهور و خلاقیت مردم را دربرمی‌گیرد.

مشکل‌ترین و مهم‌ترین وظیفه ی نویسنده، جست‌وجوی مدام و کنکاش برای دست یافتن به‌زیباترین و کامل‌ترین شکلِ زبان است.

شولوخُف بارها این نکته را تأکید کرده است که مهم‌ترین وظیفه ی نویسنده در مرحله ی نخست، کار بر روی زبان است. کشف خلاقیت زبان و شناخت ظرفیت‌ها و غنای آن وظیفه ی مهم نویسنده است. فقر زبان، زائیده ی فقر اندیشه و فقدان خلاقیت است؛ و آنجا که از ذوق و فردیت خلاق نویسنده نشانی نیست، در مقابل آن فقر زبان موجب ایجاد یک رشته فضولات ادبی و اباطیل می‌شود.

شولوخُف بارها به‌مسأله ی رابطه ی میان نویسنده ی روس و خوانندگان آثارش پرداخته است، و هر جا و هر گاه که از ادبیات و زندگی سخن گفته و یا به‌مسأله ی زبان و عناصر مۆثر در کیفیت و شایستگی هنر و ادبیات پرداخته، این نکته را نیز همواره در نظر داشته و هرگز از آن غافل نمانده است. شولوخُف می‌گوید:

«نویسنده هرگز نباید در نوشتن شتاب ورزد… برای نویسنده چیزی خطرناک‌تر و زیانبارتر از شتابزدگی نیست.»

برای خلق یک اثر هنری که از «آزمون زمان» سرفراز بیرون آید، زمان لازم است، و نیز بسیار آراستن و پیراستن و بسیار پرداختن و صیقل زدن..

رابطه ی میان ادبیات و زندگی

شولوخُف در قلمرو هنر و ادبیات از خود انتظارهای بزرگی دارد، و بدین سبب در ارزیابی و سنجش آثار همکاران نویسنده‌اش نیز بسیار دقیق، آشتی‌ناپذیر و سخت‌گیر است. شولوخُف با درک ضرورت و اهمیت کار، در مورد نویسندگان جوان نیز همین روش دقیق و خشن را اعمال می‌کند.

بهترین شیوه ی حمایت و تشویق هر نویسنده ی جوان و نوپا، انتقاد صریح و سازنده، انتقاد صادقانه و بی‌ریا از کار او است. این انتقاد باید بر مبنای خواست‌ها و ضرورت‌های متعالی هنر باشد، که خود بزرگ‌ترین کمک به‌نویسندگان جوان «بریده از خاک» و بیگانه با زمین است.

از نظر شولوخُف، نویسندگان جوان «امیدهای آینده»اند؛ پشتوانه‌هائی هستند تا ادبیات همیشه جوان و زنده بماند و هرگز فرتوت و ناتوان نشود، و هرگز سستی و ضعف در آن راه نیابد. به‌همین دلیل است که شولوخُف عقیده دارد در آموزش و تشویق و حمایت نویسندگان جوان از هیچ کوششی نباید فروگذار کرد.

همه ی این مفاهیم و مسائلی که زندگی واقعی هنر به‌آن‌ها بستگی دارد – یعنی به‌کار گرفتن معیارهای دقیق و سخت در ارزشیابی و سنجش آثار هنری و تلاش و جست‌وجو برای دست یافتن به‌عامل «تسلط و مهارت هنری» و رسیدن به‌ساختِ هنری بهتر و مطلوب‌تر، مبارزه با انتقادهای بیجا، غرض‌آلود و بی‌اساس، و تربیت و ارشاد نویسندگان نوپا و جوان و مفاهیمی از این قبیل – تنها در شرایطی امکان‌پذیر خواهد بود که نقد ادبیات و هنر براساس یک درک زیباشناختیِ متعالی و بسیار مترقی و انسانی استوار باشد و ریشه‌ئی محکم در واقعیت داشته باشد، و با برخورداری از مبادی و اصول متعالی، از سرچشمه ی حقیقت سیراب شده باشد.

شولوخُف برای این کارش، که به‌برخی از منتقدان آثارش اعتنای کم‌تری نشان می‌دهد دلایلی هم دارد. او در زندگیِ هنری خود بارها و بارها با داوری‌های غرض‌آلود و بی‌اساس، و از لحاظ زیبائی‌شناسی – حتی – کهنه و ابتدائی و بسیار عامیانه و مبتذل روبه‌رو شده است. اما همچنان بر این عقیده پابرجا و استوار مانده است که ادبیات بدون انتقاد آگاهانه و سازنده هرگز نمی‌تواند به‌درستی گسترش و تکامل یابد.

این اشاره‌های کوتاه، تنها بخشی از عقاید و نظریات اساسی شولوخُف درباره ی هنر و ادبیات به‌شمار می‌آید؛ اما به‌هر حال می‌تواند ما را در شناخت و آشنائی با دیدگاه‌های واقعی شولوخُف و راه‌های عملی این نویسنده ی بزرگ و مردم‌کیش در نوشتن، و نیز درک اصول اعتقادی و زیبائی‌شناسی او یاری کند. این اشاره‌ها در حقیقت، شایسته‌ترین دیدگاه‌ها و نظریات مربوط به‌اصول مترقی هنرِ متعهد و سیر تکامل ادبیات معاصر و متداول را نیز به‌خوبی تصویر می‌کند.

به‌راستی، این است راه سخت و بسیار دشواری که ادبیات متعهد، یعنی ادبیاتی که همواره خواست‌ها و علائق توده‌های مردم را در نظر دارد و پیوسته به‌این هدف بزرگ و متعالی چشم دوخته است، در پیش دارد.

فرآوری :مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع:

بخشی از کتاب «نقدی ستایش‌آمیز در شناخت میخائیل شولوخُف».

کتاب جمعه سال اول شماره 19/ نوشته: ل. یاکیمنکو/ ترجمه م. ساغرنیا